دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

به نام خدای مهدی عج










پس از جنگ در  آذر ماه سال 69 بود که سید احمد میرطاهری و حاج سعید قاسمی به همراه چند تن دیگر از نیروها به جنوب رفته بودند و وقتی به مناطق عملیاتی میروند ، پیکر شهدایی را که از آنجا افتاده بودند میبنند و از آنها عکس میگیرند.

سید احمد میرطاهری میگوید: همراه با حاج سعید قاسمی و چند تا از بچه ها سفری داشتیم به منطقه جنوب ، در تعاون جنوب ، در اتاق یکی از آقایان عکسی دیدیم که قاب شده بود ، به دیوار در عکس تصویر منطقه ای به چشم میخورد که اسکلت شهدا روی زمین افتاده بود. خیلی جا خوردیم ، پرسیدیم محل این عکس کجاست؟ که فهمیدیم فکه است. دیدن آن عکس ، آتشمان زد ، یک راست رفتیم فکه ، منطقه والفجر مقدماتی و از آنجا به طلائیه ، در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که اسکلت های سفید شده ای روی زمین ریخته است. شدت گرما و آفتاب آنها را سفید کرده بود. آن تعدادی را که دم دستمان بودند وارسی کردیم ، پلاک و وسایلشان را که دیدیم ، متوجه شدیم ، همه شان شهدای خودمان هستند . یک سری عکس از آنجا گرفتیم و بردیم برای بعضی از آقایان که مدعی خیلی مسائل بودند. همین بود که ما گروه راه انداختیم و از تهران آمدیم جنوب بدون آنکه به کسی وابسته باشیم.

 حاج سعید میگفت: من در طلائیه توی این مانده بودم که آیا اینها شهدای ما هستند. که به این سادگی روی زمین افتاده اند؟ پیکر آنها تبدیل به اسکلت شده بود ولی همه اندام و وسایل و تجهیزات شان موجود بود!

از همانجا کلید کار تفحص در جنوب زده شد و در همان سری اول حدود 300 شهید پیدا شد.

کتاب تفحص ص31 و ص32 و ص63




گفت و گوی نوید شاهد با مسئول اسبق تفحص لشکر۲۷ محمدرسول الله

https://navideshahed.com/fa/news/435105/



سید احمد میرطاهری میگوید: پس از جنگ در سال69 همراه با حاج سعید قاسمی رفتیم منطقه جنوب ، در تعاون جنوب عکسی دیدیم که اسکلت شهدا روی زمین افتاده بود. خیلی جا خوردیم ، پرسیدیم محل عکس کجاست؟ فهمیدیم فکه است. آن عکس ، آتشمان زد ، یک راست رفتیم فکه ، منطقه والفجر مقدماتی و از آنجا به طلائیه ، در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که اسکلت های سفید شده ای روی زمین ریخته است. شدت گرما و آفتاب آنها را سفید کرده بود. تعدادی را وارسی کردیم ، پلاک و وسایلشان را که دیدیم ، متوجه شدیم ، همه شان شهدای خودمان هستند! بعد بدون آنکه به کسی وابسته باشیم گروه راه انداختیم و از تهران آمدیم جنوب و از همانجا کلید کار تفحص زده شد و در همان سری اول حدود 300 شهید پیدا شد!

کتاب تفحص ص31 و ص32 و ص63




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۳ ، ۰۹:۱۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج






جرعه ای به نیت شفا

یکی از سربازهایی که در تفحص کار میکرد آمد پهلویم و با حالت ناراحتی گفت مادرم مریض است!  گفتم خب برو مرخصی ان شاء اللَّه که زودتر خوب میشود ، برو و ببریش دکتر و درمان، گفت نه به این حرفها نیست. میدونم چطور درمانش کنم و او چه دوایی دارد. آن روز شهیدی پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا با اینکه بیش از ده سال از شهادت او گذشته بود ، قمقمه همچنان آبی شفاف و خوش طعم داشت. ده سال پیش در فکه زیر خروارها خاک و حالا کجا! بچه ها هر کدام جرعه ای از آب به نیت تبرک و تیمّن خوردند و صلوات فرستادند. آن سرباز رفت به مرخصی و چند روز بعد شادمان برگشت! از چهره اش فهمیدم که باید حال مادرش خوب شده باشد. گفتم الحمدالله مثل اینکه حال مادرت خوب شده و دوا و درمان مرثر واقع شده! جا خورد. نگاهی انداخت و گفت: نه آقا سید دوا و درمان موثر نبود راه اصلی اش را پیدا کردم! تعجب کردم . نکند اتفاقی افتاده باشد. گفتم پس چی؟ گفت چند جرعه از آب قمقمه آن شهید که چند روز پیش پیدا کردیم بردم تهران و دادم مادرم خورد. به امید خدا خیلی زود حالش خوب شد ، اصلا نیتم این بود که برای شفای او جرعه ای از آب فکه ببرم.

جرعه ای آب زلال

حاج آقای کربلایی مسئول عقیدتی سیاسی یگان ژاندارمری مستقر در فکه بود تعریف میکرد: در یگان ما عده ای هستند که کارشناس آب و مسائل کشاورزی اند. یک روز رفتم پهلویشان و گفتم اگر آبی داخل قمقمه و دوازده سال زیر خاک بماند چه میشود؟ خیلی عادی گفتند: خب معلومه خواه ناخواه تبدیل به لجن میشود که آن هم به دلیل شرایط زیر خاک و زمان زیاد است و...
بعد برای هر کدام جرعه ای  از آبی که داخل قمقمه بود ریختم و دادم و گفتم بخورید. آب را سرکشیدند و پرسیدم حالا به نظر شما این آبی که خوردید چه جوری بود؟

همه متفق القول گفتند: هیچی آبی تازه و زلال ، بدون هر گونه ماندگی ... خنده مرا که دیدند، جا خوردند پرسیدند: علت خنده ات چیست؟ قمقمه را نشانشان دادم و گفتم این آبی که شما خوردید متعلق به این قمهمه بود که دوازده سال تمام زیر خاک کنار یک شهید بوده و...
مات و مبهوت به یکدیگر نگاه میکردند. اول فکر کردند شوخی میکنم. باورشان نمیشد. آب آنقدر زلال و خوش طعم باشد. لحن صلواتی که فرستادند ،تعجب و بهتشان را میرساند.

منبع: کتاب تفحص ص 156 و 157

https://www.hamshahrionline.ir/news/896111


جرعه ای به نیت شفا

یکی از سربازها که در تفحص کار میکرد آمد پهلویم و با حالت ناراحتی گفت مادرم مریض است! گفتم خب برو مرخصی و مادرت را ببر دکتر! آن روز شهیدی پیدا کردیم که با اینکه بیش از ده سال از شهادتش گذشته بود قمقمه اش پر بود از آب زلال و گوارا. بچه ها هر کدام جرعه ای از آب به نیت تبرک خوردند. آن سرباز به مرخصی رفت و چند روز بعد شادمان برگشت! پرسیدم مگر حال مادرت خوب شده؟ گفت: نه! دوا و درمان موثر نبود راه اصلی اش را پیدا کردم! گفتم: چطور؟ گفت: چند جرعه از آب قمقمه آن شهید که چند روز پیش پیدا کردیم بردم تهران و دادم مادرم خورد. به امید خدا خیلی زود حالش خوب شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۳ ، ۲۳:۱۹
مهرداد بچه مثبت

به نام دای مهدی عج







رهبر معظم انقلاب سیدعلی خامنه ای:
آشنایی من با شهید خرازی از سال 58 است؛ یعنی درست بعد از پیروزی انقلاب و شروع کار کمیته‌های دفاع شهری در رابطه با انتظامات شهر و دستگیری افراد ضد انقلاب بود و این آشنایی همچنان دوام یافت و در اکثر عملیات رزمندگان اسلام با ایشان ارتباط نزدیک داشتم.

در رابطه با خصوصیات شهید خرازی به گوشه‌ای از روحیات سیاسی و اجتماعی او اشاره می‌کنم: بارها با ایشان درباره مسئولین شهر و استان اصفهان صحبت کردم چون او اهل اصفهان بود و اصولاً لشگر امام حسین(ع) از اصفهان است. او می‌گفت کاری به خط و خط‌بازی‌ها نداشته باشید، ببینید امام چه می‌گوید، مسیر امام کدام است. اگر قبول دارید امام ولی فقیه هستند که مسلماً هستند، پس ما باید با او باشیم؛ هرچه گفت بپذیریم، هرکه را انتخاب کرد قبول کنیم. اگر نماینده‌ای را برای منطقه‌ای برگزید، مطیع نماینده او باشیم. اگر کسی مسئولیتی دارد از برکت خون شهدا دارد از وجود نازنین امام دارد. ما درباره سیاست باید به او اقتدا کنیم.

او به راستی دارای تقوای سیاسی بود با وجودی که فرمانده سپاه و لشگر بود و امکانات فراوان در دست او بود، اما درست مثل یک بسیجی ساده زندگی می‌کرد. بارها می‌گفت: من یک پاسدار هستم. باید طوری زندگی کنم که اگر فردا این پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگی‌ام با دیروز که صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نکند.

https://farsi.khamenei.ir/others-memory?id=11627



شهید خرازی می‌گفت کاری به خط و خط‌بازی‌ها نداشته باشید، ببینید امام چه می‌گوید، اگر کسی مسئولیتی دارد از برکت خون شهدا و وجود نازنین امام دارد. ما درباره سیاست باید به او اقتدا کنیم. ایشان با وجودی که فرمانده سپاه و لشگر بود و امکانات فراوان در دست او بود، اما درست مثل یک بسیجی ساده زندگی می‌کرد. بارها می‌گفت: من یک پاسدار هستم. باید طوری زندگی کنم که اگر فردا این پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگی‌ام با دیروز که صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نکند.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۳ ، ۰۰:۵۱
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






جلوه ای از رمی جمرات شهید یحیی سنوار علیه اسرائیل و آمریکا و استکبار جهانی ، و سنگ انداختن حجاج علیه شیطان مسلم آمریکا و اسرائیل و تبدیل آن به موشک های حزب الله و جمهوری سلامی ایران علیه کفار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۳ ، ۰۱:۴۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج






آیت الله بهجت: آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده‌اند، در راه خدا رفته‌اند و در راه خدا بوده‌اند، و خدا می‌داند چه تاجی به سر اینها ـ بالفعل ـ گذاشته شده، ولو بعضی‌ها نمی‌بینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند. بعضی‌ها هم که اهل کمالند، شاید در همین‌جا ببینند که «فلان» بر سرش تاج است، «فلان» بر سرش تاج نیست!! مقصود، شهادتِ نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از خداست.
شهادت ـ اگر حسابش را بکنیم ـ موجب مسرّت است، نه موجب حزن. این حزنی که در انسان پیدا می‌شود، به‌خاطر این است که آن [شهید] رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق؛ دیگر فکر این را نمی‌کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمی‌کنیم که الآن چه [چیزهایی] خدا برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟ آیا با ایمان می‌رویم یا نه؟ او با ایمان رفت و آن هم این‌جور، شهید رفت. باید بفهمیم که شهادت، از موجباتِ سعادت است؛ هر فردی را بالا می‌برد، پایین نمی‌آورد. و این خانه یک خانه‌ای است که جای ماندن نیست


https://bahjat.ir/fa/content/918



آیت الله بهجت: آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده‌اند، خدا می‌داند چه تاجی به سر اینها گذاشته شده، ولو بعضی‌ها نمی‌بینند مگر بعد از اینکه از این عالم بروند. شهادت موجب مسرّت است، نه موجب حزن. این حزنی که در انسان پیدا می‌شود، به‌خاطر این است فکر این را نمی‌کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمی‌کنیم که الآن چه چیزهایی خدا برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۵۲
مهرداد بچه مثبت
به نام خدای شنهای طبس




در دوران دفاع مقدس به رزمندگان  و بسیجیان داوطلب با طعنه میگفتند ، برای چه به جنگ میروید ، مگر چه امکاناتی به شما میدهند ، و این بخشی از مظلومیت آنها در دفاع مقدس بود. شهدای این عرصه هم بین مردم مقدس هستند و هم خانواده هایشان محترم شمرده میشوند.

با شروع فتنه شام و حضور مدافعان حرم در سوریه و عراق برای رفع فتنه و تثبیت امنیت مرزهای ایران ، برخی به آنها میگفتند شما مزدور بشار اسد هستید ، چرا باید جان خود را برای دیگری به خطر بیاندازید! مگر شما چند میلیارد میگیرید؟ شهدای این واقعه هنوز مورد سوال هستند که چرا برای پول جان خود را از دست داده اند ، و افکار عمومی واکنش خاصی نسبت به خانوده آنها ندارد!

 امروز با حوادث و فتنه اخیر، بسیجیان و جان برکفانی که از امنیت مردم پاسداری میکنند و حافظ کسب و کار همشهریان هستند ، متهم میشوند به انواع تهمت ها و دروغ هایی که هر روز باطل بودن انها اثبات میشود ولی غول رسانه همچنان علیه آنها میتازد تا انها مظلوم بمانند ! شهدای این ماجرا بسیار مظلومند و از سوی رسانه های دشمن داخلی و خارجی تخریب میشوند و خانواده ای ایشان نیز در سکوت خبری به سر میبرند.


وقتی رسانه در اختیار چاولگران عالم باشد ، از یک رویداد معمولی در پلیس ایران چنان کوهی میسازند که تا ماه ها کشور دچار آسیب میشود!!!

واکنش حادثه در ایران در مقایسه با جنایت در کانادا





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۰۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





علیرغم این که ادعا می شود جمهوری اسلامی ایران با نیروهای بازداشتی منافقین رفتاری خشن داشته است، اما بسیاری از افراد وابسته به سازمان منافقین پس از بازداشت، با ابراز پشیمانی از اقدامات خود توبه کرده و آزاد می شدند، اما تعداد زیادی از آنها بار دیگر وارد سازمان شده و دست به عملیات می زدند و بسیاری دیگر نیز به عراق و فرانسه گریختند.

یکی از توابینی که در سال 67 پس از عفو از سوی جمهوری اسلامی و آزاد شدن از زندان به عراق رفت و فرماندهی یک عملیات تروریستی را در تهران بر عهده داشت، زهره قائمی بود.

او به عراق گریخت و به دشمن جمهوری اسلامی ایران پناه بردپ، پس از گذشت 10 سال مسئولیت عملیات ترور شهید صیاد شیرازی را بر عهده گرفت.

در نهایت این سرکرده گروهک تروریستی زمانی که جمعی از عراقی‌های خشمگین از محاکمه نشدن گروهک تروریستی منافقین به اردوگاه اشرف حمله کرده بودند و به همراه 19 عضو دیگر این گروهک به هلاکت رسید.
https://www.yjc.ir/fa/news/6495753
http://www.ghatreh.com/news/nn43284691/




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۱ ، ۰۱:۴۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)






پیش بینی شهید ابراهیم هادی درباره کاروان های زیارتی کربلا و اربعین

اوایل جنگ در ارتفاعات گیلان غرب بر فراز یکی از تپه های مشرف به مرز قرار گرفتیم. پاسگاه مرزی دست عراقی ها بود وبه راحتی در جاده های اطراف آن تردد میکردند.
ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد و به همراه بچه ها زیارت عاشورا
خواندیم.
بعد با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه میکردم و گفتم
ابرام جون این جاده مرزی رو ببین عراقی ها راحت تردد میکنند بعد گفتم: یعنی میشه یه روز مردم ما راحت از این جاده عبور کنند و به شهرهای خودشون برن!
ابراهیم که با نگاهش دوردست ها را میدید لبخندی زد و گفت: چی میگی! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر میکنند!
در مسیر برگشت از بچه ها پرسیدم اسم این پاسگاه مرزی رو میدونید؟ یکی از بچه ها گفت: مرز خسروی
منبع: کتاب شهید ابراهیم هادی (سلام بر ابراهیم) ص127

#کتب #سلام_بر_ابراهیم #شهادت #شهید
#شهید #ابراهیم_هادی #مسافر #مشکی #جبهه #زیارت #جاده #عکس
#شهید_ابراهیم_هادی #کتاب #کاروان #پشیبینی #پیش_بینی #اربعین #حسینی #حضور_بانوان

http://www.afsaran.ir/link/1124097
http://mehrdadz.blog.ir/post/217
http://sangariha.com/view/post:6798040/1445988568/
http://hadinet.ir/view/post:8321723
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121635300




اوایل جنگ بود و مرز ها دست عراق بود؛ در ارتفاعات گیلان غرب بودیم ؛ با حسرت به ابراهیم گفتم: یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهرخودشون برن؟ ابراهیم هادی گفت: چی میگی! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر میکنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۵۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج






  مخالفت موسوی از حمایت جبهه ها
    سردار محمد کرمی راد ( فرمانده سابق لشکر 11 امیرالمومنین علیه السلام ) در مصاحبه ای اظهار می دارد :«در آن زمان ، بعضی وزرا در دولت که نتوانستند خوب کار کنند و خودباخته شدند و کشش این کار را نداشتند که همگام با رزمنده ها و امام حرکت کنند ، جنگ را سیاسی قلمداد می کردند ... آقایان سیاسی کاری می کردند . اگر نخست وزیر وقت یعنی میرحسین موسوی ، همه توان دولت را وارد جنگ می کرد ، کار تمام می شد . اما کوتاهی کردند و همین ها بود که زمینه جام زهر را برای امام (ره) فراهم می کرد». 287
    حمید نقاشیان ( از محافظان امام خمینی ) نیز در این مورد می گوید:
    «آقای میرحسین موسوی و دوستانشان شدیداً با جنگ مخالف بودند . در اصل ، موذیانه با دیدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند . در ابتدا اظهار نظر نمی کردند ، ولی بعد بیش از ده جلسه از جلسات شورای عالی سپاه به این بحث گذشت که بررسی شود چرا دولت از سپاه حمایت نمی کند ؟ حمایت که نمی کرد هیچ ، حتی کارشکنی هم می کرد . به نظر من روحیه آقای میرحسین موسوی یک روحیه جهادی نبوده ، نیست و نخواهد بود . یک جاهایی به لحاظ سیاسی مجبور به تظاهر بوده ، ولی ایشان ذاتاً با دادن امکانات کشور به جنگ موافق نبود». 288
    ماشاءالله رحیمی ( از گردانندگان مسجد قبا ) یک نمونه از مخالفت های موسوی را چنین نقل می کند : «یادم هست چند باری که به جبهه رفتم ، دیدم بچه های مجروح را با ماشین های نیسان جابه جا می کنند . کمک فنرهای نیسان خیلی خشک است و فقط وقتی دو سه تن بار داخل آن می گذارند ، درست حرکت می کند . وقتی که دو سه نفر مجروح را داخل آن می گذاشتند ، در جاده های خاکی و دست اندازها آنقدر نیسان بالاو پایین می رفت که وقتی بچه ها به مقر می رسیدند ، همه آنها شهید می شدند . ما در صدد برآمدیم که ماشین های مناسبی را پیدا کنیم . هیئتی به آلمان رفت و ماشین های استیشن فولکس را انتخاب کرد و یک نمونه را هم آورد . این فولکس ها به شکلی طراحی شده بودند که دو نفر جراح هم زمان می توانستند در داخل آن عمل جراحی انجام دهند . ما پیش بینی کردیم که با 73 هزار تومان می توانیم این فولکس ها را تهیه کنیم . وقتی خواستیم اقدام کنیم ، دوران نخست وزیری میرحسین موسوی بود و او محکم ایستاد و اجازه نداد اینها را بیاوریم ! هر چه هم گفتیم که خود مسجد بودجه این آمبولانس ها را تامین می کند ، موافقت نکرد». 289
    یکی از دست اندرکاران پشتیبانی سپاه در دوران جنگ نیز خاطراتی از دو بار اظهار ناراحتی شهید محمد ابراهیم همت ( فرمانده دلاور لشکر 27 محمد رسول الله ) در باره کارشکنی های دولت موسوی در امر جنگ را بیان کرده است .290
    پس از آن که محسن رفیق دوست نیز در مصاحبه ای به برخی از کارشکنی های دولت در دوران جنگ اشاره می کند ، موسوی گفته بوده که اگر این صحبت ها ادامه پیدا کند جواب خواهد داد . رفیق دوست نیز در پاسخ او می گوید : «جوابی ندارد بدهد . عدم همکاری دولت با جنگ را آن قدر دلیل و مدرک داریم که در آن وقت بیان می کنیم »

291



 دانلود کتاب راز قطعنامه:
http://bayanbox.ir/info/6166930910870654460

منابع:
    282. پایان دفاع ، آغاز بازسازی . پیشین ، ص 731
    283. موسوی حیات سیاسی اش را مدیون آیت الله خامنه ای است . پیشین ، ص 37
    هم چنین رک. به: محمد مهدی اسلامی .» اصرار به استعفاء خیانت است ». رمز عبور 2 . ویژه نامه سیاسی روزنامه ایران . خرداد 1389 . ص 162
    284. نامه امام منتشر می شد ، میرحسین نه دنیا داشت نه آخرت .پیشین
    285. موسوی حیات سیاسی اش را مدیون آیت الله خامنه ای است . پیشین ، ص 37
    286. پایان دفاع ، آغاز بازسازی . پیشین ، ص 308
    287. پیوند با امام ، پذیرش قطعنامه را برای مردم ممکن می کرد . پیشین ، ص 39
    288. روزشمار هشت ماه نبرد مقدس . پیشین ، ص 431
    289. ماشاءالله رحیمی . » شهید مفتح خیلی زود عذر گودرزی را خواست ». کتاب ماه فرهنگی - تاریخی یادآور . شماره ( 6و7و8) . بهار 1389 . ص 184
    290. رازهای دهه شصت . پیشین ، ص 299
    291. می گفتند جنگ را رها کنید . پیشین ، ص 22

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2601579
https://www.farsnews.com/printnews/9002134765





85 170


ماشاءالله رحیمی (مسجد قبا): چند باری که به جبهه رفتم،دیدم بچه های مجروح را با ماشین های نیسان جابه جا میکنند! کمک فنرهای نیسان خیلی خشک است و وقتی چند تن بار داخل آن میگذارند ،درست حرکت میکند . وقتی که دو سه نفر مجروح را داخل آن می گذاشتند ، در جاده های خاکی و دست اندازها آنقدر نیسان بالا،پایین میرفت که وقتی بچه ها به مقر میرسیدند ، همه آنها شهید میشدند! تلاش کردیم ماشین مناسبی را پیدا کنیم. هیئتی به آلمان رفت و استیشن فولکس را انتخاب کرد و یک نمونه هم آورد. این فولکس های 73 هزار تومانی به شکلی طراحی شده بودند که دو جراح همزمان میتوانستند داخل آن عمل انجام دهند. خواستیم اقدام کنیم میرحسین موسوی(نخست وزیر) محکم ایستاد و اجازه نداد اینها را بیاوریم! هر چه هم گفتیم که خود مسجد بودجه این آمبولانسها را تامین میکند ،موافقت نکرد!!
منبع: کتاب راز قطعنامه ص170



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







شهید چمران و 450 یتیم مدرسه جبل عامل که امروز رهبران مقاومت لبنان هستند

او هم زمان با روشنگری مذهبی و تقویت باورهای اسلامی و مکتبی رزمندگان اسلام ورزیده ترین، زبده ترین و شجاع ترین مبارزان را تربیت کرد که فرزندان و شاگردان آن ها امروز نیز در لبنان براساس همین باورها و روحیه شهادت طلبی، حماسه ها می‌آفرینند. هر چند فعالیت‌های چمران برای مردم لبنان شیرین بود، اما خانواده‌اش را از او دور می‌کرد. تصور خانواده چمران این بود که او پس از ورود به لبنان به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما چمران این‌ کار را نکرد. به محروم‌ترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیر‌ترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را که برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس شده بود اداره کرد و 450 یتیم و بچه‌های زیر خط فقر را در آن مدرسه پرورش داد.

یکی از اعضای حزب‌الله لبنان درباره این بچه‌ها می‌گوید: «450 کودکی که چمران با آن‌ها کار کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند. چمران برای هر یک از این بچه‌ها لقب تعیین کرده بود. اعراب روی فرزندانشان نام امیر نمی‌گذارند چون نام شیوخ عرب است. اما دکتر اسم همه پسر‌ها را امیر صدا می‌زد مثل امیرحسین، امیر رضا و...، نوبتی بچه‌ها را تا مرز اسرائیل می‌برد. دوربینی داشت که همیشه با او بود و در عکس‌ها هم معمولا با این دوربین است. تک تک سربازان اسرائیل را با این دوربین به بچه‌ها نشان می‌داد و از‌‌‌ همان کودکی انگیزه مبارزه با اسرائیل را در دل آن‌ها می‌کاشت.» از جمله شاگردان مستقیم چمران که در میان فرماندهان و رهبران برجسته جنبش مقاومت جنوب لبنان قرار گرفتند می‌توان به ابوهشام (سید حسین موسوی)، ابویحیی (زکریا حمزه)، سید ابوالفضل کاسترو (عباس موسوی)، سید ابوذر عاملی، نعیم قاسم، ابومصطفی (سید علی حسین)، نجیب سید علی خلف، ادیب حیدر و... اشاره کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی 1357، در سی ام بهمن همین سال شهید مصطفی چمران همراه با یک گروه 92 نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه امام خمینی(ره) در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی ایران پرداخت.


«چمران» به تنهایی یک گردان نظامی و شهید گمنام بود

https://www.isna.ir/news/96033117924

ستاد جنگ‌های نامنظم سازمان نظامی چریکی در ایران بود، که پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ توسط مصطفی چمران تاسیس شد. ستاد مرکزی این سازمان در سالهای نخست جنگ ایران و عراق، در اهواز مستقر بود و مسئولیت طراحی و اجرای عملیات‌های محدود علیه نیروهای ارتش عراق را برعهده داشت. فرماندهی ستاد جنگ‌های نامنظم از ابتدای تاسیس، با مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت بود.[۴]

پس از درگذشت چمران در بهار ۱۳۶۰ ستاد جنگ‌های نامنظم نیز منحل گردید، گرچه ۳ سال بعد، قرارگاه جدیدی با نام قرارگاه رمضان در کرمانشاه، برای انجام جنگ‌های نامنظم برپا شد، که هدف عمده آن نفوذ در خاک عراق و انجام عملیات‌های نامنظم در کردستان عراق بود. اوج فعالیت‌های ستاد جنگ‌های نامنظم به سال نخست جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد، که بیش از ۳ هزار نفر در آن عضویت داشتند. شمار زیادی از اعضای این سازمان، پس از انحلال آن، به سپاه پاسداران یا بسیج پیوستند.


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%85




https://www.imna.ir/news/429564





/ آشنایی با مفاخر علمی ایران / شهید دکتر مصطفی چمران از پیشگامان فیزیک پلاسما

https://www.isna.ir/news/8103-05514


شهید دکتر چمران،دانشمند فیزیک پلاسما و عضو ناسا زندگی مرفه در آمریکا را رها و جهت کمک به ملت مسلمان راهی لبنان شد.

او به محروم‌ترین بخش لبنان رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را اداره کرد.

450 کودکی که چمران آن‌ها را تربیت کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند.

پس از انقلاب و شروع دفاع مقدس نیز ستاد جنگ‌های نامنظم را جهت مقابله با دشمن تاسیس کرد.




از دانشمند فیزیک پلاسما در آمریکا تا استاد بسیجی انقلاب +پوستر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








راستی که معجزه ای است !
من پای از گلیم هستی فراتر می نهم ، تا از آنجا که فقط روح و دل حکومت دارند پیش می روم ، تا به ملاقات خدای خویش نائل آیم . خوش دارم که در این سفر تنها باشم تا در خلوت تنهائی ، قلب خود را نمازگاه ذات اقدسش کنم .
خدایا ، هرچه را دوست داشتم ، از من گرفتی ، به هرچه دل بستم ، دلم را شکستی ، به هر چیزی که عشق ورزیدم ، آن را زائل کردی ، هر کجا که قلبم آرامش یافت ، تو مضطرب و مشوش نمودی . هر وقت که دلم به جائی استقرار یافت ، تو آواره ام کردی . هر زمان به چیزی امیدوار شدم ، تو امیدم را کور نمودی .....تا به چیزی دل نبندم و کسی را به جای تو نپرستم و در جائی استقرار نیابم و بجای تو محبوب و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جائی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم . فقط تو را بخواهم ، تو را بخوانم ، تو را بجویم و تو را پرستش کنم .

( نیایشی از شهید دکتر مصطفی چمران ، در لبنان ، کتاب " نیایش ها " ، صفحه ۴۰ و ۴۱ ، انتشارات بنیاد شهید چمران ، وصال شیرازی شماره ۵۷ تلفن ۶۶۴۶۱۸۲۹ )

تصویری از همکلاسان مصطفی چمران در دانشکده فنی دانشگاه تهران رشته الکترومکانیک ، سال ۱۳۳۶ . مصطفی چمران نفر اول ایستاده سمت چپ عکس ، ردیف ایستاده سمت راست عکس با عینک تیره مهندس حریری و ردیف نشسته سمت راست نفر دوم دکتر مهدی بهادری نژاد و نفر وسط نشسته دکتر حسن مرشد دیده می شوند .

#چمران #شهید_دکتر_مصطفی_چمران #دانشگاه_تهران #دانشکده_فنی #لبنان #نیایش #گلیم #روح #دل #حکومت #قلب #نمازگاه #عشق #محبوب #معشوق #پرستش #شهادت #دهلاویه_یادمان_شهید_دکتر_چمران
https://www.instagram.com/p/CYHeFytMIyb/?utm_medium=copy_link


خدایا ، هرچه را دوست داشتم و دل بستم، از من گرفتی ، به هر چیزی که عشق ورزیدم ، آن را زائل کردی ، هر کجا که قلبم آرامش یافت ، تو مضطرب و مشوش نمودی هر زمان به چیزی امیدوار شدم ، تو امیدم را کور نمودی ... تا به چیزی دل نبندم و کسی را به جای تو نپرستم و بجای تو محبوب و معشوقی نگیرم و جز تو جائی آرامش نیابم. فقط تو را بخواهم ، تو را بجویم و تو را پرستش کنم.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۴۴
مهرداد بچه مثبت

 به نام خدای شنهای طبس









https://harfetaze.com/229264






شهید آوینی: اگر خدا متاع وجودت را خریدنی بیابد هر کجا باشی تو را با شهادت بر می گزیند.
سید مرتضی مصطفوی یکی از دوستان مشترک شهید مهدی فلاحت پور و شهید سید مرتضی آوینی در مراسم "شبی با مرتضی " پس از نقل خاطره ای از آشنایی ابتدایی شهید مهدی فلاحت پورو شیفتگی ایشان نسبت به شهید آوینی، از این دوشهید عرصه هنر و رسانه یاد کرد و در ادامه گفت : مهدی فلاحت پور در پنج‌شنبه بیست و نهم اردیبهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و یک در منطقه بقاع غربی با راکتی اسرائیلی به شهادت می رسند. احوالات شهید آوینی بعد از شهادت مهدی فلاحت پور دگر گون شده بود بعد از شهادت فلاحت پور بنده به همراه جمعی که آقا مرتضی هم در میانشان بود، سر مزار شهید فلاحت‌پور در روستای «چندار» حوالی کرج رفتیم .
من همان جا از شهید آوینی خواستم با همین حال و هوایی که دارند یادداشتی را برای من بنویسند وایشان هم آن یادداشتی که معروف شده به دلنوشته شهید آوینی بر سر مزار شهید مهدی فلاحت پور وخیلی جا ها هم منتشر شده است را نوشتـند
" عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم . این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد واگر چنین است از ما مرده تر کیست؟ شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم."
مرتضی مصطفوی پس از خواندن این یادداشت ادامه می دهد : بعد از این قضیه بود که بنده تا چند وقت درگیر این یاد داشت بودم تا اینکه دوباره چند روز مانده به اربعین شهادت مهدی فلاحت پور در دفتر سوره خدمت آقا مرتضی رفتم و به ایشان گفتم از زبان یک شهید خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت می رسد بنویسید.
من این را خواستم و ایشان گفتند چند روز به من فرصت بده تا برای شما بنویسم .بعد از چند روز دوباره رفتم دیدم ایشان چهار پنج صفحه نوشته بودند و من یک نگاهی به آقا مرتضی کردم و گفتم من می خواهم این را سر مزار یک شهید بزنیم تا زوار بخوانند.
آقای مصطفوی در ادامه گفت : من از آقا مرتضی پرسیدم که شما چطوری می نویسید که هر کسی به نوشته هایتان و نوع نوشتن شما حسودی می کند.
یک نگاهی به من کرد و خندید و پرسید: تو چقدر گریه می کنی؟ من تعجب کردم از اینکه چرا این سوال را ازمن پرسیدند . بعد گفتند: من خیلی گریه می کنم و موقعی که من مطلبی را می نویسم فقط قلم را روی کاغذ می گذارم و واسطه نوشتن می شوم. بعد گفتند که من در موقع نوشتن خیلی گریه می کنم به حدی که گاهی از خدا می پرسم این همه اشک را چگونه در وجود من گذاشتید.
سپس رو کردند به من و گفتند این یادداشت را می خواهی ببر و خلاصه کن. ومن هم این یادداشت را بردم و خلاصه کردم و بعد ازاینکه ایشان تایید کردند این یادداشتی شد از خطاب یک شهید به افرادی که به زیارت مزارش می آیند .
متن یادداشت :
ای آنکه گذرت بر خاک من است ، بدان که من طعمه مرگ نیستم .
من در انتظار ننشسته ام تا مرگ سراغم آید . به ندای "موتوا قبل ان تموتوا" لبیک گفته ام.
و شهادت را برگزیدم که جاودانگی است.و اکنون از من زنده تر کیست؟
ای رهگذر !
از درون این خاک بلا دری به سوی کربلا گشوده اند. روحم به ضیافت گاه وصال پر کشید . و مخاطب این خطاب ازلی قرار گرفت که : "فدخلی فی عبادی و ادخلی جنتی"
بدان که این راه رفتنی است و باب جهاد فی سبیل الله و شهادت مسدود شدنی نیست . اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد ، هرکجا که باشی و در هر زمان ، تو را در جمع اصحاب کربلا به بهشت خاص خویش فرا خواهد خواند.

منبع:
رونمایی از دست نوشته منتشر نشده شهید سید مرتضی آوینی
http://www.aviny.com/Article/yadasht/92/1/dast-neveshte.aspx

#شهید #سید_مرتضی #آوینی #سید_شهیدان_اهل_قلم  #اگر_خدا_متاع_وجودت_را_خریدنی_بیابد #هر_کجا_باشی #تو_را #با_شهادت #بر_می_گزیند_  #ای_آنکه_گذرت_بر_خاک_من_است #بدان_که_من_طعمه_مرگ_نیستم #من_در_انتظار_ننشسته_ام #تا_مرگ_سراغم  #آید #به_ندای_موتوا_قبل_ان_تموتوا #لبیک_گفته_ام #شهادت_را_برگزیدم #که_جاودانگی_است  #اکنون_از_من_زنده_تر_کیست؟ #مصطفی_آحمدی_روشن #شهیدخلیلی #شهید_تهرانی_مقدم #شهید_شاطری #محمودرضابیضایی #رازشهادت #غیرت #پدرموشکی #فیلمبردار #جهادگر #مستندساز #مدافع_حرم #انرژی_هسته_ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۱۱
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








امروز هم مستکبران از نام او وحشت دارند، از یاد او وحشت دارند؛ ببینید در فضای مجازی ــ لابد بیشتر از من ‌اطّلاع دارید دیگر؛ ــ با اسم او چه برخوردی دارند میکنند؛ این هم یک تنبیه دیگری است، تنبّه بیشتری است برای ما و مسئولین فضای مجازی کشور که بفهمند چه کار باید بکنند، تا دشمن نتواند هر جور دلش میخواهد، با هر جایی که دلش میخواهد رفتار کند. و خب فضای مجازیِ موجود دنیا زیر کلید مستکبران است دیگر؛ از اسمش هم میترسند و از تکثیر او وحشت دارند؛‌ الگو یعنی این؛ میترسند که تکثیر بشود.

به‌ هر حال شهید سلیمانی ماندنی است، تا ابد زنده است؛ آنهایی که او را شهید کردند ــ ترامپ و امثال او ــ جایشان زباله‌دان تاریخ است و جزو فراموش‌شدگان تاریخ خواهند بود در زباله‌دان، امّا او تا ابد زنده است؛ شهید این جوری است و دشمنان او گم و گور خواهند شد. البتّه ان‌شاءالله بعد از آنکه تقاص دنیویشان را بدهند، گم و گور خواهند شد.


رهبر انقلاب:

http://rajanews.com/node/354014





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۲۲:۰۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








یک شب در خانه هیئت داشتیم. عصر همان روز پدر شهید کمی استراحت کرد بعد با نگرانی از خواب پرید. فهمیدیم خواب دیده. ایشان کمی به اطراف نگاه کرد و گفت : الان حسن اینجا بود بهش گفتم حسن جان امشب هیئت داریم شما تشریف میارید؟!

حسن گفت نه ، امشب باید برم پیش فلانی که یکی از همسایگان قدیم است.

حسن ادامه داد او امروز از دنیا رفته و امشب شب اول قبر اوست این شخص حقی گردن من دارد که باید امشب پیش او باشم

پدر با تعجب گفت آن کسی که حسن می گفت، اهل مذهب و دین و .... نبود. برای همین بهش گفتم حسن جان این آدمی که می گویی اهل دین نبود، او چه حقی به گردن تو دارد؟

حسن لبخندی زد و گفت:

روز تشییع جنازه من ، هوا بسیار گرم بود جمعیت همراه پیکر من از مسجد به سمت منزل آمدند این آقا در جلوی خانه اش ایستاده بود و به جمعیت نگاه می کرد.وقتی گرمای هوا و تشنگی مردم را دید یک شیلنگ آب از خانه اش به بیرون کشید و با یک سینی و چند لیوان، به تشییع کنندگان پیکر من آب داد.او همین قدر به گردن من حق پیدا کرده.

پدر حسن بعد از اینکه این حرف را زد از جا بلند شد و گفت باید بروم و ببینم خواب من راست بوده یا نه،منزل آن ها در محله ی دیگری است باید بروم به آن جا ببینم فلانی واقعا فوت کرده؟!

پدر رفت و ساعتی بعد برگشت گفت: بله،وارد محله ی آن ها که شدم حجله اش را دیدم او همین امروز تشییع شده بود

شهید حسن طاهری


توصیه شهید حسن طاهری به دانش آموزان+ صوت

https://iqna.ir/fa/news/3726157



ماجرای حضور کبوترها در منزل شهید حسن طاهری بعد از شهادت

http://shahid-hasan-taheri.blogfa.com/post/144


پدر شهید حسن طاهری او را در خواب میبیند که میگوید باید برم پیش فلان همسایه قدیم، او امروز از دنیا رفته و شب اول قبر اوست این شخص حقی گردن من دارد پدر با تعجب میگوید او که اهل مذهب و دین نبود، او چه حقی به گردن تو دارد؟ شهید میگوید: روز تشییع جنازه من ، هوا بسیار گرم بود! این آقا در جلوی خانه اش با یک شیلنگ آب و چند لیوان، به تشییع کنندگان آب داد. او همین قدر به گردن من حق پیدا کرده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۰۲:۲۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







سال ها بود خانواده منتظر بودند مدتی قبل برادران شهید میخواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.
شهید به خواب برادر میاید و میگوید دست نگه دارید!
بعد از دو سال خواهر شهید در خواب میبیند که در منطقه پونک تهران و محله سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و برادرش یعنی شهید ملاحسنی هم حضور دارد. خواهر با خوشحالی از او میپرسد شما اینجا چه میکنی؟
برادر میگوید من آمده ام شفاعت کنم تمام اینها را که در تشییع شهدا هستند...
حتی کسانی که در پیاده رو راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم




شهیدی که تماشاچی ها را شفاعت می کند

من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامده اند را هم شفاعت می کنم....

شهید حمیدرضا ملاحسنی (یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران)

محمد سمیر در مورد شهید ملاحسنی می گوید : ایشون از اقوام هستند و قضیه از این قرار است که....

سال ها بود خانواده منتظر بودند 2 ،سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.که شهید به خواب برادر میاید و می گوید دست نگه دارید.بعد از 2 سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینجا چه می کنی؟ شهید می گوید من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم....

شهیدی که تماشاچی ها را شفاعت می کند

خواهر شهید همیشه سر مزار شهید پلارک می رود.(شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود)

در یکی از روزها بر قسمت سر مزار در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد.پس از بررسی خانواده شهید پلارک را جویا می شود خانواده ایشان می فرمایند که شهید پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض شهادت نائل می شدند بالای سرشان یک ضربدر میزد و معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده..

خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهند که به برادرم بگو  یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد...

خواهر شهید دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقودالاثر خود را در خواب می بیند و او به خواهر می گوید نمی خواهی مرا ببینی، من که برای دیدار شما آمده ام. خواهر می گوید کی، شهید به او می گوید در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند .قبر وسطی مربوط به من است، خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند که این چه خوابی است که بعد ار 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید. در شب بعد مجدداً شهید به خواب خواهر می آید و می گوید نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم. و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد. خواهر صبح اقدام به پرس و جو می کند و مطلب را با سپاه در میان می گذارد و پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تأیید واقع می شود. و او شهید حمید رضا ملاحسنی است

در تاریخ 12 دی امسال هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام می شود بیایید که قرار است همه را شفاعت کند.....

وصیتنامه شهید مفقودالاثر حمید رضا ملاحسنی

«بسم رب الشهدا والصدیقین»

من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدالله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»

بعضی از آن مؤمنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند، بعضی از آنها بر آن عهد ایستادگی کردند و شهید شدند و برخی به انتظار شهادت مقاومت کرده و عهد آنها تغییر نکرد.

چه عارفانه است ناله آخرین را سر دادن چه عاشقانه است لبیک آخرین را گفتن

https://article.tebyan.net/148402






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۰۱:۴۷
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج









یقول القائم لاصحابه یا قوم ان اهل مکه لایریدوننی ولکنی مرسل الهیم لاحتج علهم بما ینبغنی لمثلی ان یحتج علیهم

انا اهل بیت رحمت معدن رساله و خلافه  و نحن ذریه محمد و سلاله نبین و انا قد ظلمنا ضطهدنا...


قائم(عج) به اصحاب خود می فرماید: اهل مکه مرا نمی خواهند ولی من کسی را به سوی آنها می فرستم تا حجت را بر آنها تمام کنم آن چنان که برای مثل من شایسته است آنگاه یکی از کسان خود را فرا می‌خواند و به سوی او می فرماید: به سوی مکه برو و به اهل آن بگو که اهل مکه من فرستاده فلانی به سوی شما هستم به شما می فرماید ما اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستیم ما عترت پیامبر و سلاله پیامبرانیم ما مظلوم شدیم به ما ستم کردند

و از روزی که پیامبر رحلت کرد حق ما را غصب کردند و تا به امروز در دست غاصبان است

ما از شما یاری می‌طلبیم ما شما را ما را یاری کنید چون آن جوان پیام آن حضرت را ابلاغ می نماید او را می گیرند و در میان رکن و مقام او را ذبح می کنند که از او همان نفس زکیه است.


کتاب روزگار رهایی / ص 564 حدیث1063




مولا علی(ع): آیا به شما از پایان حکومت بنی فلان سخن بگویم؟ ریختن خون حرام در روز حرام در شهر حرام از تیره ای از قریش سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید و بعد از آن بیش از ۱۵ روز به حکومت نخواهند کرد

روزگار رهایی ص565 حدیث 1067


قائم(عج) در آستانه ظهور به اصحاب خود می فرماید: اهل مکه مرا نمی خواهند ولی من کسی را به سوی آنها می فرستم تا حجت را بر آنها تمام کنم! آنگاه یکی از افراد خود را به مکه فرستاده تا از مردم یاری طلبد! چون آن جوان پیام آن حضرت را ابلاغ می نماید او را می گیرند و در میان رکن و مقام او را ذبح میکنند که این فرد همان نفس زکیه است! با توجه به احادیث متعدد دیگر قتل نفس زکیه از نشانه های حتمی ظهور بوده و 15روز با ظهور فاصله دارد!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۰۱:۴۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





وقتی نامه‌ به خط مقدم می‌آمد، ثابت و ثاقب غیبشان می‌زد! یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند دوقولوها در کنج سنگر، گریه می‌کنند. آنها بی‌سرپرست بودند و هر بار دل‌شان می‌شکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست گریه می‌کردند. بعدها هر دوبه شهادت رسیدند.




به مزار این دوقلوهای شهید سر بزنید +عکس

https://www.mashreghnews.ir/news/1009666


https://www.mehrnews.com/news/4667430



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۰۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




سوره صافات آیه 107
و" فدیناه بذبح عظیم."
«و ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.»

امام رضا علیه‌السلام فرمود:
چون خدای عزیز و شکوهمند ابراهیم علیه‌السلام را امر نمود که جای فرزندش اسماعیل گوسفندی را که خدا برایش فرو فرستاده بود قربانی نماید، ابراهیم درخواست نمود که فرزندش اسماعیل را با دستش ذبح نماید و اگر او به کشتن گوسفند امر نمی‌شد همین کار را می‌کرد تا آن داغی را که به قلب پدری که عزیزترین فرزندانش را با دست خود قربانی نموده وارد شده به دل او هم وارد شود، و به این ترتیب سزاوار بلندترین درجات اهل ثواب بر بلاها گردد.
پس خدای بزرگ و بلندمرتبه به او وحی نمود:
ای ابراهیم چه کسی از آفریدگانم را بیشتر دوست داری؟ گفت: پروردگارا تو کسی را نیافریدی که از دوستت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله محبوبتر باشد. خدا بدو وحی نمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا نفس خود را؟ گفت: بلکه من او را بیشتر از خود دوست دارم. فرمود: فرزندش نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت:
بلکه فرزند او. فرمود: کشته شدن فرزند او به ستم و ظلم به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟
پروردگارا بلکه کشته شدن او به دست دشمنانش قلب مرا بیشتر به درد می‌آورد. فرمود:
ای ابراهیم، پس همانا گروهی که گمان می‌کنند که از امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند بزودی بعد از او دست به خون فرزندش آغشته می‌سازند و او را به ظلم و ستم همچون گوسفندی می‌کشند، و بدین واسطه مستوجب خشم من خواهند شد.

پس ابراهیم بخاطر آن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و به گریستن پرداخت. خدای بزرگ و بلند مرتبه بدو وحی فرمود:
ای ابراهیم به تحقیق فدیة بی‌تابی بر فرزندت اسماعیل یعنی اگر او را ذبح می‌کردیبه اندوهگینی‌ات بر حسین علیه‌السلام و کشته شدنش برابر گشت، و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب بر مصیبتها خواهد بود، و آن سخن خدای عزوجل است .
که فرمود: «ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.»

منبع:
http://yon.ir/3450
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/8004/104939/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86(%D8%B9)-%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD-%D8%A7%D8%B9%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%B8%D9%85

#و_فدیناه #به_ذبح_العظیم #امام_حسین #قربانی #بزرگ #اعظم  #اسرار #عاشورا #قرآن #حضرت #ابراهیم #اسماعیل  #قربانی_کردن #ذبح #عید_قربان #امام_صادق #روایت #ماجرا #روایت #منبع #امام_رضا






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۰ ، ۲۲:۳۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





حمید داوود آبادی در صفحه اینستاگرامی خود نوشت: 

معراج شهدای تهران

آبان ۱۳۷۴

عکاس: حمید داودآبادی

آن شب درسالن معراج شهدای تهران، وقتی باقی مانده پیکر شهید "مسعود تقی زاده" را روی زمین پهن کردند، همسرش گفت: اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم. که اجازه دادند. 

جلو که رفت، شروع کرد به گشتن میان استخوان ها. وقتی پرسیدند: چیکار می کنی؟ گفت: می خوام از این خاک هایی که ازش باقی مونده، مقداری بردارم.

گفتند: خب بردار، ولی دنبال چی می گردی؟ گفت: می خوام از اون جایی که قلبش بوده، خاک بردارم.
 
شهید "محسن تقی‌زاده" متولد: ۱ آبان ۱۳۴۲ شهادت: بهمن ۱۳۶۱ عملیات والفجر مقدماتی در فکه

بازگشت پیکر: ۱۲ سال بعد، بهمن ۱۳۷۳ شب شهادت حضرت علی (ع) 

مزار: بهشت زهرا (س) قطعه‌ی ۵۰ ردیف ۴۷ شماره‌ی ۱۹

شهید "مسعود تقی‌زاده" متولد ۴ آبان ۱۳۳۷ شهادت ۲۹ آبان ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۴ در کانی مانگا 

بازگشت پیکر: ۱۲ سال بعد، آبان ۱۳۷۴ شب شهادت حضرت زهرا (س) 

مزار: بهشت زهرا (س) قطعه‌ی ۵۰ ردیف ۴۴


https://www.mashreghnews.ir/news/1227582

وقتی باقی مانده پیکر شهید (مسعود تقی زاده) را روی زمین پهن کردند، همسرش گفت: اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم. که اجازه دادند. شروع کرد به گشتن میان استخوان ها! پرسیدند: دنبال چه می گردی؟ گفت: می خوام از اون جایی که قلبش بوده، خاک بردارم!
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




حاج حسین یکتا:

زنگ زدم به سردار باقرزاده

گفتم احمد الان خورد

هواپیمایش زمین شهید شد

هنوز تلویزیون اعلام نکرده بود

ظهر شد و آقای باقرزاده گفت

بعد ناهار خوابیدم

احمد رو دیدم

گفتم احمد چه خبر؟

گفت اینجا اول یک تشت بزرگ

برای امام حسین از ما گریه گرفتن

بعد ما رو بردن بالا

جواب این خون ها رو سیدشهدا میدهد

آقای اکرمی می‌گفت که چه خبر

گفت این بالا یه ساعتی از شب های جمعه

مخصوص دیدار ماشهدا با سید الشهدا است

گفتم بهش تو این دیدار چی میگذره

گفت اول اقا سید روح الله(خمینی) صحبت میکنه

بعد آقا اباعبدالله رو میکنه به بچه‌ها میگه

میشه خاطره رزم تون رو برای من بگید

این خاطره گویایی ها از بالا کارش گرفته

کار پایین نیست آقا

بعد بچه ها رو می کنند به آقا عبدالله

میگویند آقا میشه

خاطره روز عاشورا برای ما بگوید

بعد آقا یک شب پرده رو میزنه کنار

بچه ها شهادت حضرت علی اکبر میبینن

یک شب شهادت حضرت علی اصغر میبینن

بساط شهدا بساط امام حسینه اون بالا

بساط این پایین هم ، بساط امام حسینه

https://www.roshangari.ir/video/67496

https://www.aparat.com/v/vhTU0




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۵۹
مهرداد بچه مثبت


به نام خدای شنهای طبس




مشاهده کلیپ مربوطه در

https://www.aparat.com/v/z2Lxn

https://www.roshangari.ir/video/66816

لحظات شهادت شهیدان آوینی و یزدان پرست از زبان سعید قاسمی

http://www.raztv.ir/%D9%84%D8%AD%D8%B8%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%88-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A7/



2.خاطره جالب سردار سعید قاسمی درباره لحظه شهادت شهید آوینی از زبان خود شهید:
سال سوم شهادت شهید سید مرتضی آوینی رفته بودیم اصفهان ؛ برای سخنرانی ؛آهنگران قبل من نوحه خوانی کرد و نوبت من شد ؛  بعد از سخنرانی که آمدم پایین منبر ؛ یک دانشجویی که قد و قواره اش به این حرف ها نمیخورد(جبهه و جنگ و انقلاب) آمد پیش من و گفت: من نه شما رو میشناسم نه این آقا (شهید آوینی) را میشناختم ؛ دیشب دم دمای صبح من یک خوابی دیدم و این آقا رو تو خواب دیدم ؛ ایشون تو خواب به من گفت فردا یک نفر میاد تو دانشگاه راجب من صحبت میکنه و خاصه لحظه شهادت رو میگه ...به ایشان بگویید: اینجوری نبود ؛ اینها صورت ظاهری را میدیدندکه مثلا (بال بال میزدند) اولا من نمیدانم چرا این مقام رو به من دادند ؛ آیا به خاطر خدماتی بود که برای شهدا کردم ؛ نوشتم ؛قلم زدم ، وقت گذاشتم برای اینها ؛ اما اون لحظه ای که اتفاق افتاد سراسیمه آمدند سر وقتم (ملائکه) ؛ من این فاصله را که به سمت منبع نوری داشتند مرا میکشاندند ... چه لحظه زیبایی است ؛ نمیتوانم برایتان تعریف کنم ... اینها صورت ظاهر را میدیدند (ما مجروح شدیم) ولی ماجرا چیز دیگری بود!
آن پسر دانشجو میگفت: من بعد از بیدار شدن از خواب برای اینکه ترسیدم یک وقت فراموشم نشود ؛ ان خواب را نوشتم ...
بعد ان پسر آن کاغذ را به من داد و الان آن را در اسنادم دارم ...
و دقیقا همان اتفاق افتاده بود من انروز درباره لحظه شهادت شهید صحبت کرده بودم و ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۱۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





جانباز شیـمیایی دفاع مـقدس احمد پاریاب بعد سال ها حماسه در جـنگ و تحمل سالها عوارض شیمیایی بعد از گذشت چهار روز در منزلش در حالیکه بدنش در حال فساد بود پیدا شد! و کسی هم با خبر نشد!  آزاده نامداری مجری حاشیه دار صداوسیما درمنزلش فوت میکند تیتر یک خبرها میشود! خدا همه را رحـمت کند ولی چرا ما قهرمانان واقعی خود را فراموش کرده ، همه چـیزمان میشود سلبریتی ها !



جانبازی که دارویش پیدا نمی‌شد

این عدم توجه تا جایی پیش رفت که سردار سعید قاسمی در مراسم بزرگداشت این مرد بزرگ که چند روز پس از شهادتش برگزار شد، به انتقاد از مردم و مسئولان پرداخت و صحبت های وی بازتاب گسترده ای در رسانه ها پیدا کرد، سعید قاسمی به جانباز اعصاب و روان و شیمیایی، احمد پاریاب که روزهای پایانی سال 91 شهید شده و در قطعه 29 به خاک سپرده شده بود اشاره کرد و گفت: شهید احمد پاریاب علمدار گردان شهادت بود، جانبازی که به خاطر تحریم‌ها دیگر دارویش پیدا نمی‌شد، ما مقصریم که این روزها کمتر از حال جانبازی می‌پرسیم که گرفتاری‌اش همین دم و بازدم است، عرصه تنگ می‌شود وقتی داروها گران می‌شود و ماهی یک میلیون تومان بیشتر حقوق نمی‌رسد که باید با آن هم خرج زندگی و زن و بچه را داد و هم دارو و درمان را و در این شرایط بنیاد جانبازان، این جانبازان را رها می‌کند تا برای تهیه دارو به سمت بازار آزاد بروند.

قاسمی افزود: همسرش بیست سال تحمل کرد و کپسول 11 کیلویی اکسیژن را چهار طبقه بالا و پایین برد، پاریاب سردار بود و گماشته و راننده داشت اما حاضر نشد این امکانات را برای خودش استفاده کند و بنیاد شهید هم حاضر نشد برایش کاری بکند.

https://www.mehrnews.com/news/2256108


گزارش// صفر تا صد مرگ "آزاده نامداری"/ از نحوه کشف پیکر تا ادعای خودکشی و بارداری + تصاویر


https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/08/2475824
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۴۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





با توجه به شناسایی هایی که روی مشخصات و پلاک و مدارک موجود میباشد دیدیم که اکثر شهدای فکه متولدین سال ۴۴ تا ۴۶ هستند یعنی تا سال ۶۱ و ۶۲ که حساب کنیم از ۱۵ سال تا ۱۹ سال یعنی زیر بیست سال بوده اند که البته این مسئله در پیکر هایشان هم پیداست جسدها و جمجمه های کوچک نشان می‌دهد که چقدر نوجوان بودند!!

ص ۴۶ و ۴۷



براساس اسناد شهدای تفحص شده اکثر شهدای فکه متولدین سال ۴۴ تا ۴۶ هستند یعنی تا سال ۶۱ و ۶۲ که حساب کنیم از ۱۵ سال تا ۱۹ سال ، البته این مسئله در پیکر هایشان هم پیداست ،جسدها و جمجمه های کوچک نشان می‌دهد که چقدر نوجوان بودند!!





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۱۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






اگر چند روز بگذرد و شهیدی پیدا نکنیم خیلی ناراحت می شویم اول از همه هم به خودمان شک می‌بریم اعتقادمان  این است که کسی گناهی مرتکب شده یا نمازش قضا شده یا نیتش خیر نبوده یا اصلاً لایق نبوده ایم که شهدا خودشان را به ما نشان بدهند لازمه اصلی کار تفحص هم توسل به ائمه اطهار هست.

برگرفته از کتاب تفحص (حمید داوودآبادی) ص 40





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۳۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





https://aparat.com/v/U0BgY

https://www.telewebion.com/episode/2496750






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۹ ، ۰۲:۱۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)







قدرت باورنکردنی شهید ابراهیم هادی:
بچه های باستانی گاهی به صورت گروهی به زورخانه های دیگر میرفتند و آنجا ورزش میکردند.

آنشب به یکی از زورخانه های کرج رفته بودیم.

ابراهیم وسط گود مشغول شنا بود.چند سری بچه های داخل گود عوض شدند اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود ...

پیرمردی بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه میکرد.

 و پیش من آمد و ابراهیم را نشان داد و گفت آقا این جوان کیه؟ با تعجب گفتم چطور مگه؟

گفت از وقتی وارد شدم این آقا هنوز شنا میرود ، شمردم هفت دور تسبیح یعنی هفتصد تا شنا رفته!

تو رو خدا بیارش بالا الان حالش بهم میخوره !!!

وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس خستگی نمیکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!

البته ابراهیم این کار ها را برای قوی تر شدن انجام میداد. همیشه میگفت: برای خدمت به خدا و بندگانش ؛ باید بدنی قوی داشته باشیم.

مرتب دعا میکرد که خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن.

منبع: کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 21 و 20

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/link/1060087
http://mehrdadz.blog.ir/post/111
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/120701121
http://sangariha.com/view/post:6771917/1440631842/
http://hadinet.ir/view/post:8315609

#شهید_ابراهیم_هادی
#شهادت_اخلاص
#متن_عکس_نوشته_محتوا
#عکس_شهید_ابراهیم
#زورخانه_باستانی_گود
#ورزش_شنا_رفتن_طولانی
#خستگی_ناپذیر_بینظیر
#خدایا_بدنم_را_برای_خدمت_
#کردن_به_خودت_قوی_کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۰۳:۳۱
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس









تصویر متعلق به رزمنده جانباز #آقا_فرید_محمد_صالحی از شهر رامسر استان مازندران یکی از رزمندگانی است که در طول حضورش در جبهه‌های جنگ، ۶ بار از نواحی مختلف مجروح شد اما آنچه خاطرات این رزمنده را شنیدنی‌تر ‌ساخته، ماجرای خمپاره‌ای است که به دست او اصابت کرد و وی با در آغوش گرفتن آن، با پای خود تا اتاق عمل رفت.

▫️خاطره خمپاره ۶۰ از زبان آقا فرید...

وقتی آن خمپاره به دستم خورد،احساس کردم ته خمپاره ۶۰ به دستم خورده. معمولاً وقتی خمپاره منفجر می‌شود،
ته خمپاره به جایی برخورد می‌کند و می‌ماند؛من هم پشت ساعدم را دیدم، حس کردم ته خمپاره ۶۰ است.سرم را که برگرداندم دیدم، خمپاره عمل نکرده از آن طرف دستم بیرون زده است.

شاید باورتان نشود،اما فقط به بچه‌ها گفتم از من دور شوید،این خمپاره ممکن است هر لحظه منفجر شود؛ده دقیقه یک ربع گذشت و دیدم هنوز خبری نشده،به بچه‌ها گفتم حالا اگر می‌خواهید بیاید کمکم کنید تا من این خمپاره رااز دستم در بیاروم...

روی پل شناور بودم،آرام آرام رفتم و خودم را به قایق موتوری رساندم.در تمام آن مدت و همچنین ۵ ساعتی که روی پل شناور بودم و دو ساعتی که در آب بودم تا خودم را به بیمارستان خاتم الانبیاء (ص)در پشت جزیره مجنون برسانم،
نه بیهوش شدم و نه از حال رفتم.

در تمام آن مدت به خمپاره‌ای که در دستم بود و با چفیه به سینه‌ام بسته بودم، نگاه می‌کردم.در تمام راه تنها بودم، چرا که دو سه مجروح دیگر هم بودند، اما در مسیر رزمندگان را می‌دیدم،حتی تا به اتاق عمل برسم هم بیهوش نشدم و بحث‌های اتاق عمل را هم به یاد دارم.

در اتاق عمل، بحث‌های #دکتر_مهاجر و سایر پزشکان را می‌شنیدم که همه به خاطر خطر انفجار خمپاره،از عمل دست من امتناع می‌کردند؛اما دکتر مهاجر گفت: «من دستم را می‌شویم و به اتاق عمل می‌روم،اگر نیامدید پروانه کاری همه را باطل می‌کنم!»

هرگز از خاطرم نمی‌رود،دکتر مهاجر که جراح بود، تنها با من وارد اتاق عمل شد و پس از وارد شدن به اتاق عمل به من گفت:«من تا حالا هیچ بیماری را بیهوش نکرده‌ام،متخصص بیهوشی نیامده و من نمی‌دانم دوز بیهوشی کم است یا زیاد؛به هر حال از من راضی باش،من نمی‌دانم چه دوزی لازم داری.»

به هر حال دوز بیهوشی که به من تزریق شد کم بود و به خاطرم می‌آید که پس از اینکه سایر پزشکان به اتاق عمل و به کمک دکتر مهاجر آمدند،درست وسط عمل من به هوش آمدم و گفتم:

«آقای دکتر،خدا قوت!»

دکتر در همانجا فریاد زد:
«بیمار به هوش آمده، دوباره بیهوشش کنید!» و این صحنه و خاطره هیچوقت از ذهن من پاک نمی‌شود...

#لاله_های_بخش_کومله #گیلان #شهدا



https://snn.ir/fa/news/261833/
http://www.oral-history.ir/show.php?page=post&id=5708



خمپاره 60 وارد بدنم شده بود بدون آنکه منفجر شود ؛ سریع به بچه‌ها گفتم از من دور شوید خمپاره هر لحظه ممکن است منفجر شود ،ولی اتفاقی نیافتد! با زحمات بسیار مرا به بیمارستان رساندند،در اتاق عمل همه به خاطر خطر انفجار از عمل امتناع کردند بجز دکتر مهاجر که جراح بود. در اتاق عمل به من گفت: متخصص بیهوشی نیامده و من نمی‌دانم دوز بیهوشی شما چقدر است ، از من راضی باش! ماده بیهوشی که به من تزریق شد ظاهرا کم بود، به یاد دارم پس از آنکه سایر پزشکان به کمک دکتر مهاجر آمدند،من وسط عمل من به هوش آمدم و گفتم: «آقای دکتر،خدا قوت!» دکتر سریع فریاد زد: بیمار به هوش آمده، دوباره بیهوشش کنید! بعدا وقتی بهوش آمدم خمپاره دیگر درون دستم نبود!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۵۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







هر کس
در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند (شهید مهدی زین الدین)

رفتن به بلندی و زیارت حضرت

عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ: یَا سَدِیرُ، تَزُورُ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی کُلِّ یَوْمٍ؟ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا، قَالَ: فَمَا أَجْفَاکُمْ! قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ شَهْرٍ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ سَنَهٍ؟ قُلْتُ: قَدْ یَکُونُ ذَلِکَ، قَالَ: یَا سَدِیرُ، مَا أَجْفَاکُمْ لِلْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلْفَیْ أَلْفِ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَ وَ یَزُورُونَ لَا یَفْتُرُونَ، وَ مَا عَلَیْکَ یَا سَدِیرُ، أَنْ تَزُورَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَرَّهً، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَرَاسِخَ کَثِیرَهً! فَقَالَ لِی: اصْعَدْ فَوْقَ سَطْحِکَ، ثُمَّ تَلْتَفِتُ یُمْنَهً وَ یُسْرَهً، ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ إِلَی السَّمَاءِ، ثُمَّ انْحُ نَحْوَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» تُکْتَبُ لَکَ زَوْرَهٌ، وَ الزَّوْرَهُ حَجَّهٌ وَ عُمْرَهٌ. قَالَ سَدِیرٌ: فَرُبَّمَا فَعَلْتُ فِی الشَّهْرِ أَکْثَرَ مِنْ عِشْرِینَ مَرَّهً.[۱] [۲]

 سَدیر گفت: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: ای سدیر، آیا هر روز قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت می کنی؟ عرض کردم: خیر، فرمود: چقدر شما جفاکارید! و سپس فرمود: در هر جمعه زیارت می کنید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در هر ماه زیارت می کنید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در هر سال زیارت می کنید؟ عرض کردم: گاهی زیارت می کنیم. فرمود: ای سدیر، چقدر به حسین علیه السّلام جفا می‏کنید! آیا نمی دانی خداوند دو میلیون فرشته ژولیده موی و خاک آلود دارد که به طور مداوم بر حسین بن علی علیه السلام گریه میکنند و قبر او را زیارت می کنند و خسته نمی شوند؟ ای سَدیر، چرا خود را مقیّد نمی سازی که هر جمعه پنج بار و هر روز یک بار قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت کنی؟ عرض کردم: بین ما و قبر او فرسخ ها فاصله است! فرمود: به بلندی برو، به سمت راست و چپ خود توجه کن، سرت را سوی آسمان کن و سپس به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام توجّه کن و بگو:

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».



https://www.mashreghnews.ir/news/778754




حضرت صادق ع به یکی از اصحابش فرمود، آیا هر روز قبر حسین بن علی (ع) را زیارت می کنی؟ عرض کرد: خیر، امام فرمود: چقدر شما جفاکارید! و سپس فرمود: در هر جمعه زیارت می کنید؟ گفت: خیر، فرمود: در هر ماه چطور؟ گفت: خیر، فرمود: در هر سال چطور؟ گفت: گاهی زیارت می کنیم. ایشان فرمود چرا خود را مقیّد نمی سازید هر روز یک بار قبر حسین بن علی(ع) را زیارت کنید؟ عرض کرد: بین ما و قبر او فرسخ ها فاصله است! فرمود: به بلندی برو، به سمت راست و چپ خود توجه کن، سرت را سوی آسمان کن و سپس به سوی قبر حسین بن علی (ع) توجّه کن و بگو: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الحسین


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۴۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)







شهید آوینی: عقل معاش می‌گوید که شب هنگامِ خفتن است، اما عشق می‌گوید که بیدار باش...

عقل معاش می‌گوید که شب هنگامِ خفتن است، اما عشق می‌گوید که بیدار باش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد. عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است، اما عقل معاد می‌گوید که همه‌ی چشم‌ها در ظلمات محشر، در آن هنگامه‌ی فزع اکبر، از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد. عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است، اما عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده‌ی کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟ عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که هنوز خون گرم امام عاشورا از زمین کرب و بلا می‌جوشد و تو را فرا می‌خواند؟ چگونه می‌توان خفت و جهان را در کف جهال و قد‌اره‌بندها رها کرد؟ نه، شب هنگام خفتن نیست.
منبع:
http://www.aviny.com/multimedia/aviny/index_03.aspx
دانلود صوت مربوطه:
http://www.afsaran.ir/media/download/1019373

باز نشر:
http://www.afsaran.ir/Link/942620
http://mehrdadz.blog.ir/1394/03/01/آوینی خواب
http://hadinet.ir/view/post:8299202
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/118542131
http://sangariha.com/view/post:6717949/1432245989/
http://razesorkh.com/view/post:5166878

#شهید_آوینی_وقت_خفتن_نیست
#شب_وقت_خفتن_نیست
#عقل#معاش_می_گوید_که_شب_
#هنگامِ_خفتن_است_اما_عشق_می_گوید
#که_بیدار_باش_در_راه_خدا_بیدار_باش
#چگونه_می_توان_خفت_وقتی_که_هنوز_
#خون_گرم_امام_عاشورا_از_زمین
#کرب_و_بلا_می_جوشد_و_تو_را_فرا_
#می_خواند_چگونه_می_توان
#خفت_و_جهان_را_در_کف_جهال_و_
#قد‌اره‌_بندها_رها_کرد_سید_شهیدان_اهل_قلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۹ ، ۰۱:۳۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج




محفلی دوستانه بود و سید[۱] و رضا[۲] و گنجی[۳] دور هم نشسته بودند و گپ می زدند. از خاطرات خود با دیگر شهدا می گفتند که گنجی رو کرد به آقا مرتضی و گفت: «حاجی در شهادت دیگه بسته شده»، سید نگاهی به گنجی انداخت و گفت: نه برادر شهادت لباس تک‌سایزیه که باید تن آدم به اندازه اون دربیاد، هر وقت به سایز این لباس در اومدی، پرواز می‌ کنی، مطمئن باش!». رضا که شاهد گفت و گوی آنها در مورد شهادت بود، به سید مرتضی گفت: حاجی، من چی؟ کی نوبت پرواز منه؟» سید با یادآوری مناطقی که رضا در آنها مستند ساخته بود، گفت: «تو هم در کوله ات چیزایی داری که نمی دونم چیه، هر وقت اون رو سبک کردی وقت پروازته.». کوله سید و گنجی سبک شد اما کوله رضا معلوم نیست کی سبک می شود. [۴]

  1. شهید سید مرتضی آوینی، روای روایت فتح که در تاریخ بیستم فروردین ماه سال ۷۲ در منطقه فکه به شهادت رسید.
  2. رضا برجی، عکاس و مستندساز جنگ.
  3. شهید گنجی.
  4. برگرفته از خاطره رضا برجی.

https://hawzah.net/fa/News/View/91779

شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت:

«حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد».
شهید آوینی در جواب گفته بود:نه برادر،
شهادت لباس تک‌ سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید،
هر وقت به سایز این لباس تکسایز درآمدی، پرواز می‌کنی، مطمئن باش.


http://www.aviny.com/guestbook/Default.aspx?Page=13370&mode=print

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۴۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج










شهید آوینی: اگر خدا متاع وجودت را خریدنی بیابد هر کجا باشی تو را با شهادت بر می گزیند.
سید مرتضی مصطفوی یکی از دوستان مشترک شهید مهدی فلاحت پور و شهید سید مرتضی آوینی در مراسم "شبی با مرتضی " پس از نقل خاطره ای از آشنایی ابتدایی شهید مهدی فلاحت پورو شیفتگی ایشان نسبت به شهید آوینی، از این دوشهید عرصه هنر و رسانه یاد کرد و در ادامه گفت : مهدی فلاحت پور در پنج‌شنبه بیست و نهم اردیبهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و یک در منطقه بقاع غربی با راکتی اسرائیلی به شهادت می رسند. احوالات شهید آوینی بعد از شهادت مهدی فلاحت پور دگر گون شده بود بعد از شهادت فلاحت پور بنده به همراه جمعی که آقا مرتضی هم در میانشان بود، سر مزار شهید فلاحت‌پور در روستای «چندار» حوالی کرج رفتیم .
من همان جا از شهید آوینی خواستم با همین حال و هوایی که دارند یادداشتی را برای من بنویسند وایشان هم آن یادداشتی که معروف شده به دلنوشته شهید آوینی بر سر مزار شهید مهدی فلاحت پور وخیلی جا ها هم منتشر شده است را نوشتـند
" عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم . این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد واگر چنین است از ما مرده تر کیست؟ شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم."
مرتضی مصطفوی پس از خواندن این یادداشت ادامه می دهد : بعد از این قضیه بود که بنده تا چند وقت درگیر این یاد داشت بودم تا اینکه دوباره چند روز مانده به اربعین شهادت مهدی فلاحت پور در دفتر سوره خدمت آقا مرتضی رفتم و به ایشان گفتم از زبان یک شهید خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت می رسد بنویسید.
من این را خواستم و ایشان گفتند چند روز به من فرصت بده تا برای شما بنویسم .بعد از چند روز دوباره رفتم دیدم ایشان چهار پنج صفحه نوشته بودند و من یک نگاهی به آقا مرتضی کردم و گفتم من می خواهم این را سر مزار یک شهید بزنیم تا زوار بخوانند.
آقای مصطفوی در ادامه گفت : من از آقا مرتضی پرسیدم که شما چطوری می نویسید که هر کسی به نوشته هایتان و نوع نوشتن شما حسودی می کند.
یک نگاهی به من کرد و خندید و پرسید: تو چقدر گریه می کنی؟ من تعجب کردم از اینکه چرا این سوال را ازمن پرسیدند . بعد گفتند: من خیلی گریه می کنم و موقعی که من مطلبی را می نویسم فقط قلم را روی کاغذ می گذارم و واسطه نوشتن می شوم. بعد گفتند که من در موقع نوشتن خیلی گریه می کنم به حدی که گاهی از خدا می پرسم این همه اشک را چگونه در وجود من گذاشتید.
سپس رو کردند به من و گفتند این یادداشت را می خواهی ببر و خلاصه کن. ومن هم این یادداشت را بردم و خلاصه کردم و بعد ازاینکه ایشان تایید کردند این یادداشتی شد از خطاب یک شهید به افرادی که به زیارت مزارش می آیند .
متن یادداشت :
ای آنکه گذرت بر خاک من است ، بدان که من طعمه مرگ نیستم .
من در انتظار ننشسته ام تا مرگ سراغم آید . به ندای "موتوا قبل ان تموتوا" لبیک گفته ام.
و شهادت را برگزیدم که جاودانگی است.و اکنون از من زنده تر کیست؟
ای رهگذر !
از درون این خاک بلا دری به سوی کربلا گشوده اند. روحم به ضیافت گاه وصال پر کشید . و مخاطب این خطاب ازلی قرار گرفت که : "فدخلی فی عبادی و ادخلی جنتی"
بدان که این راه رفتنی است و باب جهاد فی سبیل الله و شهادت مسدود شدنی نیست . اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد ، هرکجا که باشی و در هر زمان ، تو را در جمع اصحاب کربلا به بهشت خاص خویش فرا خواهد خواند.

منبع:
رونمایی از دست نوشته منتشر نشده شهید سید مرتضی آوینی
http://www.aviny.com/Article/yadasht/92/1/dast-neveshte.aspx

#شهید #سید_مرتضی #آوینی #سید_شهیدان_اهل_قلم  #اگر_خدا_متاع_وجودت_را_خریدنی_بیابد #هر_کجا_باشی #تو_را #با_شهادت #بر_می_گزیند_  #ای_آنکه_گذرت_بر_خاک_من_است #بدان_که_من_طعمه_مرگ_نیستم #من_در_انتظار_ننشسته_ام #تا_مرگ_سراغم  #آید #به_ندای_موتوا_قبل_ان_تموتوا #لبیک_گفته_ام #شهادت_را_برگزیدم #که_جاودانگی_است  #اکنون_از_من_زنده_تر_کیست؟ #مصطفی_آحمدی_روشن #شهیدخلیلی #شهید_تهرانی_مقدم #شهید_شاطری #محمودرضابیضایی #رازشهادت #غیرت #پدرموشکی #فیلمبردار #جهادگر #مستندساز #مدافع_حرم #انرژی_هسته_ای


بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1304374
http://mehrdadz.blog.ir/post/603
http://www.afsaran.ir/link/870373
http://mehrdadz.blogfa.com/post/758
http://razesorkh.com/view/post:5105085
http://sangariha.com/view/post:6678364/1426024748/
http://hadinet.ir/view/post:8287054






۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۵۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج







شهید احمدی روشن: ظهور اتفاق می افتد مهم این است ما کجای ظهور ایستاده ایم؟
مادر شهید مصطی احمدی روشن:
مصطفی می‌دانست که چه راه سختی را درپیش دارد. خسته نمی‌شد. او همیشه به دوستانش می‌گفت، ظهور اتفاق می‌افتد، مهم این است که ما کجای این ظهور باشیم!

منبع:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13901127000987

#خانواده #شهید #مصطفی #احمدی_روشن #شهید_روشن #موقعیت_ظهور #وقت_ظهور #وظیفه_ظهور #انرژی_هسته_ای #سانتریفیوژ #طرح #پوستر #امام_زمان_عج #شهید #شهادت #احمدی_روشن #دفاع_مقدس #روایت_فتح #ظهور #کمک_کردن #چه_خواهد_شد #اقفاق #ما_چه_کاره_هستیم

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/link/1269224
http://www.afsaran.ir/Link/1186145
http://yon.ir/rushan
http://mehrdadz.blog.ir/post/326



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۰۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج




"شهید امیر فناخسرو".از رزمندگان اطلاعات و عملیات لشگر ۲۷ حضرت محمّد رسول اللّه {صلی اللّه علیه و آله و سلم}.


دانشجوی سال دوم، رشته مهندسی ساختمان.

شهادت= فروردین ۱۳۶۷حلبچه، عملیات بیت المقدس۴."دیگر تحمل ندارم در این شهر پُر از فساد و معصیت بمانم"

بخشی از وصیتنامه شهید:.« مرا به سوی خودت بخوان ای معبود من دیگر تحمل ندارم که تک تک همه دوستانم از دستم بروند و باز هم در این شهر پُر از فساد و معصیت بمانم حالا دیگر تنها شدم به هر مؤمن و پاکدامن و پاکدلی دل بستم، مدتی نگذشت که از دستم رفتند...آنها از صِنف خوبانند، باید هم بروند، ولی ما چه کنیم؟ و این همه درد ....حسین(ع) جان، هر سال که محرم می شود، وقتی می خواهیم برایت سینه بزنیم، یکسری از بچه ها از میانمان می روند، یعنی سهمیه هر سال را گلچین می کنندمی خواهم بگم: حسین(ع) جان، هی محرم می آید، باز ما می مانیم با این همه گناه و معصیتپس کی نوبت به ما می رسد؟حسین(ع) جان سال ۶۴محرم با حسین نوروزی، دایی فخرا (شهید علیرضا فخر) و دیگر بچه ها بودیم آنها شهید شدند، جای ما پیش آنها خالیه سال ۶۵ محرم شد، جلال توکلی و بابایی و دیگر عزیزان سال ۶۶ محرم شد محمد فوقانی و یکسری دیگر از بچه ها برادر و دوست عزیزم نادر(فناخسرو) به شهادت رسید.خدا یک خواهشی دارممحرم سال ۶۷ در راه است، هنوز ماه رمضانت نرسیدهیعنی می شه ما را هم جز این قافله ات قبول کنی؟؟؟ ...».

شهید امیر فناخسرو عاقبت به آرزویش رسیددو ماه بعد از شهادت برادرش شهید نادر فناخسروو قبل از آغاز ماه محرم سال ۱۳۶۷ در آستانه ماه مبارک رمضان در حلبچه به مقام شهادت رسیدو فراق و دوری اش از برادر و دوستانش به پایان رسید.

مزار شهید امیر فناخسرو در کنار مزار پدرشگلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) چیذر.حاج علی اکبر فناخسرو پدر شهیدان فناخسرو از فرماندهان و جانبازان ارتش بود که در اردیبهشت سال ۱۳۸۷ در حین روایتگری برای کاروان های راهیان نور در دوکوهه از دنیا رفت و در کنار مزار پسرانش به خاک سپرده شد.

منبع:
https://www.instagram.com/p/_8S11Hwps2/




http://www.afsaran.ir/link/1176216
http://mehrdadz.blog.ir/post/307
http://hadinet.ir/view/post:8325526


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۲۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





مادر شهید معماریان: پسرم شب اعزام به من گفت:  بابا خوابید بیا چیزی به تو بگویم.رفتم پیشش گفتم کارت چیه مامان؟ گفت مامان ساکم رو میخواهم امشب تو ببندی.

گفتم یعنی چی من ببندم؟ گفت این آخرین اعزامی هست که میروم ؛ چون دیگه برنمیگردم.گفتم مامان زبونتو گاز بگیر ، ان شا الله میری و  برمیگیردی.
گفت نه دیگه ، برنمیگردم.
صبح اومدم پشتش آب بپاشم دیدم دلم باهاش داره میره گفتم مالی که در راه خدا دادم نباید دلم دنبالش بره ، دادم همسایه کاسه اب رو پاشید پشت سرش

رسید که سر کوچه به تیر چراغ برق تکیه زد و گفت مامان قد و بالام رو خوب ببین دیگه تا قیامت من رو نخواهی دید...

به نقل از حاج حسین یکتا
صوت: http://yon.ir/modafea

شهید محمد معماریان، از زبان مادرش
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5737/6613/76510

#حاج_حسین_یکتا #حسین_یکتا #راوی_جبهه_جنگ #شهید_معماریان #مادر_شهید #بدرقه_شهید #خداحافظی #آب_پاشیدن_پشت_شهید #سک_جبهه #بستن #قیامت #نخواهی_دید #کوچه

http://www.afsaran.ir/link/1179369
http://mehrdadz.blog.ir/post/314
http://hadinet.ir/view/post:8325862


مادر شهید معماریان: پسرم شب اعزام به من گفت: مامان  ساکم رو میخواهم امشب تو ببندی گفتم چرا؟؟؟ گفت این آخرین اعزامی هست که میروم؛چون دیگه برنمیگردم.گفتم مامان زبون تو گاز بگیر... ان شا الله  میری و بر میگیردی.گفت نه دیگه برنمیگردم! صبح هنگام رفتن رسید که سر کوچه به تیر چراغ برق تکیه زد و گفت مامان قد و بالام رو خوب ببین دیگه تا قیامت من رو نخواهی دید!!!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۵۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






شهید محمود رضا بیضایی:

تهران که بود، با ماشین خیلی این طرف و آن طرف می‌رفت؛ بقول همسر معززش، بیشتر عمرش توی ماشینش گذشته بود! گاهی که با هم بودیم نگرانش می‌شدم؛ دیده بودم که پشت فرمان، گوشیش چقدر زنگ می‌خورد؛ همه‌اش هم تماس‌های کاری.

چند باری خیلی جدی به او گفتم پشت فرمان اینقدر با تلفن صحبت نکن؛ خطرناک است! ولی بخاطر ضرورت‌های کاری انگار نمی‌شد؛ گاهی هم خیلی خسته و بی‌خواب بود اما ساعت‌های زیادی پشت فرمان می‌نشست؛ با این همه، دقت رانندگیش خیلی خوب بود، خیلی.

من هیچوقت توی ماشینش احساس خطر نکردم؛ همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت معقول می‌راند؛ لااقل دفعاتی را که با هم بودیم اینطور بود! یکی از همرزمانش می‌گوید: «من بستن کمربند را از محمودرضا یاد گرفتم؛ توی سوریه هم که رانندگی می‌کرد، تا می‌نشست کمربند را می‌بست؛ یکبار در سوریه به من گفت: محسن! می‌دانی چقدر مواظب بوده‌ام که با تصادف نمیرم؟!»

https://www.farsnews.com/news/13921208000097


شهید عبدالحسین برونسی به آرایشگاه رفته و از ارایشگر میخواهد صورتش را اصلاح کند

و ارایشگر میخواهد صورت و ریشش را زیاد کوتاه کند و زیر و پشت سرش را هم صاف کند!

وقتی ارایشگر بسیجی از او علت را جویا میشود و میگوید شما معمولا ریشتان را اینقدر کوتاه نمیکردید ، ایشان میگوید برای ماسک شیمیایی اینکار را میکند.

آرایشگر با تعجب میپرسد حاج آقا شما به شجاعت و خط شکنی معرف هستید ، مگر شما هم از مرگ میترسید؟

شهید برونسی میگیوید:

اتفاقا من میترسم ولی نه از جنگ و از مرگ، بنده از مفت مردن میترسم. مثلا اگر توی یک گودالی نشسته بودم و داشتم با بیسیم حرف میزدم و یکهو دشمن شیمیایی میزد و من اون جا می مردم در این صورت چه کار کردم برای جنگ؟ اگر ماسک رو قشنگ و مرتب بستم و نگذاشتم یک ذره هوا بره تو اونوقت تا اخرین لحظه میجنگم و تیپ رو هدایت میکنم یک رزمنده خوب باید تا جایی که میتونه بکشه بعد خودش کشته بشه!

یکی از دوستان شهید برونسی هم نقل میکند که ایشان چهارراه خندق را محل شهادت خود اعلام کرده بود و خیلی تلاش میکرد تا روز عملیات سالم بماند تا همان جایی که به او وعده داده بودند به شهادت برسد.

منبع:

خاک های نرم کوشک ص 220 و 221


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۴۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج








تخریبچی ای که برای لو نرفتن عملیات
زیاد داغ نیست! فقط ۱۶۰۰ درجه حرارت است!🔥
.

بله این بقایای یک جوان تخریبچی است که شب عملیات ، برای اینکه دیگران به زحمت نیافتند و عملیات لو نرود ، خودش را روی مین منور عمل کرده میاندازد تا گوشت و پوست و استخوانش بسوزد و مانع روشن شدن منطقه شود تا عملیات ادامه پیدا کند.
راستی آیا ما تحمل مثلا گرمای ۳۰۰ درجه کبریت را داریم که در راه نصرت حق تحمل کنیم؟

ولی این را مطمئنیم ، ادعای ما بیش از ادعای جوانانی است که اینگونه برای ایران و انقلاب سوختند.😔. دمای 1600 درجه💥 مین منور را تحمل کرد و پودر شد.😭🌹
. ❤شهدا را یاد کنید حتی با یک صلوات🇮🇷 .
بسیجی تخریبچی در عملیات والفجر1 در فکه خود را بر روی مین منور با گرمای1600 درجه انداخت و
پودر شد تا عملیات لو نرود.او سوخت و جز مشتی استخوان سوخته و یادش چیزی نماند.

ما برای هدف مقدس آنها که حفظ دین و کشور بوده چه کرده ایم ؟

منبع: (کتاب تفحص) نویسنده: حمید داوود آبادی (عکاس و خبرنگار و نویسنده جبهه و جنگ)

#جبهه #جنگ #ایثار #تخریبچی #میدان_مین #مین #حمیدداوود_آبادی #داوود_آبادی #حمید_داوود_آبادی #نویسنده #جبهه_و_جنگ #عکاس #خبرنگار #دفاع_مقدس #شهدا #گردان_تخریب #تخریبچی #امام_حسین # سردار_سلیمانی #حاج_قاسم # قاسم_سلیمانی #
#منور #سوختن #پودر_شدن #شهادت #شهید #دمای_1600_درجه #کتاب_تفحص #منبع #لو_رفتن # تهران # اصفهان #


بازنشر:
http://www.afsaran.ir/link/1123034
http://mehrdadz.blog.ir/post/197
http://hadinet.ir/view/post:8321657
http://sangariha.com/view/post:6797726/1445889048/
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121618839

#جبهه #جنگ #ایثار #تخریبچی #میدان_مین #مین #حمید_داوود_آبادی #نویسنده #جبهه_و_جنگ #عکاس #خبرنگار
#منور #سوختن #پودر_شدن #شهادت #شهید #دمای_1600_درجه #کتاب_تفحص #منبع



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۰۳:۰۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)



افسران - عکس افسران از سردار همدانی (اردیبهشت 94)


افسران - عکس افسران از سردار شهید حسین همدانی



IMG_4995 copy



IMG_49283232


IMG_49112232



IMG_5018ooo

IMG_5096llll



سردار شهید حسین همدانی:

امروز ما در همه جای دنیا حضور داریم ؛ امام وعده میداد ولی کسی باور نمیکرد ؛
شهدا این روز ها را میدیدند...
جنگ ما در سوریه ؛ جنگ با تکفیری و داعش نبود جنگ با امریکا است ؛همه اروپایی ها امده بودند ؛ همه کشور های عربی امده بودند ... همه دنیا امده بودند...
از شهدا ممنونیم که مارا به این نقطه دعوت کردند و حال و هوای ما تغییر کرد و این استمرار داشته باشه ان شالله
اونها از خدا میخواستند انچه خدا راضی هست باشد... خدا هم بهترین پاداش را به آنها داد.
ما هم تکلیف هم برای خدا مشخص نمیکنیم ؛ دعای قدیمی ها را میگوییم که خدایا ما را آخر به خیر (عاقبت به خیر) بگردان

صوت شهید:
http://yon.ir/hamedany

#عکس #دیده #نشده #سردار #حسین #همدانی #شهید #شهادت #سوریه
#سال #1394 #منطقه #بازی_دراز #سایت_افسران #جنگ_نرم
#شهید_همدانی #شهید_حسین_همدانی #شهید_مدافع_حرم

عکس افسران از سردار شهید حسین همدانی (اردیبهشت 94 منطقه بازی دراز)

http://www.afsaran.ir/link/1108417
http://www.afsaran.ir/link/1107110
http://www.farsnews.com/13940717000147
http://mehrdadz.blog.ir/post/183
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۲۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج







شهید سید مرتضی آوینی:
بشر امروز از تعقل فلسفی و تفکر می گریزد و روی به بازی ها و سرگرمی هایی می آورد که ذاتا مبرای از تفکر باشند : فوتبال ، جک ، پات ، آتاری ، سینما و تلویزیون و علی الخصوص کارتون

منبع:
http://www.aviny.com/article/aviny/Chapters/Romanvasinema.aspx

#شهید #سید_مرتضی #آوینی #سید_شهیدان_اهل_قلم #نظر #درباره #فوتبال #اتاری #کارتون #سینما #تلوزیون #فلسفه #تفکر #شهادت #اعتقاد #بشر #امروز #میگریزد #تعقل #سرگرمی #مسابقات #بازیهای #کامپیوتری #تماشاچی #واکنش #تماشاگر #هیجان_فوتبال

http://www.afsaran.ir/link/1251574
http://mehrdadz.blog.ir/post/176
http://sangariha.com/view/post:6852679/1460841281/



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۰۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (ع)





ًشهید مرتضی آوینی:
اکنون در سال‌های آغازین قرن پانزدهم هجری قمری، همانچنان که نبی اکرم‌(ص) پیشگویی فرموده بودند، قوم سلمان فارسی _ ایرانیان _ علم قیام انبیا را بر دوش گرفته‌اند و وجودشان همچون شمسی تازه در خلأ ظلمانی جاهلیت ثانی تولد یافته است، شمسی که اشعه‌ی نورش اینک می‌رود تا دورترین نهایت‌های خلقت انسان گسترش یابد و آسمان‌های قلوب را تسخیر کند و مرزهای تفرقه و الحاد و شرک را از جغرافیای کره‌ی زمین بسترد. رودررویی این شعاع‌های بلند نور با شیاطین ظلمت و عدم، به صورت جنگی بزرگ بین حق و باطل تحقق یافته است و پیشاپیش روشن است که پیروزی از آن جبهه‌ی نور است و این قرن، آنچنان که وعده داده‌اند، قرن غلبه‌ی حق بر باطل خواهد شد.
http://dl.aviny.com/multimedia/aviny/rf4/bar-setighe-jebale-fath-06.mp3
http://www.aviny.com/article/aviny/Chapters/Matnefilm/part_4/BarJebal.aspx
http://sangariha.com/getfile/pid:public_6792292/avini-qarn15-zohor.mp3

رهبر معظم انقلاب91/6/27:
رویارویی مستکبران زمانه ما با اسلام بدون شک با پیروزی اسلام به پایان خواهد رسید.
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=20978

#شهید_آوینی #جنگ #آرماگدون #آخرالزمان #نبرد #نهایی #نتیجه
#حزب_الله #سید_مرتضی #سید_شهیدان_اهل_قلم #دانلود_صوت
#سیستم #نبرد #پیروزی #عکس_نوشته #تولید_محتوا


http://www.afsaran.ir/link/1107991
http://hadinet.ir/view/post:8320708
http://mehrdadz.blog.ir/post/170
http://sangariha.com/view/post:6792292/1444430348
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121397728

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۴۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)






یک روز ابراهیم را در بازار ؛ در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه ؛ کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کارش تمام شد ؛ جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم : آقا ابراهیم برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدهم برای خودم خوبه، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!! جلوی غرورم رو میگیره! گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ؛ تو ورزشکاری و ... خیلی ها میشناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا: همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.

برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم (خاطرات شهید ابراهیم هادی) صفحه 43


بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1087755
http://mehrdadz.blog.ir/post/150
http://hadinet.ir/view/post:8318891
http://sangariha.com/view/post:6784443/1442703270/
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121094532

#شهید_ابراهیم_هادی
#کار_در_بازر_بابری
#کار_برای_رضای_خدا
#همیشه_کاری_کنید_که
#اگه_خدا_تو_رو_دید_خوشش_بیاد_نه_مردم.
#مردم_مظلوم_ایران
#عکس_نوشته_شهدا_شهید




یک روز ابراهیم را در بازار ؛دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود.گفتم : آقا ابراهیم برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه شما!

نگاهی و گفت: نه این برای خودم خوبه، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!! گفتم:  کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست؛تو ورزشکاری و ...ابراهیم خندید و گفت: ای بابا: همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۵۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)






نامه مادر شهید غواص تازه تفحص شده (منوچهر تنگسیری) به رهبر انقلاب

محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای
سلام علیکم
پس از 29 سال فراق فرزند 14 ساله‌ام، امروز او را در آغوش گرفته و آرامش یافتم.
آنچه قلب مرا ناراحت و رنجور می کند تنهایی ولی امر مسلمین جهان است که حاضرم در راه شما و اعتلای اسلام ناب محمدی خود و فرزندان دیگرم را فدا کنم.
آقا و سرور ما، ما هیچ وقت نخواهیم گذاشت خواب بازگشت آمریکای جنایت کار و مستکبرین عالم برای بزدلان و دنیا پرستان تحقق یابد و نخواهیم گذاشت حوادث تلخ 68 و جام زهر دیگر، دیگر بار تکرار گردد.
فاطمه کارساز . مادر غواص شهید منوچهر تنگسیری
منبع:
http://www.rozenews.com/view/10930/

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/link/1083428
http://mehrdadz.blog.ir/post/140
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121036123
http://sangariha.com/view/post:6782605/1442354251/
http://hadinet.ir/view/post:8318441

#مادر_شهید_تازه_تفحص_شده
#شهید_غواص
#جام_زهر_
#رهبر_انقلاب
#امام_خامنه_ای
#شهید_منوچهر_تنگسیری
#شهدای_غواص
#بازگشت_بعد_از_سال
#تسبیح_به_دست_
#عکس_دانلود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۲۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)





شهید ابراهیم هادی: میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد...

ابراهیم به دلیل مجروحیت مدتی در تهران مانده بود ؛ انروزها با آن وضعیت و عصا به دست ؛اینطرف و آن طرف میرفت و کار دیگران را ؛ راه مینداخت.

ابراهیم را در محل همه میشناختند ؛ هر کسی با اولین برخورد عاشق مرام و رفتارش میشد.

همیشه خانه ابراهیم پر از رفقا بود. بچه هایی که از جبهه میامدند ؛ قبل از اینکه به خانه شان بروند به ابراهیم سرمیزدند.

آنروز آقا ابرام را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه میرفت.چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت.

رفتم جلو و پرسیدم : آقا ابرام چی شده؟

اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده!

میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد...

منبع: کتاب سلام بر ابراهیم ص 167


بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1075904
http://mehrdadz.blog.ir/post/131
http://hadinet.ir/view/post:8317543
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/120922632
http://sangariha.com/view/post:6779268/1441758844/

#شهید_ابرهیم_هادی_
#کمک_کردن_شهید_
#عصا_بدست
#توفیق_خدمت
#از_صبح_تا_حالا
#عکس_نوشته_شهید_هادی
#افسران_جنگ_نرم


ابراهیم در همه حال به دیگران کمک میکرد.آنروز ابراهیم هادی را دیدم که در کوچه راه میرفت؛ مرتب به آسمان نگاه میکرد و سرش را پایین می انداخت.رفتم جلو و پرسیدم: چیزی شده؟اول جواب نداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۴:۳۱
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)




ماجرای نجات همرزمان شهید ابراهیم هادی در فتنه 88 توسط خود شهید هادی
خانم رسولی امدادگر و همرزم شهید: بارها در جبهه شهید ابراهیم هادی را میدیدیم که با خلوص نیت کار میکردند . نوای ملکوتی شان را هم شنیده بودم که وقتی مشغول دعا میشد ؛ حال و هوای همه تغییر میکرد.
بسیجی ها هم عاشق ابراهیم بودند و همیشه اطراف او پر از نیروهای رزمنده بود.
سالها بعد در تهران از خیابان 17 شهریور رد میشدم که تصویر ایشان را روی دیوار دیدم ؛ از آن پس هر جمعه شب به نیت ایشان و دیگر شهدا دو رکعت نماز میخواندم.
تا اینکه در سال 1388 و در ماجرای فتنه ؛ یک شب در عالم رویا خواب عجیبی دیدم.
آقا ابراهیم با چهره ای بسیار نورانی و زیبا ؛ روی یک تپه سر سبز ایستاده و پشت سرش هم درختانی زیبایی وجود داشت.
بعد متوجه شدم دو نفر از دوستان ایشان که آنها را هم میشناختم در پایین تپه
مشغول دست و پا زدن در یک باتلاق هستند.
آنها تلاش میکردند جائی بروند ولی هر چه تلاش میکردند بیشتر در باتلاق فرو میرفتند.
ابراهیم رو به انها کرد و فریاد زد و این آیه را خواند (این تذهبون) (به کجا میروید؟
اما انها اعتنایی نکردند.
روز بعد به این فکر میکردم که این خواب چه تعبیری داشت؟
از طریق همسرم به یکی از بسیجیان آن سالها زنگ زدیم و وضعیت آن دو دوست ابراهیم را  پرسیدیم.
خلاصه بعد از تحقیق فهمیدیم که ان دو نفر با همه سابقه جبهه و مجاهدت از حامیان سران فتنه
شده و در مقابل رهبر انقلاب موضع گیری دارند.
هر چند خواب حجت شرعی نیست ولی وظیفه دانستم و با انها تماس گرفته و ماجرای خواب را تعریف کردم.
خدا را شکر ؛ همی رویا اثر بخش بود و ابراهیم بار دیگر ؛ هادی دوستانش شد.

منبع: کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 234 و 233

#شهید_ابراهیم_هادی #شهادت #اخلاص #ماجرا #فتنه_88 #جنبش_سبز_لجنی  #نجات #همرزمان #شهید  #متن #عکس_نوشته #محتوا  #رویا_صادقه #خواب_دیدن #عکس_شهید  #سلام_بر #ابراهیم ##حوادث #سال88 #داعش_ایرانی #خاطرات_شهدا #بازدارنده #بسیجی #تفکر #کتاب #برگفته #سایت_افسران

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1316667
http://www.afsaran.ir/link/1054204
http://mehrdadz.blog.ir/post/107
http://sangariha.com/view/post:6769519/1440280439
http://hadinet.ir/view/post:8314847






خانم رسولی (امدادگر): در جبهه کارهای مخلصانه و نوای ملکوتی شهید ابراهیم هادی را دیده بودم؛ همیشه اطراف او پر از نیروهای رزمنده بود.سالها بعد از شهادتشان تصویرشان را روی دیوار خیابانی دیدم،از آن پس هر جمعه شب به نیت ایشان وشهدا 2رکعت نماز میخواندم.تا اینکه در سال 88 و در ماجرای فتنه ؛ شبی در عالم رویا خوابی عجیب دیدم.
آقا ابراهیم با چهره ای بسیار نورانی روی یک تپه سر سبز ایستاده بود.ولی 2نفر از دوستان ایشان که میشناختم در پایین تپه مشغول دست و پا زدن در یک باتلاق بودند.آنها تلاش میکردند جائی بروند ولی هر چه تلاش میکردند بیشتر در باتلاق فرو میرفتند.
ابراهیم رو به آنها فریاد زد و آیه این تذهبون (به کجا میروید) را خواند؟اما آنها اعتنایی نکردند.روز بعد به این فکر میکردم که این خواب چه تعبیری داشت؟از طریق همسرم تحقیق کرده فهمیدیم که آن دو با آن سابقه جبهه از حامیان سران فتنه
شده و علیه رهبر موضع داشتند.هر چند خواب حجت شرعی نیست ولی وظیفه دانستم و با آنها تماس گرفته و ماجرای خواب را تعریف کردم.خدا را شکر ؛ همین رویا اثر بخش بود و ابراهیم بار دیگر ؛ هادی دوستانش شد.

منبع: کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 234 و 233












۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۴۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




بیانات رهبر انقلاب: در دیدار با شرکت‌کنندگان اجلاس جهانی «زنان و بیداری اسلامی:

مطلبی دیگر در مورد نقش زنان در تحولات اجتماعی است؛ در انقلابها، در همین حرکت بیداری عظیم اسلامی. من به شما عرض کنم، اگر زنان در حرکت اجتماعی یک ملتی حضور نداشته باشند، آن حرکت به جائی نخواهد رسید، موفق نخواهد شد.(1) اگر زنان در یک حرکت حضور پیدا بکنند، یک حضور جدی و آگاهانه و از روی بصیرت، آن حرکت به طور مضاعف پیشرفت خواهد کرد. در این حرکت عظیمِ بیداری اسلامی، نقش زنان، یک نقش بی بدیل است و باید ادامه پیدا کند. زنان هستند که همسران خود را و فرزندان خود را برای حضور در خطرناکترین میدانها و جبهه‌ها آماده میکنند و تشجیع میکنند. ما در دوران مبارزه با طاغوت در ایران و همچنین بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، برجستگی نقش زنان را به طور واضح و ملموس مشاهده کردیم و دیدیم. اگر در جنگی که هشت سال بر ما تحمیل شد، زنان ما، بانوان کشور ما در میدان جنگ، در عرصه‌ی عظیم ملی حضور نمیداشتند، ما در این آزمایش دشوار و پر محنت پیروز نمیشدیم. زنها، ما را پیروز کردند، مادران شهدا، همسران شهدا، همسران جانبازان، همسران اسرا و آزادگان ما؛ مادران اینها با صبر خود یک فضایی را در یک منطقه‌ی محدودی به وجود آوردند

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20388


در مورد بیداری اسلامی به شما عرض کنم ، اگر زنان در حرکت اجتماعی یک ملتی حضور نداشته باشند، آن حرکت به جائی نخواهد رسید، و موفق نخواهد شد. زنان هستند که همسران خود را و فرزندان خود را برای حضور در خطرناکترین میدانها و جبهه‌ها آماده میکنند و تشجیع میکنند. در جنگی که هشت سال بر ما تحمیل شد، بانوان و مادران ما را پیروز کردند.




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۸ ، ۰۲:۰۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





شهید چمران: خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

http://www.zafarmand.ir/?p=2941




خدا پروا کنید؛

تا  پَر وا   کنید…(شهید مصطفی چمران)

……………………………………………

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‌گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.(شهید مصطفی چمران)

…………………………………………………………..

تو را می‌خواهم که روح تشنۀ مرا به پرواز درآوری.

تو را می‌خواهم که جسم و جان مرا در آتش عشق بسوزانی، وجودم را همراه با دردها  و غم‌هایش خاکستر کنی و از قفس حیات آزادم نمایی.

تو را می‌خواهم که عقده‌های کشندۀ دلم را باز کنی و از قفس حیات آزادم نمایی.

تو را می‌خواهم که رازهای نهفتۀ درونم را بخوانی.

تو را می خواهم که اشک دیده‌ام را که عصارۀ حیات من است مقدس بشماری.(شهید مصطفی چمران)

………………………………………

خدایا، خدایا! به سوی تو می‌آیم، از عالم و عالمیان می‌گریزم، تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده.(شهید مصطفی چمران)

………………………………………………..

خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش!(شهید مصطفی چمران)

…………………………………….

خدایا، هنگامی که شیپور جنگ طنین‌انداز می‌شود، قلب من شکفته شده به هیجان در می‌آید زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص می‌کند.(شهید مصطفی چمران)

…………………………………….

ما، اغلب خود را محور دنیا و مافیها فرض می‌کنیم و فکر می‌کنیم که همه دنیا به خاطر ما می‌گردد، آسمان و زمین و ستارگان به خاطر خوش آمد ما در سِیر و گردشند…

…فکر می‌کنیم که آسمان در غم ما خواهد گریست و یا دل سنگ از درد ما آب خواهد شد، یا گردش ستارگان متوقف خواهد گشت…

… اما بعد می‌فهمیم که در این دنیای بزرگ میلیون‌ها انسان مثل ما آمده اند و رفته‌اند و هیچ تغییری در گردش روزگار به وجود نیامده است.(شهید مصطفی چمران)

…………………………..

خدایا بگذار دریا باشم، ساکن و ساکت، که طوفان‌های سخت هم من را به هیجان نیاورد، قلبم را مثل آسمان صاف و پاک کن که لکه کدورتی از اعمال خلاف دیگران بر ساحتش ننشیند.(شهید مصطفی چمران)

……………………………………..

سخنان دکتر مصطفی چمران بر مزار دکتر علی شریعتی

ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت، و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم!

ای علی! با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر می‌خیزم و همراه تو تاریخ را می‌شکافم و فرعون‌ها و قارون‌ها و بلعم‌ها را لعنت می‌کنم.

ای علی! دینداران متعصب و جاهل تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ روشنفکر می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند و رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمل کند، روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر می‌کشید و بالاخره شهید کرد…(شهید مصطفی چمران)

………………………………..

می‌گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آ نرا می‌پذیرم، اما می‌گویم: آنکس که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد، بی‌تقواست.(شهید مصطفی چمران)

…………………………..

خدایا نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت خیانت ظالمانه‌ای است.

خدایا ارشادم کن که بی‌انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.(شهید مصطفی چمران)

………………………………………………………..

خدایا به من نعمت فقرعطاکن، مرا درآتش عشق بسوزان و درعالم تنهایی به خود نزدیک کن.(شهید مصطفی چمران)
……………………………….

خدایا هدایتم کن، زیرا می‌دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم، زیرا می‌دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.(شهید مصطفی چمران)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۲:۱۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





حب الحسین سر الاسرار شهداست.فاین تذهبون؟ اگر صراط مستقیم میجویی بیا ،از این مستقیم ترراهی وجود ندارد:حب الحسین.(شهید آوینی)



درباره شهید بابایی

https://www.mizanonline.com/fa/news/441887



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۱:۳۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس










مسلمان شدن یک خانواده نروژی در ترکیه


https://www.javanonline.ir/fa/news/603095



تمامی اعضای یک خانواده نروژی که برای مسافرت به شهری در ترکیه مسافرت کرده بودند پس از شنیدن تلاوت قرآن و برخورد خوب مسلمانان در مسجد جامع این شهر مسلمان شدند.
این خانواده برای مسافرت در ایام تعطیلات به شهر مارماریس ترکیه مسافرت کرده بودند که در دیدار از مسجد جامع این شهر و شنیدن تلاوت بیست دقیقه ای قرآن در این مسجد تحت تاثیر صدای دلنشین قرآن قرار گرفته و از برخورد خوب مسلمانان با آنها به اسلام روی آوردند.

زمانی که تلاوت قرآن به اتمام رسید تمامی اعضای این خانواده نروژی در حالی که گریه می کردند از قاری قرآن درخواست کردند که اطلاعات بیشتری در مورد اسلام داده و آنان را مسلمان کند.

لیندا نایمن و فروده سیگوارستن به همراه سه فرزند کودک خود همگی مسلمان شدند. این خبر در چند روز گذشته بازتاب زیادی در رسانه های نروژ داشته است.

لیندا نایمن، با بیان خاطرات خود در این زمینه می گوید: ما به مسجد رفتیم و به مدت بیست دقیقه به تلاوت قرآن گوش کردیم، آن زمان بود که قطرات اشک از چشمان ما جاری شد و از برخورد خوب مسلمانان با من و خانواده ام تصمیم گرفتم به اسلام روی آورم.

وی افزود: زمانی که به قرآن گوش می کردم احساس سبکی داشته و واقعا احساس آزادی می کردم. واقعا خوشحال هستم که اسلام را به عنوان دین خود انتخاب کردم و خانواده هم از روی آزادی این انتخاب را کرده اند.

گفتنی است که این فرد در صفحه رسمی اش در فیس بوک اعلام کرده است که از این پس خود و خانواده اش به تبلیغ اسلام در نروژ و هرکجا که سر کنند می پرداز.

شهید سید مرتضی آوینی:
شاید این مفاهیم بلند را نتوان در زبان رسمی سیاست بیان کرد، اما فطرت‌های پاک سخن ما را در می‌یابند و همین کافی است. اسلام بر فطرت الهی انسان مبتنی است و اینچنین، راه خویش را، اگرچه کُند، اما عمیق و دقیق باز می‌شناسد و رفته رفته بر همه‌ی عالم تسلط می‌یابد. مصباح فطرت الهی انسان اگرچه در پس اندوده‌ی گناهان محجوب گردد، اما هرگز خاموش نمی‌شود و سر پیروزی حق نیز در همین نکته‌ی بسیار ظریف و زیباست. انسان در عمق فطرت خویش عاشق حق است و به معاد ایمان دارد و اگرچه چند صباحی گرفتار تمایلات نفس اماره گردد، اما نهایتاً وطن مألوف خویش را در جوار حق می‌جوید.
http://dl.aviny.com/multimedia/aviny/rf4/sadeghie-04.mp3
http://www.aviny.com/Multimedia/aviny/index_04.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۳۷
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای  طبس





ضد انقلاب برای سر بعضی پاسدارها هزار تومان جایزه می گذاشت،خیلی که ارزش طرفشان بالا می رفت ،سرش را سه هزار تومان هم می خریدند!

محمود که آمد،به یکی ، دو هفته نکشید، رفت توی لیست سه هزار تومانی ها!!اعلامیه اش را خودش آورد برامان.می خواند و می خندید.

دو سه هفته بعد،پام گلوله خورد.می خواستند بفرستندم مشهد.محمود آمد دیدنم.وقت خداحافظی با خنده گفت:راستی خبر جدید رو شنیدی؟

گفتم چی؟

گفت:قیمت سرم زیاد شده!

گفتم چقدر؟

گفت:بیست هزار تومن!!

چند ماه بعد،بوکان که آزاد شد،آن قیمت به دومیلیون تومان هم رسید!

سخنان قابل تامل شهید کاوه در جمع رزمندگان

http://akharinkhabar.ir/interestings/4557931

خاطراتی از شهید محمود کاوه


http://www.jamnews.com/detail/News/396127


ضد انقلاب برای سر بعضی پاسدارها هزار تومان جایزه می گذاشت،خیلی که ارزش طرفشان بالا می رفت ،سرش را سه هزار تومان هم می خریدند! محمود که آمد،به یکی ، دو هفته نکشید، رفت توی لیست سه هزار تومانی ها! اعلامیه اش را خودش آورد برامان میخواند و میخندید. دو سه هفته بعد،پام گلوله خورد! میخواستند بفرستندم مشهد. محمود آمد دیدنم. وقت خداحافظی با خنده گفت: شنیدی قیمت سرم زیاد شده! گفتم چقدر؟ گفت:بیست هزار تومن!! چند ماه بعد،بوکان که آزاد شد،آن قیمت به دومیلیون تومان هم رسید!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۰۴:۱۳
مهرداد بچه مثبت


به نام خدای مهدی عج









 [آیت الله بهجت] فرمودند: برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسه ای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچک خان بوده و می خواسته [میرزا] با آنها همکاری کند او را به حکومت برسانند. [یعنی سفیر انگلیس از میرزا خواسته که با آنها (انگلیسی ها) همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند.] میرزا می گوید: حکومتی که شالوده اش را شما بریزید، پایدار نمی ماند. آقای خمینی از این سخن میرزا، خوشش آمد.

سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که رذل ترینِ مردم است، بر شما مسلّط می کنیم. او ادامه داد: تا چند روز دیگر. من در کرمانشاه، و بعد، در بصره و بعد در هندوستان هستم. تا چهارده روز، وقت دارید پاسخ بدهید، تا کار را به دست شما بدهیم.

دیگری نقل کرد از فرمانداری که با میرزا ارتباط داشته، که بعد از این ماجرا، میرزا را می بیند. میرزا گریه می کند و می گوید: کدام شیر ناپاک خورده ای را برای حکومت ایران پیدا می کنند؟ (۱)

×××

 [آیت الله بهجت] فرمودند: «نماینده انگلیس به میرزا کوچک خان می گوید: دولت انگلیس، طمع ارضی در ایران ندارد؛ ولی منافعی دارد که نمی تواند چشم پوشی کند. اگر آماده ای منافع انگلیس را تأمین کنی، سلطنت کن. [ولی میرزا] قبول نکرد.

[آن نماینده] گفت: می می روم کجا و کجا و چهارده روز هم در کلکته هستم. فکر کن. اگر رأیت عوض شد، به من اطلاع بده. اگر قبول نکردی، انگلیس، دست بردار نیست. رذل ترینِ مردم را مسلّط بر مردم ایران می کند.

میرزا پس از رفتن وی، [به شخصی که آن جا بود]، گفت: [تا] کدام شیر پاک نخورده ای را گیر بیاورند و این معاهده را با او انجام دهند.» (۲)

 

منبع:

۱- زمزم عرفان یادنامه فقیه عارف حضرت آیت الله بهجت، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، دوم، ۱۳۸۹ ش، ص ۳۷۷- ۳۷۸٫  تاریخ بیانات۱۰ آذر ۱۳۸۴ ش – ۲۸ شوال ۱۴۲۶ ق.

۲- همان، ص ۳۸۷٫  تاریخ بیانات ۱۷ آبان ۱۳۸۶ ش- ۲۶ شوال ۱۴۲۸ ق.

http://www.rangeiman.ir/1731/


خواهرزاده میرزا پس از 94 سال از کوچک خان جنگلی میگوید

https://www.irna.ir/news/81865448





آیت الله بهجت: به نقل از فردی به آقای خمینی گفتم: سفیر انگلیس از میرزا کوچک خوان میخواهد با انگلیسی ها همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند! میرزا میگوید: حکومتی که شالوده اش را شما بریزید، پایدار نمیماند. آقای خمینی از این سخن میرزا، خوشش آمد. سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که رذل ترینِ مردم است، بر شما مسلّط میکنیم. میرزا گریه میکند و میگوید: کدام شیر ناپاک خورده ای را برای حکومت ایران پیدا میکنند؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۰۱:۵۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





زینب ۵ ساله‌اش می‌گوید: بهشت تلفن ندارد، من با بابا حرف بزنم؟

به نام خدای شنهای طبس
همسر شهید مدافع حرم ، عبدالله باقری:
در وصیت نامه اش نوشته بود:
بچه‌ها گل‌های زندگی من هستند، مثل خودت تربیتشان کن/ به خاطر همه نبودن‌هایم عذر می‌خواهم «بچه‌ها گل‌های زندگی من هستند، مراقبشان باش و مثل خودت تربیتشان کن، اگر برگشتم که ان شاالله جبران می‌کنم و اگر نیامدم باز هم بخشش از شماست،به خاطر همه غیبت‌ها و نبودن‌هایم عذر میخواهم.» زینب می‌رفت داخل کوچه و عکس‌های پدرش را می‌بوسید/مردم با دیدن این منظره بیشتر گریه می‌کردند

زینب آن روز رفت منزل عمویش،شب هم که آمد و عکس‌ها را که به دیوار زده بودند و دیده بود، دائم می‌رفت جلوی پنجره و نگاه می‌کرد و می‌خواست که فقط به کوچه برود. آن موقع هم هوا سرد بود. می‌گفت: «می‌خواهم بروم توی کوچه و عکس بابا را ببوسم.» داخل کوچه هم که می‌رفت، این حرف‌ها را می‌زد و عکس‌ها را میبوسید و مردمی که بیرون ایستاده بودند و این منظره را می‌دیدند، بیشتر گریه می‌کردند. خیلی سخت بود. آن یک هفته‌ای که می‌خواستند پیکر را بیاورند، دائم بیرون بود و طاقت نداشت در خانه بماند.

الان چه درکی از شهادت پدرش دارد؟

وقتی همه می‌گویند که تیر خورده، کمی میفهمد. ما به زینب می‌گوییم:«بابا زنده و در بهشت است» میگوید: «نخیر شما دروغ می‌گویید، بابای من مرده، چرا الکی می‌گویید که بابایم زنده است» خیلی متوجه نمی‌شود و مثلا وقتی من می‌گویم:«بابا بهشت است» می‌گوید:«خب برویم بهشت یا این که ما کی بهشت می‌رویم؟» می‌گویم:«ما هر موقع کارهای خوب کنیم، بعد بهشت می‌رویم» می‌گوید:«بهشت تلفن ندارد تا من با بابا حرف بزنم؟ خب من دلم تنگ شده و می‌خواهم صدایش را بشنوم، چرا نمی‌آید، بابا دلش برای ما تنگ نمی‌شود؟» که من می‌گویم:«بابا زنده است و می‌تواند ما را ببیند.» شبی که عکس پیکر پدر را دید؛ صورتش خیس خیس بود

زینب نمیخواهد بگوید که گریه میکند و همیشه وقتی گریه‌اش میگیرد، فقط میگوید:«چشمم میسوزد» یا سر چیزهای مختلف بهانه میگیرد و از آن طریق گریه میکند. وقتی حرف میزنیم یا فیلم و عکس می بینیم یا نشان میدهند، میگوید:«خوابم می‌آید.» و میرود زیر پتو گریه می‌کند. زیاد حرف نمی‌زند...
.tasnimnews.com/fa/news/1395/07/28/1215716
.


زینب ۵ ساله‌اش می‌گوید: بهشت تلفن ندارد، من با بابا حرف بزنم؟

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/07/28/1215716


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۳
مهرداد بچه مثبت