شهید ابراهیم هادی: میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد...
يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۳۱ ق.ظ
به نام خدای مهدی (عج)
شهید ابراهیم هادی: میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد...
ابراهیم به دلیل مجروحیت مدتی در تهران مانده بود ؛ انروزها با آن وضعیت و عصا به دست ؛اینطرف و آن طرف میرفت و کار دیگران را ؛ راه مینداخت.
ابراهیم را در محل همه میشناختند ؛ هر کسی با اولین برخورد عاشق مرام و رفتارش میشد.
همیشه خانه ابراهیم پر از رفقا بود. بچه هایی که از جبهه میامدند ؛ قبل از اینکه به خانه شان بروند به ابراهیم سرمیزدند.
آنروز آقا ابرام را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه میرفت.چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت.
رفتم جلو و پرسیدم : آقا ابرام چی شده؟
اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده!
میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد...
منبع: کتاب سلام بر ابراهیم ص 167
بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1075904
http://mehrdadz.blog.ir/post/131
http://hadinet.ir/view/post:8317543
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/120922632
http://sangariha.com/view/post:6779268/1441758844/
#شهید_ابرهیم_هادی_
#کمک_کردن_شهید_
#عصا_بدست
#توفیق_خدمت
#از_صبح_تا_حالا
#عکس_نوشته_شهید_هادی
#افسران_جنگ_نرم
ابراهیم در همه حال به دیگران کمک میکرد.آنروز ابراهیم هادی را دیدم که در کوچه راه میرفت؛ مرتب به آسمان نگاه میکرد و سرش را پایین می انداخت.رفتم جلو و پرسیدم: چیزی شده؟اول جواب نداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد.