دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

به نام خدای شنهای طبس




در دوران دفاع مقدس به رزمندگان  و بسیجیان داوطلب با طعنه میگفتند ، برای چه به جنگ میروید ، مگر چه امکاناتی به شما میدهند ، و این بخشی از مظلومیت آنها در دفاع مقدس بود. شهدای این عرصه هم بین مردم مقدس هستند و هم خانواده هایشان محترم شمرده میشوند.

با شروع فتنه شام و حضور مدافعان حرم در سوریه و عراق برای رفع فتنه و تثبیت امنیت مرزهای ایران ، برخی به آنها میگفتند شما مزدور بشار اسد هستید ، چرا باید جان خود را برای دیگری به خطر بیاندازید! مگر شما چند میلیارد میگیرید؟ شهدای این واقعه هنوز مورد سوال هستند که چرا برای پول جان خود را از دست داده اند ، و افکار عمومی واکنش خاصی نسبت به خانوده آنها ندارد!

 امروز با حوادث و فتنه اخیر، بسیجیان و جان برکفانی که از امنیت مردم پاسداری میکنند و حافظ کسب و کار همشهریان هستند ، متهم میشوند به انواع تهمت ها و دروغ هایی که هر روز باطل بودن انها اثبات میشود ولی غول رسانه همچنان علیه آنها میتازد تا انها مظلوم بمانند ! شهدای این ماجرا بسیار مظلومند و از سوی رسانه های دشمن داخلی و خارجی تخریب میشوند و خانواده ای ایشان نیز در سکوت خبری به سر میبرند.


وقتی رسانه در اختیار چاولگران عالم باشد ، از یک رویداد معمولی در پلیس ایران چنان کوهی میسازند که تا ماه ها کشور دچار آسیب میشود!!!

واکنش حادثه در ایران در مقایسه با جنایت در کانادا





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۰۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





علیرغم این که ادعا می شود جمهوری اسلامی ایران با نیروهای بازداشتی منافقین رفتاری خشن داشته است، اما بسیاری از افراد وابسته به سازمان منافقین پس از بازداشت، با ابراز پشیمانی از اقدامات خود توبه کرده و آزاد می شدند، اما تعداد زیادی از آنها بار دیگر وارد سازمان شده و دست به عملیات می زدند و بسیاری دیگر نیز به عراق و فرانسه گریختند.

یکی از توابینی که در سال 67 پس از عفو از سوی جمهوری اسلامی و آزاد شدن از زندان به عراق رفت و فرماندهی یک عملیات تروریستی را در تهران بر عهده داشت، زهره قائمی بود.

او به عراق گریخت و به دشمن جمهوری اسلامی ایران پناه بردپ، پس از گذشت 10 سال مسئولیت عملیات ترور شهید صیاد شیرازی را بر عهده گرفت.

در نهایت این سرکرده گروهک تروریستی زمانی که جمعی از عراقی‌های خشمگین از محاکمه نشدن گروهک تروریستی منافقین به اردوگاه اشرف حمله کرده بودند و به همراه 19 عضو دیگر این گروهک به هلاکت رسید.
https://www.yjc.ir/fa/news/6495753
http://www.ghatreh.com/news/nn43284691/




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۱ ، ۰۱:۴۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج






  مخالفت موسوی از حمایت جبهه ها
    سردار محمد کرمی راد ( فرمانده سابق لشکر 11 امیرالمومنین علیه السلام ) در مصاحبه ای اظهار می دارد :«در آن زمان ، بعضی وزرا در دولت که نتوانستند خوب کار کنند و خودباخته شدند و کشش این کار را نداشتند که همگام با رزمنده ها و امام حرکت کنند ، جنگ را سیاسی قلمداد می کردند ... آقایان سیاسی کاری می کردند . اگر نخست وزیر وقت یعنی میرحسین موسوی ، همه توان دولت را وارد جنگ می کرد ، کار تمام می شد . اما کوتاهی کردند و همین ها بود که زمینه جام زهر را برای امام (ره) فراهم می کرد». 287
    حمید نقاشیان ( از محافظان امام خمینی ) نیز در این مورد می گوید:
    «آقای میرحسین موسوی و دوستانشان شدیداً با جنگ مخالف بودند . در اصل ، موذیانه با دیدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند . در ابتدا اظهار نظر نمی کردند ، ولی بعد بیش از ده جلسه از جلسات شورای عالی سپاه به این بحث گذشت که بررسی شود چرا دولت از سپاه حمایت نمی کند ؟ حمایت که نمی کرد هیچ ، حتی کارشکنی هم می کرد . به نظر من روحیه آقای میرحسین موسوی یک روحیه جهادی نبوده ، نیست و نخواهد بود . یک جاهایی به لحاظ سیاسی مجبور به تظاهر بوده ، ولی ایشان ذاتاً با دادن امکانات کشور به جنگ موافق نبود». 288
    ماشاءالله رحیمی ( از گردانندگان مسجد قبا ) یک نمونه از مخالفت های موسوی را چنین نقل می کند : «یادم هست چند باری که به جبهه رفتم ، دیدم بچه های مجروح را با ماشین های نیسان جابه جا می کنند . کمک فنرهای نیسان خیلی خشک است و فقط وقتی دو سه تن بار داخل آن می گذارند ، درست حرکت می کند . وقتی که دو سه نفر مجروح را داخل آن می گذاشتند ، در جاده های خاکی و دست اندازها آنقدر نیسان بالاو پایین می رفت که وقتی بچه ها به مقر می رسیدند ، همه آنها شهید می شدند . ما در صدد برآمدیم که ماشین های مناسبی را پیدا کنیم . هیئتی به آلمان رفت و ماشین های استیشن فولکس را انتخاب کرد و یک نمونه را هم آورد . این فولکس ها به شکلی طراحی شده بودند که دو نفر جراح هم زمان می توانستند در داخل آن عمل جراحی انجام دهند . ما پیش بینی کردیم که با 73 هزار تومان می توانیم این فولکس ها را تهیه کنیم . وقتی خواستیم اقدام کنیم ، دوران نخست وزیری میرحسین موسوی بود و او محکم ایستاد و اجازه نداد اینها را بیاوریم ! هر چه هم گفتیم که خود مسجد بودجه این آمبولانس ها را تامین می کند ، موافقت نکرد». 289
    یکی از دست اندرکاران پشتیبانی سپاه در دوران جنگ نیز خاطراتی از دو بار اظهار ناراحتی شهید محمد ابراهیم همت ( فرمانده دلاور لشکر 27 محمد رسول الله ) در باره کارشکنی های دولت موسوی در امر جنگ را بیان کرده است .290
    پس از آن که محسن رفیق دوست نیز در مصاحبه ای به برخی از کارشکنی های دولت در دوران جنگ اشاره می کند ، موسوی گفته بوده که اگر این صحبت ها ادامه پیدا کند جواب خواهد داد . رفیق دوست نیز در پاسخ او می گوید : «جوابی ندارد بدهد . عدم همکاری دولت با جنگ را آن قدر دلیل و مدرک داریم که در آن وقت بیان می کنیم »

291



 دانلود کتاب راز قطعنامه:
http://bayanbox.ir/info/6166930910870654460

منابع:
    282. پایان دفاع ، آغاز بازسازی . پیشین ، ص 731
    283. موسوی حیات سیاسی اش را مدیون آیت الله خامنه ای است . پیشین ، ص 37
    هم چنین رک. به: محمد مهدی اسلامی .» اصرار به استعفاء خیانت است ». رمز عبور 2 . ویژه نامه سیاسی روزنامه ایران . خرداد 1389 . ص 162
    284. نامه امام منتشر می شد ، میرحسین نه دنیا داشت نه آخرت .پیشین
    285. موسوی حیات سیاسی اش را مدیون آیت الله خامنه ای است . پیشین ، ص 37
    286. پایان دفاع ، آغاز بازسازی . پیشین ، ص 308
    287. پیوند با امام ، پذیرش قطعنامه را برای مردم ممکن می کرد . پیشین ، ص 39
    288. روزشمار هشت ماه نبرد مقدس . پیشین ، ص 431
    289. ماشاءالله رحیمی . » شهید مفتح خیلی زود عذر گودرزی را خواست ». کتاب ماه فرهنگی - تاریخی یادآور . شماره ( 6و7و8) . بهار 1389 . ص 184
    290. رازهای دهه شصت . پیشین ، ص 299
    291. می گفتند جنگ را رها کنید . پیشین ، ص 22

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2601579
https://www.farsnews.com/printnews/9002134765





85 170


ماشاءالله رحیمی (مسجد قبا): چند باری که به جبهه رفتم،دیدم بچه های مجروح را با ماشین های نیسان جابه جا میکنند! کمک فنرهای نیسان خیلی خشک است و وقتی چند تن بار داخل آن میگذارند ،درست حرکت میکند . وقتی که دو سه نفر مجروح را داخل آن می گذاشتند ، در جاده های خاکی و دست اندازها آنقدر نیسان بالا،پایین میرفت که وقتی بچه ها به مقر میرسیدند ، همه آنها شهید میشدند! تلاش کردیم ماشین مناسبی را پیدا کنیم. هیئتی به آلمان رفت و استیشن فولکس را انتخاب کرد و یک نمونه هم آورد. این فولکس های 73 هزار تومانی به شکلی طراحی شده بودند که دو جراح همزمان میتوانستند داخل آن عمل انجام دهند. خواستیم اقدام کنیم میرحسین موسوی(نخست وزیر) محکم ایستاد و اجازه نداد اینها را بیاوریم! هر چه هم گفتیم که خود مسجد بودجه این آمبولانسها را تامین میکند ،موافقت نکرد!!
منبع: کتاب راز قطعنامه ص170



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







شهید چمران و 450 یتیم مدرسه جبل عامل که امروز رهبران مقاومت لبنان هستند

او هم زمان با روشنگری مذهبی و تقویت باورهای اسلامی و مکتبی رزمندگان اسلام ورزیده ترین، زبده ترین و شجاع ترین مبارزان را تربیت کرد که فرزندان و شاگردان آن ها امروز نیز در لبنان براساس همین باورها و روحیه شهادت طلبی، حماسه ها می‌آفرینند. هر چند فعالیت‌های چمران برای مردم لبنان شیرین بود، اما خانواده‌اش را از او دور می‌کرد. تصور خانواده چمران این بود که او پس از ورود به لبنان به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما چمران این‌ کار را نکرد. به محروم‌ترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیر‌ترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را که برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس شده بود اداره کرد و 450 یتیم و بچه‌های زیر خط فقر را در آن مدرسه پرورش داد.

یکی از اعضای حزب‌الله لبنان درباره این بچه‌ها می‌گوید: «450 کودکی که چمران با آن‌ها کار کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند. چمران برای هر یک از این بچه‌ها لقب تعیین کرده بود. اعراب روی فرزندانشان نام امیر نمی‌گذارند چون نام شیوخ عرب است. اما دکتر اسم همه پسر‌ها را امیر صدا می‌زد مثل امیرحسین، امیر رضا و...، نوبتی بچه‌ها را تا مرز اسرائیل می‌برد. دوربینی داشت که همیشه با او بود و در عکس‌ها هم معمولا با این دوربین است. تک تک سربازان اسرائیل را با این دوربین به بچه‌ها نشان می‌داد و از‌‌‌ همان کودکی انگیزه مبارزه با اسرائیل را در دل آن‌ها می‌کاشت.» از جمله شاگردان مستقیم چمران که در میان فرماندهان و رهبران برجسته جنبش مقاومت جنوب لبنان قرار گرفتند می‌توان به ابوهشام (سید حسین موسوی)، ابویحیی (زکریا حمزه)، سید ابوالفضل کاسترو (عباس موسوی)، سید ابوذر عاملی، نعیم قاسم، ابومصطفی (سید علی حسین)، نجیب سید علی خلف، ادیب حیدر و... اشاره کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی 1357، در سی ام بهمن همین سال شهید مصطفی چمران همراه با یک گروه 92 نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه امام خمینی(ره) در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی ایران پرداخت.


«چمران» به تنهایی یک گردان نظامی و شهید گمنام بود

https://www.isna.ir/news/96033117924

ستاد جنگ‌های نامنظم سازمان نظامی چریکی در ایران بود، که پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ توسط مصطفی چمران تاسیس شد. ستاد مرکزی این سازمان در سالهای نخست جنگ ایران و عراق، در اهواز مستقر بود و مسئولیت طراحی و اجرای عملیات‌های محدود علیه نیروهای ارتش عراق را برعهده داشت. فرماندهی ستاد جنگ‌های نامنظم از ابتدای تاسیس، با مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت بود.[۴]

پس از درگذشت چمران در بهار ۱۳۶۰ ستاد جنگ‌های نامنظم نیز منحل گردید، گرچه ۳ سال بعد، قرارگاه جدیدی با نام قرارگاه رمضان در کرمانشاه، برای انجام جنگ‌های نامنظم برپا شد، که هدف عمده آن نفوذ در خاک عراق و انجام عملیات‌های نامنظم در کردستان عراق بود. اوج فعالیت‌های ستاد جنگ‌های نامنظم به سال نخست جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد، که بیش از ۳ هزار نفر در آن عضویت داشتند. شمار زیادی از اعضای این سازمان، پس از انحلال آن، به سپاه پاسداران یا بسیج پیوستند.


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%85




https://www.imna.ir/news/429564





/ آشنایی با مفاخر علمی ایران / شهید دکتر مصطفی چمران از پیشگامان فیزیک پلاسما

https://www.isna.ir/news/8103-05514


شهید دکتر چمران،دانشمند فیزیک پلاسما و عضو ناسا زندگی مرفه در آمریکا را رها و جهت کمک به ملت مسلمان راهی لبنان شد.

او به محروم‌ترین بخش لبنان رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را اداره کرد.

450 کودکی که چمران آن‌ها را تربیت کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند.

پس از انقلاب و شروع دفاع مقدس نیز ستاد جنگ‌های نامنظم را جهت مقابله با دشمن تاسیس کرد.




از دانشمند فیزیک پلاسما در آمریکا تا استاد بسیجی انقلاب +پوستر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۳
مهرداد بچه مثبت

 به نام خدای شنهای طبس









https://harfetaze.com/229264






شهید آوینی: اگر خدا متاع وجودت را خریدنی بیابد هر کجا باشی تو را با شهادت بر می گزیند.
سید مرتضی مصطفوی یکی از دوستان مشترک شهید مهدی فلاحت پور و شهید سید مرتضی آوینی در مراسم "شبی با مرتضی " پس از نقل خاطره ای از آشنایی ابتدایی شهید مهدی فلاحت پورو شیفتگی ایشان نسبت به شهید آوینی، از این دوشهید عرصه هنر و رسانه یاد کرد و در ادامه گفت : مهدی فلاحت پور در پنج‌شنبه بیست و نهم اردیبهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و یک در منطقه بقاع غربی با راکتی اسرائیلی به شهادت می رسند. احوالات شهید آوینی بعد از شهادت مهدی فلاحت پور دگر گون شده بود بعد از شهادت فلاحت پور بنده به همراه جمعی که آقا مرتضی هم در میانشان بود، سر مزار شهید فلاحت‌پور در روستای «چندار» حوالی کرج رفتیم .
من همان جا از شهید آوینی خواستم با همین حال و هوایی که دارند یادداشتی را برای من بنویسند وایشان هم آن یادداشتی که معروف شده به دلنوشته شهید آوینی بر سر مزار شهید مهدی فلاحت پور وخیلی جا ها هم منتشر شده است را نوشتـند
" عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم . این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد واگر چنین است از ما مرده تر کیست؟ شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم."
مرتضی مصطفوی پس از خواندن این یادداشت ادامه می دهد : بعد از این قضیه بود که بنده تا چند وقت درگیر این یاد داشت بودم تا اینکه دوباره چند روز مانده به اربعین شهادت مهدی فلاحت پور در دفتر سوره خدمت آقا مرتضی رفتم و به ایشان گفتم از زبان یک شهید خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت می رسد بنویسید.
من این را خواستم و ایشان گفتند چند روز به من فرصت بده تا برای شما بنویسم .بعد از چند روز دوباره رفتم دیدم ایشان چهار پنج صفحه نوشته بودند و من یک نگاهی به آقا مرتضی کردم و گفتم من می خواهم این را سر مزار یک شهید بزنیم تا زوار بخوانند.
آقای مصطفوی در ادامه گفت : من از آقا مرتضی پرسیدم که شما چطوری می نویسید که هر کسی به نوشته هایتان و نوع نوشتن شما حسودی می کند.
یک نگاهی به من کرد و خندید و پرسید: تو چقدر گریه می کنی؟ من تعجب کردم از اینکه چرا این سوال را ازمن پرسیدند . بعد گفتند: من خیلی گریه می کنم و موقعی که من مطلبی را می نویسم فقط قلم را روی کاغذ می گذارم و واسطه نوشتن می شوم. بعد گفتند که من در موقع نوشتن خیلی گریه می کنم به حدی که گاهی از خدا می پرسم این همه اشک را چگونه در وجود من گذاشتید.
سپس رو کردند به من و گفتند این یادداشت را می خواهی ببر و خلاصه کن. ومن هم این یادداشت را بردم و خلاصه کردم و بعد ازاینکه ایشان تایید کردند این یادداشتی شد از خطاب یک شهید به افرادی که به زیارت مزارش می آیند .
متن یادداشت :
ای آنکه گذرت بر خاک من است ، بدان که من طعمه مرگ نیستم .
من در انتظار ننشسته ام تا مرگ سراغم آید . به ندای "موتوا قبل ان تموتوا" لبیک گفته ام.
و شهادت را برگزیدم که جاودانگی است.و اکنون از من زنده تر کیست؟
ای رهگذر !
از درون این خاک بلا دری به سوی کربلا گشوده اند. روحم به ضیافت گاه وصال پر کشید . و مخاطب این خطاب ازلی قرار گرفت که : "فدخلی فی عبادی و ادخلی جنتی"
بدان که این راه رفتنی است و باب جهاد فی سبیل الله و شهادت مسدود شدنی نیست . اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد ، هرکجا که باشی و در هر زمان ، تو را در جمع اصحاب کربلا به بهشت خاص خویش فرا خواهد خواند.

منبع:
رونمایی از دست نوشته منتشر نشده شهید سید مرتضی آوینی
http://www.aviny.com/Article/yadasht/92/1/dast-neveshte.aspx

#شهید #سید_مرتضی #آوینی #سید_شهیدان_اهل_قلم  #اگر_خدا_متاع_وجودت_را_خریدنی_بیابد #هر_کجا_باشی #تو_را #با_شهادت #بر_می_گزیند_  #ای_آنکه_گذرت_بر_خاک_من_است #بدان_که_من_طعمه_مرگ_نیستم #من_در_انتظار_ننشسته_ام #تا_مرگ_سراغم  #آید #به_ندای_موتوا_قبل_ان_تموتوا #لبیک_گفته_ام #شهادت_را_برگزیدم #که_جاودانگی_است  #اکنون_از_من_زنده_تر_کیست؟ #مصطفی_آحمدی_روشن #شهیدخلیلی #شهید_تهرانی_مقدم #شهید_شاطری #محمودرضابیضایی #رازشهادت #غیرت #پدرموشکی #فیلمبردار #جهادگر #مستندساز #مدافع_حرم #انرژی_هسته_ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۱۱
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








امروز هم مستکبران از نام او وحشت دارند، از یاد او وحشت دارند؛ ببینید در فضای مجازی ــ لابد بیشتر از من ‌اطّلاع دارید دیگر؛ ــ با اسم او چه برخوردی دارند میکنند؛ این هم یک تنبیه دیگری است، تنبّه بیشتری است برای ما و مسئولین فضای مجازی کشور که بفهمند چه کار باید بکنند، تا دشمن نتواند هر جور دلش میخواهد، با هر جایی که دلش میخواهد رفتار کند. و خب فضای مجازیِ موجود دنیا زیر کلید مستکبران است دیگر؛ از اسمش هم میترسند و از تکثیر او وحشت دارند؛‌ الگو یعنی این؛ میترسند که تکثیر بشود.

به‌ هر حال شهید سلیمانی ماندنی است، تا ابد زنده است؛ آنهایی که او را شهید کردند ــ ترامپ و امثال او ــ جایشان زباله‌دان تاریخ است و جزو فراموش‌شدگان تاریخ خواهند بود در زباله‌دان، امّا او تا ابد زنده است؛ شهید این جوری است و دشمنان او گم و گور خواهند شد. البتّه ان‌شاءالله بعد از آنکه تقاص دنیویشان را بدهند، گم و گور خواهند شد.


رهبر انقلاب:

http://rajanews.com/node/354014





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۲۲:۰۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








یک شب در خانه هیئت داشتیم. عصر همان روز پدر شهید کمی استراحت کرد بعد با نگرانی از خواب پرید. فهمیدیم خواب دیده. ایشان کمی به اطراف نگاه کرد و گفت : الان حسن اینجا بود بهش گفتم حسن جان امشب هیئت داریم شما تشریف میارید؟!

حسن گفت نه ، امشب باید برم پیش فلانی که یکی از همسایگان قدیم است.

حسن ادامه داد او امروز از دنیا رفته و امشب شب اول قبر اوست این شخص حقی گردن من دارد که باید امشب پیش او باشم

پدر با تعجب گفت آن کسی که حسن می گفت، اهل مذهب و دین و .... نبود. برای همین بهش گفتم حسن جان این آدمی که می گویی اهل دین نبود، او چه حقی به گردن تو دارد؟

حسن لبخندی زد و گفت:

روز تشییع جنازه من ، هوا بسیار گرم بود جمعیت همراه پیکر من از مسجد به سمت منزل آمدند این آقا در جلوی خانه اش ایستاده بود و به جمعیت نگاه می کرد.وقتی گرمای هوا و تشنگی مردم را دید یک شیلنگ آب از خانه اش به بیرون کشید و با یک سینی و چند لیوان، به تشییع کنندگان پیکر من آب داد.او همین قدر به گردن من حق پیدا کرده.

پدر حسن بعد از اینکه این حرف را زد از جا بلند شد و گفت باید بروم و ببینم خواب من راست بوده یا نه،منزل آن ها در محله ی دیگری است باید بروم به آن جا ببینم فلانی واقعا فوت کرده؟!

پدر رفت و ساعتی بعد برگشت گفت: بله،وارد محله ی آن ها که شدم حجله اش را دیدم او همین امروز تشییع شده بود

شهید حسن طاهری


توصیه شهید حسن طاهری به دانش آموزان+ صوت

https://iqna.ir/fa/news/3726157



ماجرای حضور کبوترها در منزل شهید حسن طاهری بعد از شهادت

http://shahid-hasan-taheri.blogfa.com/post/144


پدر شهید حسن طاهری او را در خواب میبیند که میگوید باید برم پیش فلان همسایه قدیم، او امروز از دنیا رفته و شب اول قبر اوست این شخص حقی گردن من دارد پدر با تعجب میگوید او که اهل مذهب و دین نبود، او چه حقی به گردن تو دارد؟ شهید میگوید: روز تشییع جنازه من ، هوا بسیار گرم بود! این آقا در جلوی خانه اش با یک شیلنگ آب و چند لیوان، به تشییع کنندگان آب داد. او همین قدر به گردن من حق پیدا کرده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۰۲:۲۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







سال ها بود خانواده منتظر بودند مدتی قبل برادران شهید میخواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.
شهید به خواب برادر میاید و میگوید دست نگه دارید!
بعد از دو سال خواهر شهید در خواب میبیند که در منطقه پونک تهران و محله سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و برادرش یعنی شهید ملاحسنی هم حضور دارد. خواهر با خوشحالی از او میپرسد شما اینجا چه میکنی؟
برادر میگوید من آمده ام شفاعت کنم تمام اینها را که در تشییع شهدا هستند...
حتی کسانی که در پیاده رو راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم




شهیدی که تماشاچی ها را شفاعت می کند

من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامده اند را هم شفاعت می کنم....

شهید حمیدرضا ملاحسنی (یکی از شهدای گمنام مدفون در بوستان نهج البلاغه تهران)

محمد سمیر در مورد شهید ملاحسنی می گوید : ایشون از اقوام هستند و قضیه از این قرار است که....

سال ها بود خانواده منتظر بودند 2 ،سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.که شهید به خواب برادر میاید و می گوید دست نگه دارید.بعد از 2 سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینجا چه می کنی؟ شهید می گوید من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو  راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم....

شهیدی که تماشاچی ها را شفاعت می کند

خواهر شهید همیشه سر مزار شهید پلارک می رود.(شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود)

در یکی از روزها بر قسمت سر مزار در قاب بالای سر در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد.پس از بررسی خانواده شهید پلارک را جویا می شود خانواده ایشان می فرمایند که شهید پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض شهادت نائل می شدند بالای سرشان یک ضربدر میزد و معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده..

خواهر شهید ملاحسنی ، شهید پلارک را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهند که به برادرم بگو  یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد...

خواهر شهید دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقودالاثر خود را در خواب می بیند و او به خواهر می گوید نمی خواهی مرا ببینی، من که برای دیدار شما آمده ام. خواهر می گوید کی، شهید به او می گوید در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند .قبر وسطی مربوط به من است، خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند که این چه خوابی است که بعد ار 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید. در شب بعد مجدداً شهید به خواب خواهر می آید و می گوید نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم. و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد. خواهر صبح اقدام به پرس و جو می کند و مطلب را با سپاه در میان می گذارد و پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تأیید واقع می شود. و او شهید حمید رضا ملاحسنی است

در تاریخ 12 دی امسال هم مراسم تعویض سنگ قبر ایشان انجام می شود بیایید که قرار است همه را شفاعت کند.....

وصیتنامه شهید مفقودالاثر حمید رضا ملاحسنی

«بسم رب الشهدا والصدیقین»

من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدالله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»

بعضی از آن مؤمنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند، بعضی از آنها بر آن عهد ایستادگی کردند و شهید شدند و برخی به انتظار شهادت مقاومت کرده و عهد آنها تغییر نکرد.

چه عارفانه است ناله آخرین را سر دادن چه عاشقانه است لبیک آخرین را گفتن

https://article.tebyan.net/148402






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۰۱:۴۷
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






به نقل از مهدی محمدی (همکلاسی شهید)
در باشگاه والیبال صدری مشغول تمرین بودیم ، که چند نفر از ورزشکاران معروف به آنجا آمدند. یکی از آنها از همه معروفتر بود. بازیکن فوتبال بود ، اما والیبال هم بازی میکرد.
او علی پروین ، از جوانان محله ما بود ، که با آقای رضا ز ، که او هم از بازیکنان سرشناس والیبال بود ، به سالن آمدند. خیلی ها نیز برای دیدن آنها به سالن صدری آمده بودند.  هیجان خاصی در سالن ایجاد شد.
نمیدانم ، چه کسی در حضور آنها از ابراهیم تعریف کرد!؟ و به آنها پیشنهاد داد که با این جوان ، تک به سه والیبال بازی کنند!
ابراهیم یک طرف و این سه نفر در طرف مقابل ایستادند! بچه هایی که برای تماشای والیبال آمده بودند ، همگی ابراهیم را تشویق میکردند.
نمیدانید چه شور و هیجانی در سالن ایجاد شد. دست آخر نیز ابراهیم توانست آنها را شکست بدهد! یادم هست علی پروین خیلی با تعجب او را نگاه میکرد.


در باشگاه والیبال صدری مشغول تمرین بودیم ، که چند نفر از ورزشکاران معروف به آنجا آمدند. یکی از آنها از همه معروفتر بود. بازیکن فوتبال بود ، اما والیبال هم بازی میکرد. او علی پروین ، از جوانان محله ما بود ، که با آقای رضا ز ، که او هم از بازیکنان سرشناس والیبال بود ، به سالن آمدند. خیلی ها نیز برای دیدن آنها به سالن صدری آمده بودند. نمیدانم ، چه کسی در حضور آنها از ابراهیم تعریف کرد!؟ و به آنها پیشنهاد داد که با این جوان ، تک به سه والیبال بازی کنند! ابراهیم یک طرف و این سه نفر در طرف مقابل ایستادند! نمیدانید چه شور و هیجانی در سالن ایجاد شد. دست آخر نیز ابراهیم توانست آنها را شکست بدهد! یادم هست علی پروین خیلی با تعجب او را نگاه میکرد.

بخش دوم:

بازوان قوی ابراهیم از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزش‌ها قهرمان است. در زنگ‌های ورزش همیشه مشغول والیبال بود. هیچ‌کس از بچه‌ها حریف او نمی‌شد.
یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد. فقط اجازه داشت که سه ضربه توپ بزند. همه ما از جمله معلم ورزش، شاهد بودیم که چگونه پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تک‌ نفره بازی می‌کرد. بیشتر روزهای تعطیل پشت آتش نشانی خیابان هفده شهریور بازی می‌کردیم. خیلی از مدعی‌ها حریف ابراهیم نمی‌شدند.اما بهترین خاطره والیبال ابراهیم برمی‌گردد به دوران جنگ و شهر گیلان غرب، در آن‌جا یک زمین والیبال بود که بچه‌های رزمنده در آن بازی می‌کردند.
یک روز چند دستگاه مینی بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان غرب آمدند که مسئول آن‌ها آقای داوودی رئیس سازمان تربیت‌بدنی بود. آقای داوودی در دبیرستان معلم ورزش ابراهیم بود.
ایشان مقداری وسائل ورزشی به ابراهیم داد و گفت: هرطور صلاح می‌دانید مصرف کنید. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته‌های ورزشی هستند و برای بازدید آمده‌اند.
ابراهیم هم کمی برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد. تا این که به زمین والیبال رسیدیم.
آقای داوودی گفت: چند تا از بچه‌های هیئت والیبال تهران با ما هستند. نظرت با برگزاری یک مسابقه چیه؟
ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنچ نفر که سه نفرشان والیبالیست حرفه‌ای بودند یک طرف بودند و ابراهیم به تنهایی در طرف مقابل. تعداد زیادی هم تماشاگر بودند.
ابراهیم طبق روال قبلی با پای برهنه و پاچه‌های بالا زده و زیر پیراهنی مقابل آن‌ها قرار گرفت. به قدری هم خوب بازی می‌کرد که کمتر کسی باور می‌کرد.
بازی آن‌ها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتیاز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد هم بچه‌های ورزشکار با ابراهیم عکس گرفتند. آن‌ها باورشان نمی‌شد یک رزمنده ساده، مثل حرفه‌ای ترین ورزشکار‌ها بازی کند.
یک بار در پادگان دوکوهه برای رزمنده‌ها از والیبال ابراهیم تعریف کردم. یکی از بچه‌ها رفت و توپ والیبال آورد. بعد هم دو تیم تشکیل داد و ابراهیم را هم صدا کرد.
ابتدا زیر بار نمی‌رفت و بازی نمی‌کرد اما وقتی اصرار کردیم گفت: پس همه شما یک طرف من هم تکی بازی می‌کنم. بعد از بازی چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اینقدر نخندیده‌ بودیم. ابراهیم هر ضربه‌ای که می‌زد چند نفر سمت توپ می‌رفتند و به هم می‌خوردند و روی زمین می‌افتادند. در پایان ابراهیم با اختلاف زیادی بازی را برد.
.
#سلام_بر_ابراهیم #شهید_ابراهیم_هادی
#ابراهیم_هادی #شهیدهادی #شهید_هادی
#شهیدابراهیم_هادی






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۰۰ ، ۰۰:۲۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





وقتی نامه‌ به خط مقدم می‌آمد، ثابت و ثاقب غیبشان می‌زد! یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند دوقولوها در کنج سنگر، گریه می‌کنند. آنها بی‌سرپرست بودند و هر بار دل‌شان می‌شکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست گریه می‌کردند. بعدها هر دوبه شهادت رسیدند.




به مزار این دوقلوهای شهید سر بزنید +عکس

https://www.mashreghnews.ir/news/1009666


https://www.mehrnews.com/news/4667430



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۰۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





حمید داوود آبادی در صفحه اینستاگرامی خود نوشت: 

معراج شهدای تهران

آبان ۱۳۷۴

عکاس: حمید داودآبادی

آن شب درسالن معراج شهدای تهران، وقتی باقی مانده پیکر شهید "مسعود تقی زاده" را روی زمین پهن کردند، همسرش گفت: اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم. که اجازه دادند. 

جلو که رفت، شروع کرد به گشتن میان استخوان ها. وقتی پرسیدند: چیکار می کنی؟ گفت: می خوام از این خاک هایی که ازش باقی مونده، مقداری بردارم.

گفتند: خب بردار، ولی دنبال چی می گردی؟ گفت: می خوام از اون جایی که قلبش بوده، خاک بردارم.
 
شهید "محسن تقی‌زاده" متولد: ۱ آبان ۱۳۴۲ شهادت: بهمن ۱۳۶۱ عملیات والفجر مقدماتی در فکه

بازگشت پیکر: ۱۲ سال بعد، بهمن ۱۳۷۳ شب شهادت حضرت علی (ع) 

مزار: بهشت زهرا (س) قطعه‌ی ۵۰ ردیف ۴۷ شماره‌ی ۱۹

شهید "مسعود تقی‌زاده" متولد ۴ آبان ۱۳۳۷ شهادت ۲۹ آبان ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۴ در کانی مانگا 

بازگشت پیکر: ۱۲ سال بعد، آبان ۱۳۷۴ شب شهادت حضرت زهرا (س) 

مزار: بهشت زهرا (س) قطعه‌ی ۵۰ ردیف ۴۴


https://www.mashreghnews.ir/news/1227582

وقتی باقی مانده پیکر شهید (مسعود تقی زاده) را روی زمین پهن کردند، همسرش گفت: اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم. که اجازه دادند. شروع کرد به گشتن میان استخوان ها! پرسیدند: دنبال چه می گردی؟ گفت: می خوام از اون جایی که قلبش بوده، خاک بردارم!
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۸
مهرداد بچه مثبت


به نام خدای شنهای طبس




مشاهده کلیپ مربوطه در

https://www.aparat.com/v/z2Lxn

https://www.roshangari.ir/video/66816

لحظات شهادت شهیدان آوینی و یزدان پرست از زبان سعید قاسمی

http://www.raztv.ir/%D9%84%D8%AD%D8%B8%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%88-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A7/



2.خاطره جالب سردار سعید قاسمی درباره لحظه شهادت شهید آوینی از زبان خود شهید:
سال سوم شهادت شهید سید مرتضی آوینی رفته بودیم اصفهان ؛ برای سخنرانی ؛آهنگران قبل من نوحه خوانی کرد و نوبت من شد ؛  بعد از سخنرانی که آمدم پایین منبر ؛ یک دانشجویی که قد و قواره اش به این حرف ها نمیخورد(جبهه و جنگ و انقلاب) آمد پیش من و گفت: من نه شما رو میشناسم نه این آقا (شهید آوینی) را میشناختم ؛ دیشب دم دمای صبح من یک خوابی دیدم و این آقا رو تو خواب دیدم ؛ ایشون تو خواب به من گفت فردا یک نفر میاد تو دانشگاه راجب من صحبت میکنه و خاصه لحظه شهادت رو میگه ...به ایشان بگویید: اینجوری نبود ؛ اینها صورت ظاهری را میدیدندکه مثلا (بال بال میزدند) اولا من نمیدانم چرا این مقام رو به من دادند ؛ آیا به خاطر خدماتی بود که برای شهدا کردم ؛ نوشتم ؛قلم زدم ، وقت گذاشتم برای اینها ؛ اما اون لحظه ای که اتفاق افتاد سراسیمه آمدند سر وقتم (ملائکه) ؛ من این فاصله را که به سمت منبع نوری داشتند مرا میکشاندند ... چه لحظه زیبایی است ؛ نمیتوانم برایتان تعریف کنم ... اینها صورت ظاهر را میدیدند (ما مجروح شدیم) ولی ماجرا چیز دیگری بود!
آن پسر دانشجو میگفت: من بعد از بیدار شدن از خواب برای اینکه ترسیدم یک وقت فراموشم نشود ؛ ان خواب را نوشتم ...
بعد ان پسر آن کاغذ را به من داد و الان آن را در اسنادم دارم ...
و دقیقا همان اتفاق افتاده بود من انروز درباره لحظه شهادت شهید صحبت کرده بودم و ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۱۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





با توجه به شناسایی هایی که روی مشخصات و پلاک و مدارک موجود میباشد دیدیم که اکثر شهدای فکه متولدین سال ۴۴ تا ۴۶ هستند یعنی تا سال ۶۱ و ۶۲ که حساب کنیم از ۱۵ سال تا ۱۹ سال یعنی زیر بیست سال بوده اند که البته این مسئله در پیکر هایشان هم پیداست جسدها و جمجمه های کوچک نشان می‌دهد که چقدر نوجوان بودند!!

ص ۴۶ و ۴۷



براساس اسناد شهدای تفحص شده اکثر شهدای فکه متولدین سال ۴۴ تا ۴۶ هستند یعنی تا سال ۶۱ و ۶۲ که حساب کنیم از ۱۵ سال تا ۱۹ سال ، البته این مسئله در پیکر هایشان هم پیداست ،جسدها و جمجمه های کوچک نشان می‌دهد که چقدر نوجوان بودند!!





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۱۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






اگر چند روز بگذرد و شهیدی پیدا نکنیم خیلی ناراحت می شویم اول از همه هم به خودمان شک می‌بریم اعتقادمان  این است که کسی گناهی مرتکب شده یا نمازش قضا شده یا نیتش خیر نبوده یا اصلاً لایق نبوده ایم که شهدا خودشان را به ما نشان بدهند لازمه اصلی کار تفحص هم توسل به ائمه اطهار هست.

برگرفته از کتاب تفحص (حمید داوودآبادی) ص 40





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۳۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس









امام جمعه سابق اصفهان: آقای هاشمی گفت من مقلد امام هستم و باید عملیات انجام شود

اما خاطرات آیت‌الله طاهری اصفهانی ـ. امام جمعه سابق اصفهان ـ؛ که در شب عملیات حضور داشت حقیقت دیگری را بازتاب می‌دهد. او در گفتگو با روزنامه اعتماد ملی، ۹ خرداد ۱۳۸۵ این عملیات را این‌گونه به یاد می‌آورد: «عملیات کربلای چهار بود. [.]به خط مقدم که رسیدیم، دیدم که عراقی‌ها از منور‌هایی استفاده می‌کنند که شب را مانند روز روشن می‌کند. به خرازی گفتم خودت را به آقای هاشمی برسان و بگو که عملیات لو رفته است. خرازی رفت و برگشت و گفت که آقای هاشمی گفته که من مقلد امام هستم و باید عملیات انجام شود. من پاسخ دادم که امام هم اگر شرایط را ببینند، اجازه عملیات نخواهند داد. اما به هر حال عملیات انجام شد. بچه‌های ما چند دسته بودند، گروهی که زیر آب می‌رفتند و یک لوله‌هایی برای نفس کشیدن از بالای سرشان روی آب بیرون می‌آمد و عده‌ای هم که با قایق می‌رفتند. عراقی‌ها این لوله‌ها را می‌زدند و وقتی بچه‌های ما مجبور می‌شدند سرشان را بالا بیاورند، آنان را شهید می‌کردند. خلاصه تعداد زیادی از بچه‌های ما را شهید کردند.»

http://tarikhirani.ir/fa/news/5073


آیت‌الله طاهری امام جمعه اصفهان:

عملیات کربلای چهار وقتی به اروند رود رسیدیم، دیدم عراقی‌ها مرتب منور‌هایی میزنند که شب را مانند روز روشن می‌کند. به خرازی گفتم به آقای هاشمی اطلاع بده عملیات لو رفته! خرازی رفت و برگشت و گفت: آقای هاشمی گفته که من مقلد امام هستم و باید عملیات انجام شود! من پاسخ دادم اگر امام هم شرایط را ببینند، اجازه عملیات نخواهند داد! ولی عملیات بدستور هاشمی انجام شد عداد زیادی از نیروهای ما به شهادت رسیدند!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۰۱:۲۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







هر کس
در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند (شهید مهدی زین الدین)

رفتن به بلندی و زیارت حضرت

عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ: یَا سَدِیرُ، تَزُورُ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی کُلِّ یَوْمٍ؟ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا، قَالَ: فَمَا أَجْفَاکُمْ! قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ شَهْرٍ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: فَتَزُورُونَهُ فِی کُلِّ سَنَهٍ؟ قُلْتُ: قَدْ یَکُونُ ذَلِکَ، قَالَ: یَا سَدِیرُ، مَا أَجْفَاکُمْ لِلْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلْفَیْ أَلْفِ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَ وَ یَزُورُونَ لَا یَفْتُرُونَ، وَ مَا عَلَیْکَ یَا سَدِیرُ، أَنْ تَزُورَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَرَّهً، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَرَاسِخَ کَثِیرَهً! فَقَالَ لِی: اصْعَدْ فَوْقَ سَطْحِکَ، ثُمَّ تَلْتَفِتُ یُمْنَهً وَ یُسْرَهً، ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ إِلَی السَّمَاءِ، ثُمَّ انْحُ نَحْوَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» تُکْتَبُ لَکَ زَوْرَهٌ، وَ الزَّوْرَهُ حَجَّهٌ وَ عُمْرَهٌ. قَالَ سَدِیرٌ: فَرُبَّمَا فَعَلْتُ فِی الشَّهْرِ أَکْثَرَ مِنْ عِشْرِینَ مَرَّهً.[۱] [۲]

 سَدیر گفت: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: ای سدیر، آیا هر روز قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت می کنی؟ عرض کردم: خیر، فرمود: چقدر شما جفاکارید! و سپس فرمود: در هر جمعه زیارت می کنید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در هر ماه زیارت می کنید؟ عرض کردم: خیر، فرمود: در هر سال زیارت می کنید؟ عرض کردم: گاهی زیارت می کنیم. فرمود: ای سدیر، چقدر به حسین علیه السّلام جفا می‏کنید! آیا نمی دانی خداوند دو میلیون فرشته ژولیده موی و خاک آلود دارد که به طور مداوم بر حسین بن علی علیه السلام گریه میکنند و قبر او را زیارت می کنند و خسته نمی شوند؟ ای سَدیر، چرا خود را مقیّد نمی سازی که هر جمعه پنج بار و هر روز یک بار قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت کنی؟ عرض کردم: بین ما و قبر او فرسخ ها فاصله است! فرمود: به بلندی برو، به سمت راست و چپ خود توجه کن، سرت را سوی آسمان کن و سپس به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام توجّه کن و بگو:

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».



https://www.mashreghnews.ir/news/778754




حضرت صادق ع به یکی از اصحابش فرمود، آیا هر روز قبر حسین بن علی (ع) را زیارت می کنی؟ عرض کرد: خیر، امام فرمود: چقدر شما جفاکارید! و سپس فرمود: در هر جمعه زیارت می کنید؟ گفت: خیر، فرمود: در هر ماه چطور؟ گفت: خیر، فرمود: در هر سال چطور؟ گفت: گاهی زیارت می کنیم. ایشان فرمود چرا خود را مقیّد نمی سازید هر روز یک بار قبر حسین بن علی(ع) را زیارت کنید؟ عرض کرد: بین ما و قبر او فرسخ ها فاصله است! فرمود: به بلندی برو، به سمت راست و چپ خود توجه کن، سرت را سوی آسمان کن و سپس به سوی قبر حسین بن علی (ع) توجّه کن و بگو: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الحسین


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۴۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج










شهید آوینی: اگر خدا متاع وجودت را خریدنی بیابد هر کجا باشی تو را با شهادت بر می گزیند.
سید مرتضی مصطفوی یکی از دوستان مشترک شهید مهدی فلاحت پور و شهید سید مرتضی آوینی در مراسم "شبی با مرتضی " پس از نقل خاطره ای از آشنایی ابتدایی شهید مهدی فلاحت پورو شیفتگی ایشان نسبت به شهید آوینی، از این دوشهید عرصه هنر و رسانه یاد کرد و در ادامه گفت : مهدی فلاحت پور در پنج‌شنبه بیست و نهم اردیبهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و یک در منطقه بقاع غربی با راکتی اسرائیلی به شهادت می رسند. احوالات شهید آوینی بعد از شهادت مهدی فلاحت پور دگر گون شده بود بعد از شهادت فلاحت پور بنده به همراه جمعی که آقا مرتضی هم در میانشان بود، سر مزار شهید فلاحت‌پور در روستای «چندار» حوالی کرج رفتیم .
من همان جا از شهید آوینی خواستم با همین حال و هوایی که دارند یادداشتی را برای من بنویسند وایشان هم آن یادداشتی که معروف شده به دلنوشته شهید آوینی بر سر مزار شهید مهدی فلاحت پور وخیلی جا ها هم منتشر شده است را نوشتـند
" عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم . این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد واگر چنین است از ما مرده تر کیست؟ شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم."
مرتضی مصطفوی پس از خواندن این یادداشت ادامه می دهد : بعد از این قضیه بود که بنده تا چند وقت درگیر این یاد داشت بودم تا اینکه دوباره چند روز مانده به اربعین شهادت مهدی فلاحت پور در دفتر سوره خدمت آقا مرتضی رفتم و به ایشان گفتم از زبان یک شهید خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت می رسد بنویسید.
من این را خواستم و ایشان گفتند چند روز به من فرصت بده تا برای شما بنویسم .بعد از چند روز دوباره رفتم دیدم ایشان چهار پنج صفحه نوشته بودند و من یک نگاهی به آقا مرتضی کردم و گفتم من می خواهم این را سر مزار یک شهید بزنیم تا زوار بخوانند.
آقای مصطفوی در ادامه گفت : من از آقا مرتضی پرسیدم که شما چطوری می نویسید که هر کسی به نوشته هایتان و نوع نوشتن شما حسودی می کند.
یک نگاهی به من کرد و خندید و پرسید: تو چقدر گریه می کنی؟ من تعجب کردم از اینکه چرا این سوال را ازمن پرسیدند . بعد گفتند: من خیلی گریه می کنم و موقعی که من مطلبی را می نویسم فقط قلم را روی کاغذ می گذارم و واسطه نوشتن می شوم. بعد گفتند که من در موقع نوشتن خیلی گریه می کنم به حدی که گاهی از خدا می پرسم این همه اشک را چگونه در وجود من گذاشتید.
سپس رو کردند به من و گفتند این یادداشت را می خواهی ببر و خلاصه کن. ومن هم این یادداشت را بردم و خلاصه کردم و بعد ازاینکه ایشان تایید کردند این یادداشتی شد از خطاب یک شهید به افرادی که به زیارت مزارش می آیند .
متن یادداشت :
ای آنکه گذرت بر خاک من است ، بدان که من طعمه مرگ نیستم .
من در انتظار ننشسته ام تا مرگ سراغم آید . به ندای "موتوا قبل ان تموتوا" لبیک گفته ام.
و شهادت را برگزیدم که جاودانگی است.و اکنون از من زنده تر کیست؟
ای رهگذر !
از درون این خاک بلا دری به سوی کربلا گشوده اند. روحم به ضیافت گاه وصال پر کشید . و مخاطب این خطاب ازلی قرار گرفت که : "فدخلی فی عبادی و ادخلی جنتی"
بدان که این راه رفتنی است و باب جهاد فی سبیل الله و شهادت مسدود شدنی نیست . اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد ، هرکجا که باشی و در هر زمان ، تو را در جمع اصحاب کربلا به بهشت خاص خویش فرا خواهد خواند.

منبع:
رونمایی از دست نوشته منتشر نشده شهید سید مرتضی آوینی
http://www.aviny.com/Article/yadasht/92/1/dast-neveshte.aspx

#شهید #سید_مرتضی #آوینی #سید_شهیدان_اهل_قلم  #اگر_خدا_متاع_وجودت_را_خریدنی_بیابد #هر_کجا_باشی #تو_را #با_شهادت #بر_می_گزیند_  #ای_آنکه_گذرت_بر_خاک_من_است #بدان_که_من_طعمه_مرگ_نیستم #من_در_انتظار_ننشسته_ام #تا_مرگ_سراغم  #آید #به_ندای_موتوا_قبل_ان_تموتوا #لبیک_گفته_ام #شهادت_را_برگزیدم #که_جاودانگی_است  #اکنون_از_من_زنده_تر_کیست؟ #مصطفی_آحمدی_روشن #شهیدخلیلی #شهید_تهرانی_مقدم #شهید_شاطری #محمودرضابیضایی #رازشهادت #غیرت #پدرموشکی #فیلمبردار #جهادگر #مستندساز #مدافع_حرم #انرژی_هسته_ای


بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1304374
http://mehrdadz.blog.ir/post/603
http://www.afsaran.ir/link/870373
http://mehrdadz.blogfa.com/post/758
http://razesorkh.com/view/post:5105085
http://sangariha.com/view/post:6678364/1426024748/
http://hadinet.ir/view/post:8287054






۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۵۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






شهید محمود رضا بیضایی:

تهران که بود، با ماشین خیلی این طرف و آن طرف می‌رفت؛ بقول همسر معززش، بیشتر عمرش توی ماشینش گذشته بود! گاهی که با هم بودیم نگرانش می‌شدم؛ دیده بودم که پشت فرمان، گوشیش چقدر زنگ می‌خورد؛ همه‌اش هم تماس‌های کاری.

چند باری خیلی جدی به او گفتم پشت فرمان اینقدر با تلفن صحبت نکن؛ خطرناک است! ولی بخاطر ضرورت‌های کاری انگار نمی‌شد؛ گاهی هم خیلی خسته و بی‌خواب بود اما ساعت‌های زیادی پشت فرمان می‌نشست؛ با این همه، دقت رانندگیش خیلی خوب بود، خیلی.

من هیچوقت توی ماشینش احساس خطر نکردم؛ همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت معقول می‌راند؛ لااقل دفعاتی را که با هم بودیم اینطور بود! یکی از همرزمانش می‌گوید: «من بستن کمربند را از محمودرضا یاد گرفتم؛ توی سوریه هم که رانندگی می‌کرد، تا می‌نشست کمربند را می‌بست؛ یکبار در سوریه به من گفت: محسن! می‌دانی چقدر مواظب بوده‌ام که با تصادف نمیرم؟!»

https://www.farsnews.com/news/13921208000097


شهید عبدالحسین برونسی به آرایشگاه رفته و از ارایشگر میخواهد صورتش را اصلاح کند

و ارایشگر میخواهد صورت و ریشش را زیاد کوتاه کند و زیر و پشت سرش را هم صاف کند!

وقتی ارایشگر بسیجی از او علت را جویا میشود و میگوید شما معمولا ریشتان را اینقدر کوتاه نمیکردید ، ایشان میگوید برای ماسک شیمیایی اینکار را میکند.

آرایشگر با تعجب میپرسد حاج آقا شما به شجاعت و خط شکنی معرف هستید ، مگر شما هم از مرگ میترسید؟

شهید برونسی میگیوید:

اتفاقا من میترسم ولی نه از جنگ و از مرگ، بنده از مفت مردن میترسم. مثلا اگر توی یک گودالی نشسته بودم و داشتم با بیسیم حرف میزدم و یکهو دشمن شیمیایی میزد و من اون جا می مردم در این صورت چه کار کردم برای جنگ؟ اگر ماسک رو قشنگ و مرتب بستم و نگذاشتم یک ذره هوا بره تو اونوقت تا اخرین لحظه میجنگم و تیپ رو هدایت میکنم یک رزمنده خوب باید تا جایی که میتونه بکشه بعد خودش کشته بشه!

یکی از دوستان شهید برونسی هم نقل میکند که ایشان چهارراه خندق را محل شهادت خود اعلام کرده بود و خیلی تلاش میکرد تا روز عملیات سالم بماند تا همان جایی که به او وعده داده بودند به شهادت برسد.

منبع:

خاک های نرم کوشک ص 220 و 221


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۴۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





حجت‌الاسلام‌والمسلمین شهیدی رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران خاطره‌ای از مقام معظم رهبری نقل کرد و گفت: در یکی از دیدارهایی که خانواده‌های معظم شهدا با رهبری داشتند مادر و پدر شهیدان عبوری در جواب سؤال حضرت آقا که چند فرزندتان شهید شدند گفتند" سه فرزند ما در فصل بهار و در فروردین، اردیبهشت و خردادماه سال 65 به شهادت رسیدند." حضرت آقا با شنیدن این جملات اشک از چشمانشان سرازیر شد که مادر شهیدان با ناراحتی ابراز داشتند فرزندانمان فدای شما و امام، ما فرزندانمان را دادیم تا اشک رهبرمان را نبینیم.
منبع:
http://www.isaar.ir/doc/news/fa/90609/


#اشک_رهبر  #امام_خامنه_ای #جبهه #جنگ_ایران_عراق #دیدار_با_خانواده_شهدا
#رهبر_انقلاب #شهدا #فرزند #مادر_شهید #3شهید #بهار65 #عملیات #بغض


بازنشر:
http://mehrdadz.blog.ir/post/230
http://www.afsaran.ir/Link/1135487
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121829528
http://sangariha.com/view/post:6801682/
http://hadinet.ir/view/post:8322605



در دیداری از خانواده‌های معظم شهدا ؛ رهبر انقلاب سوال کردند: چند فرزندتان شهید شدند؟ گفتند: سه فرزند ما در فصل بهار و در فروردین، اردیبهشت و خردادماه سال 65 به شهادت رسیدند! حضرت آقا با شنیدن این جملات اشک از چشمانشان سرازیر شد،که مادر شهیدان با ناراحتی ابراز داشتند فرزندانمان فدای شما و امام، ما فرزندانمان را دادیم تا اشک رهبرمان را نبینیم.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۴۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)






یک روز ابراهیم را در بازار ؛ در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه ؛ کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کارش تمام شد ؛ جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم : آقا ابراهیم برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدهم برای خودم خوبه، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!! جلوی غرورم رو میگیره! گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ؛ تو ورزشکاری و ... خیلی ها میشناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا: همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.

برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم (خاطرات شهید ابراهیم هادی) صفحه 43


بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1087755
http://mehrdadz.blog.ir/post/150
http://hadinet.ir/view/post:8318891
http://sangariha.com/view/post:6784443/1442703270/
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121094532

#شهید_ابراهیم_هادی
#کار_در_بازر_بابری
#کار_برای_رضای_خدا
#همیشه_کاری_کنید_که
#اگه_خدا_تو_رو_دید_خوشش_بیاد_نه_مردم.
#مردم_مظلوم_ایران
#عکس_نوشته_شهدا_شهید




یک روز ابراهیم را در بازار ؛دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود.گفتم : آقا ابراهیم برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه شما!

نگاهی و گفت: نه این برای خودم خوبه، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!! گفتم:  کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست؛تو ورزشکاری و ...ابراهیم خندید و گفت: ای بابا: همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۵۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




بیانات رهبر انقلاب: در دیدار با شرکت‌کنندگان اجلاس جهانی «زنان و بیداری اسلامی:

مطلبی دیگر در مورد نقش زنان در تحولات اجتماعی است؛ در انقلابها، در همین حرکت بیداری عظیم اسلامی. من به شما عرض کنم، اگر زنان در حرکت اجتماعی یک ملتی حضور نداشته باشند، آن حرکت به جائی نخواهد رسید، موفق نخواهد شد.(1) اگر زنان در یک حرکت حضور پیدا بکنند، یک حضور جدی و آگاهانه و از روی بصیرت، آن حرکت به طور مضاعف پیشرفت خواهد کرد. در این حرکت عظیمِ بیداری اسلامی، نقش زنان، یک نقش بی بدیل است و باید ادامه پیدا کند. زنان هستند که همسران خود را و فرزندان خود را برای حضور در خطرناکترین میدانها و جبهه‌ها آماده میکنند و تشجیع میکنند. ما در دوران مبارزه با طاغوت در ایران و همچنین بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، برجستگی نقش زنان را به طور واضح و ملموس مشاهده کردیم و دیدیم. اگر در جنگی که هشت سال بر ما تحمیل شد، زنان ما، بانوان کشور ما در میدان جنگ، در عرصه‌ی عظیم ملی حضور نمیداشتند، ما در این آزمایش دشوار و پر محنت پیروز نمیشدیم. زنها، ما را پیروز کردند، مادران شهدا، همسران شهدا، همسران جانبازان، همسران اسرا و آزادگان ما؛ مادران اینها با صبر خود یک فضایی را در یک منطقه‌ی محدودی به وجود آوردند

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20388


در مورد بیداری اسلامی به شما عرض کنم ، اگر زنان در حرکت اجتماعی یک ملتی حضور نداشته باشند، آن حرکت به جائی نخواهد رسید، و موفق نخواهد شد. زنان هستند که همسران خود را و فرزندان خود را برای حضور در خطرناکترین میدانها و جبهه‌ها آماده میکنند و تشجیع میکنند. در جنگی که هشت سال بر ما تحمیل شد، بانوان و مادران ما را پیروز کردند.




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۸ ، ۰۲:۰۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





شهید چمران: خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

http://www.zafarmand.ir/?p=2941




خدا پروا کنید؛

تا  پَر وا   کنید…(شهید مصطفی چمران)

……………………………………………

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‌گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.(شهید مصطفی چمران)

…………………………………………………………..

تو را می‌خواهم که روح تشنۀ مرا به پرواز درآوری.

تو را می‌خواهم که جسم و جان مرا در آتش عشق بسوزانی، وجودم را همراه با دردها  و غم‌هایش خاکستر کنی و از قفس حیات آزادم نمایی.

تو را می‌خواهم که عقده‌های کشندۀ دلم را باز کنی و از قفس حیات آزادم نمایی.

تو را می‌خواهم که رازهای نهفتۀ درونم را بخوانی.

تو را می خواهم که اشک دیده‌ام را که عصارۀ حیات من است مقدس بشماری.(شهید مصطفی چمران)

………………………………………

خدایا، خدایا! به سوی تو می‌آیم، از عالم و عالمیان می‌گریزم، تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده.(شهید مصطفی چمران)

………………………………………………..

خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش!(شهید مصطفی چمران)

…………………………………….

خدایا، هنگامی که شیپور جنگ طنین‌انداز می‌شود، قلب من شکفته شده به هیجان در می‌آید زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص می‌کند.(شهید مصطفی چمران)

…………………………………….

ما، اغلب خود را محور دنیا و مافیها فرض می‌کنیم و فکر می‌کنیم که همه دنیا به خاطر ما می‌گردد، آسمان و زمین و ستارگان به خاطر خوش آمد ما در سِیر و گردشند…

…فکر می‌کنیم که آسمان در غم ما خواهد گریست و یا دل سنگ از درد ما آب خواهد شد، یا گردش ستارگان متوقف خواهد گشت…

… اما بعد می‌فهمیم که در این دنیای بزرگ میلیون‌ها انسان مثل ما آمده اند و رفته‌اند و هیچ تغییری در گردش روزگار به وجود نیامده است.(شهید مصطفی چمران)

…………………………..

خدایا بگذار دریا باشم، ساکن و ساکت، که طوفان‌های سخت هم من را به هیجان نیاورد، قلبم را مثل آسمان صاف و پاک کن که لکه کدورتی از اعمال خلاف دیگران بر ساحتش ننشیند.(شهید مصطفی چمران)

……………………………………..

سخنان دکتر مصطفی چمران بر مزار دکتر علی شریعتی

ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت، و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم!

ای علی! با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر می‌خیزم و همراه تو تاریخ را می‌شکافم و فرعون‌ها و قارون‌ها و بلعم‌ها را لعنت می‌کنم.

ای علی! دینداران متعصب و جاهل تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ روشنفکر می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند و رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمل کند، روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر می‌کشید و بالاخره شهید کرد…(شهید مصطفی چمران)

………………………………..

می‌گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آ نرا می‌پذیرم، اما می‌گویم: آنکس که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد، بی‌تقواست.(شهید مصطفی چمران)

…………………………..

خدایا نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت خیانت ظالمانه‌ای است.

خدایا ارشادم کن که بی‌انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.(شهید مصطفی چمران)

………………………………………………………..

خدایا به من نعمت فقرعطاکن، مرا درآتش عشق بسوزان و درعالم تنهایی به خود نزدیک کن.(شهید مصطفی چمران)
……………………………….

خدایا هدایتم کن، زیرا می‌دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم، زیرا می‌دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.(شهید مصطفی چمران)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۲:۱۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






شهید آوینی:
ما اهل دنیا ، از فرمانده لشکر ، همان تصویری را داریم که در فیلم های سینمایی دیده ایم. اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند. حاج حسـین را ببین ، او را از آسـتین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر وسخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند: شجاعت و تدبیر



سخنانی از شهید حاج حسین خرازی

http://www.zamzar.ir/23322/

سخنان بزرگان در توصیف شهید خرازی

http://navideshahed.com/fa/news/390768


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۲:۰۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





حب الحسین سر الاسرار شهداست.فاین تذهبون؟ اگر صراط مستقیم میجویی بیا ،از این مستقیم ترراهی وجود ندارد:حب الحسین.(شهید آوینی)



درباره شهید بابایی

https://www.mizanonline.com/fa/news/441887



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۱:۳۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





مگر شهدا نرفته بودند برای وطن مان ؟

مگر شهدا خرج وجود ما نشده اند؟

مگر شهدا نرفتن اعتقاد و آزادی مان بماند؟

پس چرا لقبی که خداوند به آنها داده را از تابلو خیابان هایمان برداشتیم ؟

میدانیم که جریان نفوذی و خائن در لابه لای کشور نفوذ کرده و تقریبا همه پست ها را اشغال کرده است...

خوب آیا این دلیل میشود جریان مدعی حزب اللهی و حق ، سکوت کند و دست روی دست بگذارد؟

اصلا چرا از نام شهید مترسند تا این حد که این اقدام را در ملع عام و در انظار عمومی انجام داده اند؟

مگر کلمه شهید چه در خود دارد؟

باید راز کلمه شهید را در این جست که وقتی 35 کشور از رژیم بعث صدام پشتبانی مالی و نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و انسانی و ... کردند و ما به تنهایی در مقابل آنها ایستادیم و در نهایت به پیروزی رسیدیم جس!ت


باید در این جست وقتی تمام قلدر ها و ظالمان دنیا میخواهند دولت بشار  اسد برود تا بعد دومینوی نابودی منطقه شروع شود، جوانانی از ایران به مدد آنها رفته و ورق را برمیگردانند و به این ترتیب آرامش را به منطقه باز میگردانند.

بله کلمه شهید دقیقا همان چیزی است که شیطان و لشکریانش در مقابل آن حرفی برای گفتن ندارند و محکوم به شکستند ، پس باید این نام از بین برود..


خوب در این بین من و توی مدعی جریان حزب اللهی و حق برای درخشش و معرفی بیشتر این نام الهی و مقدس چه کرده ایم ؟

باید گفت تقریبا هیچ! و اینجاست باید تاسف و حسرت خورد و به حال خودمان گریست!








۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





رمزگشایی از ترور «احمد شاه مسعود»

احمدشاه مسعود، شش ماه پیش از کشته شدن، در تنها سفر خارجی خود به پاریس رفت. او در آنجا به پیشنهاد کشورهای اروپایی مبنی بر تشکیل یک حکومت جدید (تحت حمایت نظامی غرب) پاسخ منفی داد و اعلام کرد که حتی اگر به اندازه کلاه سرش در افغانستان برای او جا باقی بماند، دست از مبارزه نخواهد کشید و به نیروهای خارجی، اجازه حضور در افغانستان را نخواهد داد.

به نظر می رسد که طرح حمله نظامی به افغانستان، از مدت ها پیش توسط اروپایی ها و آمریکایی ها آماده شده بود و پاسخ قاطع مسعود به آن ها، نشان داد تا مسعود زنده است، امکان حضور مستقیم نیروهای خارجی در افغانستان وجود ندارد.

تنها دو روز پس از ترور مسعود، حوادث یازدهم سپتامبر روی داد و پس از آن، لشکر کشی ناتو و آمریکا به افغانستان آغاز شد. به نظر می رسد که مسعود، اولین قربانی یک توطئه بزرگ بین المللی بود. طرحی که بر اساس آن، با عنوان مبارزه با تروریسم، قرار بود زمینه های تثبیت حضور آمریکا و ناتو در منطقه فراهم شود و ترور مسعود، رمز آغاز عملیاتی بود که با حوادث یازدهم سپتامبر پیوند خورد.

چه بسا که اگر طرح ترور مسعود ناکام می ماند، برج های دوقلوی تجارت جهانی آمریکا نیز تاکنون در جای خود استوار  بود.

https://www.yjc.ir/fa/news/6660959



جزییات ترور احمدشاه مسعود از زبان یک مسئول طالبان
https://www.asriran.com/fa/news/2895


احمد شاه مسعود کی بود؟

درطول تاریخ کمتر شخصیتی را میتوان سراغ نمود که بیشتر از نصف عمرش را در مبارزۀ دشوار و نفسگیر، برای مردم و کشورش وقف نموده باشد. و نامش با تاریخ کشورش پیوند خورده باشد. او دو نیم دهه از عمرش را در مبارزه برای دفاع از اسلام عزیز، آزادی، استقلال، ارزش های انسانی و حفظ تمامیت ارضی کشورش سپری نمود.
https://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=2746

انتشار جزئیات جدیدی از ماجرای ترور احمد شاه مسعود: در قتل مسعود افرادی از نزدیکان وی دست داشتند

http://alwaght.com/fa/News/95508


شهید احمدشاه مسعود که بود؟

https://www.aparat.com/v/iGc1a


احمدشاه مسعود رهبر مبارزان ضد استعمار افغانستان که سالها علیه شوروی در کشورش جنگیده بود ، در سالهای پایانی عمرش نیز علیه آمریکا و عوامل آن (طالبان و القاعده) مبارزه کرده بود در 9سپتامبر 2001 دو عامل غربی که با سفارش علیرضا نوری زاده به یکی از رهبران افغانی خود را خبرنگار جازده بودند اقدام به ترور و شهادت احمدشاه مسعود میکنند تا شرایط برای حملات برنامه ریزی شده غرب به افغانستان فراهم آید. شاید اگر این ترور ناموفق بود برجـهای دوقـلو سرجایش بودند و آمـریکا به خاطـر این ابــرمرد جرات حمله به افغـانستان را پیدا نمی کرد!






#احمدشاه_مسعود #احمدشاه #افغانستان #افغانی #افغان #مسعود #ایران #کشورهای_همسایه_ایران #ترور #تروریست #جاسوس #نوری_زاده #صدای_آمریکا #امریکا #علیرضا_نوری_زاده #استعمار #شوروی #روسیه #طالبان #برجهای_دوقلو #۱۱سپتامبر #یازده_سپتامبر #حادثه_تروریستی #ترور #قربانی_ترور #عراق #حزب_الله #القاعده #داعش #جنگ #ناتو شیر دره_پنج_شیر کابل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۳۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای  طبس





ضد انقلاب برای سر بعضی پاسدارها هزار تومان جایزه می گذاشت،خیلی که ارزش طرفشان بالا می رفت ،سرش را سه هزار تومان هم می خریدند!

محمود که آمد،به یکی ، دو هفته نکشید، رفت توی لیست سه هزار تومانی ها!!اعلامیه اش را خودش آورد برامان.می خواند و می خندید.

دو سه هفته بعد،پام گلوله خورد.می خواستند بفرستندم مشهد.محمود آمد دیدنم.وقت خداحافظی با خنده گفت:راستی خبر جدید رو شنیدی؟

گفتم چی؟

گفت:قیمت سرم زیاد شده!

گفتم چقدر؟

گفت:بیست هزار تومن!!

چند ماه بعد،بوکان که آزاد شد،آن قیمت به دومیلیون تومان هم رسید!

سخنان قابل تامل شهید کاوه در جمع رزمندگان

http://akharinkhabar.ir/interestings/4557931

خاطراتی از شهید محمود کاوه


http://www.jamnews.com/detail/News/396127


ضد انقلاب برای سر بعضی پاسدارها هزار تومان جایزه می گذاشت،خیلی که ارزش طرفشان بالا می رفت ،سرش را سه هزار تومان هم می خریدند! محمود که آمد،به یکی ، دو هفته نکشید، رفت توی لیست سه هزار تومانی ها! اعلامیه اش را خودش آورد برامان میخواند و میخندید. دو سه هفته بعد،پام گلوله خورد! میخواستند بفرستندم مشهد. محمود آمد دیدنم. وقت خداحافظی با خنده گفت: شنیدی قیمت سرم زیاد شده! گفتم چقدر؟ گفت:بیست هزار تومن!! چند ماه بعد،بوکان که آزاد شد،آن قیمت به دومیلیون تومان هم رسید!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۰۴:۱۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





زینب ۵ ساله‌اش می‌گوید: بهشت تلفن ندارد، من با بابا حرف بزنم؟

به نام خدای شنهای طبس
همسر شهید مدافع حرم ، عبدالله باقری:
در وصیت نامه اش نوشته بود:
بچه‌ها گل‌های زندگی من هستند، مثل خودت تربیتشان کن/ به خاطر همه نبودن‌هایم عذر می‌خواهم «بچه‌ها گل‌های زندگی من هستند، مراقبشان باش و مثل خودت تربیتشان کن، اگر برگشتم که ان شاالله جبران می‌کنم و اگر نیامدم باز هم بخشش از شماست،به خاطر همه غیبت‌ها و نبودن‌هایم عذر میخواهم.» زینب می‌رفت داخل کوچه و عکس‌های پدرش را می‌بوسید/مردم با دیدن این منظره بیشتر گریه می‌کردند

زینب آن روز رفت منزل عمویش،شب هم که آمد و عکس‌ها را که به دیوار زده بودند و دیده بود، دائم می‌رفت جلوی پنجره و نگاه می‌کرد و می‌خواست که فقط به کوچه برود. آن موقع هم هوا سرد بود. می‌گفت: «می‌خواهم بروم توی کوچه و عکس بابا را ببوسم.» داخل کوچه هم که می‌رفت، این حرف‌ها را می‌زد و عکس‌ها را میبوسید و مردمی که بیرون ایستاده بودند و این منظره را می‌دیدند، بیشتر گریه می‌کردند. خیلی سخت بود. آن یک هفته‌ای که می‌خواستند پیکر را بیاورند، دائم بیرون بود و طاقت نداشت در خانه بماند.

الان چه درکی از شهادت پدرش دارد؟

وقتی همه می‌گویند که تیر خورده، کمی میفهمد. ما به زینب می‌گوییم:«بابا زنده و در بهشت است» میگوید: «نخیر شما دروغ می‌گویید، بابای من مرده، چرا الکی می‌گویید که بابایم زنده است» خیلی متوجه نمی‌شود و مثلا وقتی من می‌گویم:«بابا بهشت است» می‌گوید:«خب برویم بهشت یا این که ما کی بهشت می‌رویم؟» می‌گویم:«ما هر موقع کارهای خوب کنیم، بعد بهشت می‌رویم» می‌گوید:«بهشت تلفن ندارد تا من با بابا حرف بزنم؟ خب من دلم تنگ شده و می‌خواهم صدایش را بشنوم، چرا نمی‌آید، بابا دلش برای ما تنگ نمی‌شود؟» که من می‌گویم:«بابا زنده است و می‌تواند ما را ببیند.» شبی که عکس پیکر پدر را دید؛ صورتش خیس خیس بود

زینب نمیخواهد بگوید که گریه میکند و همیشه وقتی گریه‌اش میگیرد، فقط میگوید:«چشمم میسوزد» یا سر چیزهای مختلف بهانه میگیرد و از آن طریق گریه میکند. وقتی حرف میزنیم یا فیلم و عکس می بینیم یا نشان میدهند، میگوید:«خوابم می‌آید.» و میرود زیر پتو گریه می‌کند. زیاد حرف نمی‌زند...
.tasnimnews.com/fa/news/1395/07/28/1215716
.


زینب ۵ ساله‌اش می‌گوید: بهشت تلفن ندارد، من با بابا حرف بزنم؟

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/07/28/1215716


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس









آیت الله مهدوی کنی در خاطرات خود نقل می کند که کشمیری توسط بهزاد نبوی و آقای قنبری به عنوان منشی و دبیر جلسه [شورای امنیت کشور] معرفی شده بود . 175
    سید رضا زواره ای ( نماینده سابق مجلس شورای اسلامی) در بخشی از خاطرات خود از حساسیت ساواک شاه نسبت به ارتباط کشمیری با عوامل «سازمان سیا» سخن به میان آورده و می گوید :
    (... کشمیری در قبل از انقلاب رفت و آمدهای زیادی هم با کشورهای حاشیه خلیج فارس داشته که ساواک را نسبت به عضویت اودر سازمان سیا مشکوک کرده بود) 176
    چند سال بعد مجله آمریکایی اسپات لایت در سال 1372 طی مقاله ای اعتراف کرد که انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری با هماهنگی سازمان سیا انجام شده است . 177
    حدود یک هفته پس از انفجار دفتر نخست وزیری ، نورالدین کیانوری و محمد علی عموئی ( سران حزب توده ) نزد آقای هاشمی رفسنجانی رفته واز ارتباط انفجار نخست وزیری با بهزاد نبوی و عوامل سازمان سیا خبر می دهد . این خبربا توجه به ارتباط حزب توده با سرویس اطلاعاتی کا. گ. ب ( سازمان جاسوسی شوروی ) انگشت اتهام را متوجه بهزاد نبوی می گیرد. البته آقای هاشمی رفسنجانی بعدها در این باره در یادداشت روز 16 شهریور 1360 می نویسد :
    «کیانوری و عموئی ، از دبیران حزب توده ، به عنوان یک ملاقات فوری و ضروری آمدند و کارشان سعایت علیه بهزاد نبوی است . حزب توده تصمیم گرفته ایشان را بدنام کند و یک گزارش جعلی ( به ظنّ قوی ) آورده بودند». 178
    آقای هاشمی در یادداشت 22 شهریور خود نیز می نویسد :
    «آقای مهندس بهزاد نبوی این روزها مورد هجوم شایعه پردازان و تفرقه اندازها شده و حتی متهم به دست داشتن در انفجار نخست وزیری می شود و حزب توده در این شایعه پردازی ها دست دارد» .179
    البته باید از جناب آقای هاشمی پرسید که شما به چه دلیل چنین خبر مهمی را جعلی خواندید ؟
    مگر کیانوری دو بار اخبار دریافتی از سرویس اطلاعاتی شوروی در باره آماده شدن عراق برای حمله به ایران را به دفتر بنی صدر اطلاع نداده بود ؟ 180
    مگر نورالدین کیانوری خبر دریافتی از روسها مبنی بر ملاقات شاپور بختیار با صدام حسین را به اطلاع مقامات جمهوری اسلامی نرسانده بود ؟ 181
    درست است که حزب توده یک حزب وابسته به بیگانه وبا سوابق ننگین بوده است و ما نیز این را قبول داریم ؛ اما این دلیل نمی شود که به اخبار سرویس اطلاعاتی روسیه که توسط عوامل خود منتقل می کردند بی اعتنایی کنیم و آن ها را جعلی بدانیم . سرویس اطلاعاتی روسیه با داشتن عناصر نفوذی مانند کیم فیلبی ، هانس فلفه ، الدریچ ایمز ، رابرت هانسون و ... که در رده های بالای سرویس های 6.I M ، A.I.C ، I.B.F و ... حضور داشته اند ، از بسیاری از اطلاعات سرّی آنها مطلع می شده است . لذا پذیرش این مطلب که ارتباط بهزاد نبوی با سازمان سیا را نیز آنها از طریق عوامل خود در سازمان سیا مطلع شده باشند ، امری دور از ذهن نمی نماید .
    آقای هاشمی چند روز پس از انفجار نخست وزیری در خطبه های نماز جمعه 20 شهریور 1360 خود می گوید :
    «برای جریان های سیاسی ، داشتن یک عامل نفوذی در جائی مثل دفتر نخست وزیری یا دفتر دادستانی یا دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ، خیلی ارزش دارد . برای این که آنها می توانند تصمیماتی که در دادستانی انقلاب گرفته می شد و تصمیماتی که در دفاتر محرمانه نخست وزیر گرفته می شد و تصمیماتی که در سطح بالای حزب جمهوری اسلامی که به قول آنها حزب حاکم است و طراح سیاست کشور است ، گرفته می شد و می توانستند از جزئیات آن باخبر باشند و ... چنین سرمایه ای به خاطر انفجار یک بمب و کشتن یکی دو نفر که به سرعت جایش پر می شود ، افرادی را که در نخست وزیری داشتند و این سرمایه ای که چند سال رویش خرج شده - که به اندازه یک تیم جاسوسی آمریکا و یک گردان جاسوسی شوروی می تواند خدمت کند - از دست می دهند . مجموعه سازمان سیا در ایران به اندازه این کسی که در دفتر آقای رجائی بمب گذاشته ، نمی توانستند گزارش بدهند و این نشان ضعف می باشد که غیر از این چیز دیگری ندارند و به همین وسیله می خواهند به بچه هایشان روحیه بدهند ... ما امیدواریم که بیدار شده باشیم و موسسات ، اطراف خودشان را مواظب باشند و [افراد را] با کوچک ترین شبهه بیرون کنند و لااقل کنار بگذارند ».182
    همان طور که ملاحظه می گردد ، ایشان به موسسات گوناگون توصیه می کند که «افراد را با کوچک ترین شبهه کنار بگذارند» ، اما خود ایشان در مورد فردی که خبر ارتباطش با سازمان سیا داده شده ، نه تنها چنین اقدامی نمی کند ، بلکه در یک خطای آشکار اطلاعاتی و حفاظتی ، متن خبر دریافت شده از سرویس اطلاعاتی شوروی را به دست خود بهزاد نبوی می دهد !!
    بهزاد نبوی در جلسه 29 مرداد 1368 مجلس می گوید : [بعد از شهادت رجائی و باهنر] «در یکی از جلسات که در همین مجلس شورای اسلامی تشکیل شد ، آقای هاشمی موقعی که داشتیم می رفتیم به جلسه ، یک نامه ای را به من داد . امضای آن را نگاه کردم ، دیدم نوشته حزب توده ایران ».183
    آقای هاشمی رفسنجانی توجه نمی کند که در صورت صحت خبر مذکور، با این اقدام خود ، در واقع سازمان سیا را هشیار می کند تا درصدد جبران این ضربه اطلاعاتی برآید . در واقع این کار، یکی از بزرگ ترین خطاهای اطلاعاتی آقای هاشمی می باشد که در نتیجه آن ، ضربات جبران ناپذیری بر کشور وارد شده است .
    از سوی دیگر ، شاید یکی از تعجب برانگیز ترین نکات پرونده انفجار نخست وزیری ، ارجاع آن به دادگستری به جای دادسرای انقلاب است . از آنجا که این پرونده کاملاً امنیتی و ضدانقلابی بود ، باید در دادسرای انقلاب موشکافانه بررسی می شد . اما گویا بهزاد نبوی در جلسه ای توانست برخی مسئولین قضائی را متقاعد کند که پرونده به دادگستری برود و در آنجا و به کمک گروهی که بهزاد نبوی تشکیل داده بود ، بررسی شود !184 یعنی پرونده ای که متهم اصلی آن خود بهزاد نبوی بوده است ، در زیر دست خود وی مورد رسیدگی قرار گرفت!!
    سید رضا زواره ای در خاطرات خود در این باره می گوید :
    «اما از همان شب اول انفجار ،برای همه ما جای سوال بود. چون اعلام شد که دادگستری باید به قضیه رسیدگی کند . در حالی که همان طور که من در حزب مطرح کردم ،یک جوان پانزده شانزده ساله ی فریب خورده که روزنامه ی منافقین را می فروشد ، برای محاکمه باید به دادسرای انقلاب برود . اما وقتی نخست وزیری مملکت را منفجر می کنند، دادگستری باید رسیدگی کند؟جریان چیست ؟185
    آقای هاشمی رفسنجانی نیز در یادداشت های خود ذکر می کند که با تصویب شورای ریاست جمهوری ، مسئولیت نظارت بر تحقیق در مورد فاجعه انفجار نخست وزیری که بهزاد نبوی پیگیری می کرد (!!) بر عهده آیت الله ربانی املشی ، دادستان کل کشور قرار گرفت (!)186
    آقای زواره ای در مرداد 1361 طی سوالی از وزیر دادگستری می گوید :
    « با توجه به اسنادی که از خانه کشمیری به دست آمده ، سازمان سیا و آن عواملی که کشمیری را تا اینجا رساندند ، باید افرادی به مراتب قوی تر از کشمیری را به صورت نفوذی در دستگاه ها داشته باشند تا کشمیری را قربانی این کار کنند . برای این که کشمیری می توانسته تمام اسناد شورای امنیت کشور را مرتباً در اختیار بیگانگان قرار دهد» 187
    ایشان در مصاحبه دیگری در سال 1380 با روزنامه خراسان ، اظهار می دارد:
    « به بزرگان حزب [جمهوری اسلامی ] گفتیم که کشمیری عضو [عامل] سازمان سیا است و برای کشتن مرحوم رجائی و باهنر ، سازمان سیا مهره ای همچون او را به راحتی خرج نمی کند . پس باید مهره ای به مراتب قوی تر از کشمیری در دولت داشته باشد ؛ به دنبال آن یکی باشید . همان جا بعضی ناراحت شدند» 188
    در مورد سابقه ارتباط نبوی با امریکایی ها باید توجه داشت وی مدتی در یک شرکت آمریکایی به نام« بریچ » کار می کرده . این شرکت در واقع یک شرکت پوششی جاسوسی بوده که روی پست های الکترونیک و شنودهای الکترونیکی از شرق به غرب ایران ، علیه روسیه کار می کرده است . یکی از ریشه های بحث سیا و بهزاد نبوی ، در ارتباط با بریچ می باشد . 189
    البته این احتمال نیز وجود دارد که ارتباط بهزاد نبوی با سازمان سیا ، از طریق شوهر دختر دائی اش یعنی جناب دکتر ابراهیم یزدی - که نبوی به وی ارادت بسیار دارد - انجام پذیرفته باشد . باید توجه داشت که دکتر ابراهیم یزدی پس از آن که در سال 1339 به آمریکا می رود ، مدتی بعد ، از طریق یکی از سناتورهای آمریکایی به نام هریسون ویلیامز در سال 1341 به تابعیت آمریکا در می آید و پاسپورت آمریکایی دریافت می کند . 190... در طی آن سال ها ، بسیاری از اوقات یزدی در آمریکا ، در تماس با مخالفان شاه و ایجاد ارتباط میان آنها و مقامات اطلاعاتی غرب صرف می شد... وی با یکی از عناصر سازمان سیا به نام ریچارد کاتم رابطه بسیار صمیمانه ای داشته است . 191
    ابراهیم یزدی در دوران اقامت خویش در آمریکا در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، هم چنین مدتی با جورج بوش پدر ( از روسای سابق سازمان سیا) نیز ارتباط نزدیک داشته است .
    این عامل آمریکا ، در سال های پس از پیروزی انقلاب ، در بهمن سال 1363 ، در کنگره هفتم نهضت آزادی خواهان براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی می شود . وی می گوید : نهضت آزادی ایران معتقد است که باید حاکمیت فعلی را از طریق قانونی و منطقی (!) و پارلمانی سرنگون کرد ... ادامه بحران فعلی مملکت ، شرط لازم براندازی رژیم حاکم می باشد اما شرط کافی نیست . 192
    وی در اردیبهشت 1366 نیز در بیست و ششمین سالگرد تشکیل نهضت آزادی اظهار می دارد : «باید امیدوار باشیم و بدانیم که این رژیم از بین می رود ». 193
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    175. خاطرات آیت الله مهدوی کنی . پیشین ، ص 312
    176. لاله فرزین فر ، خاطرات مرحوم سید رضا زواره ای ، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی ،1390، ص 194
    177. روزنامه کیهان . 27 خرداد 1372
    178. اکبر هاشمی رفسنجانی . « عبور از بحران ». به اهتمام یاسر هاشمی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، 1378 . ص 274
    179. عبور از بحران . پیشین ، ص 281
    180. پرسش های اساسی جنگ . پیشین ، ص 116
    181. محمد درودیان . « اجتناب ناپذیری جنگ ». تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، 1382 . ص 266
    182. مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی .« در مکتب جمعه ؛ مجموعه خطبه های نماز جمعه تهران . جلد سوم ». تهران: وزارت ارشاد اسلامی ، 1365 . ص 407 - 406
    183. شنود اشباح . پیشین ، ص 703
    184. محمد رضا امینی . « سراب سیاست ». قم : اشراق حکمت ، 1390 . ص 123
    بهزاد نبوی و برخی از دوستانش که در ابتدا داستان دروغین شهادت مسعود کشمیری را ساخته بودند ، پس از برملاشدن این داستان و پررنگ شدن احتمال فرار وی از کشور نیز از ارائه عکس وی به فرودگاه ها و نقاط مرزی خودداری کرده بودند .
    همچنین مرتضی صفار هرندی .« رازهای دهه شصت ( 68 - 1358) ». تهران : کیهان ، 1390 . ص 196
    185. خاطرات زواره ای ،ص 192
    186. عبور از بحران . پیشین ، ص 265
    187. شنود اشباح . پیشین ، ص 594
    188. روزنامه خراسان ، 23، مرداد1380
    189. شنود اشباح . ص 80
    190. امیر نجات . « چهره هائی در تاریخ ایران . جلد دوم ». میشیگان: سازمان فرهنگی شرق ، 1361 . ص 101
    191. همان . ص 102
    192. اسدالله بادامچیان . « بررسی تحلیلی نهضت آزادی ایران ». تهران: اندیشه ناب ، 1384 . ص 91
    193. روزنامه رسالت . 16 آبان 1377
    پاورقی
     http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2595656


یکی از عجیب ترین پرونده های انقلاب ، انفجار دفتر نخست وزیری (شهیدان باهنر و رجایی) و اتهام بهزاد نبوی در این مورد است . از آنجا که این پرونده کاملاً امنیتی بود ، باید در دادسرای انقلاب موشکافانه بررسی می شد . اما بهزاد نبوی با حمایت هاشمی توانست برخی مسئولین قضائی را متقاعد کند که پرونده به دادگستری برود و آنجا هم به کمک گروهی که بهزاد نبوی قبلا تشکیل داده بود ، بررسی شد ! یعنی پرونده ای که متهم اصلی آن خود بهزاد نبوی بود، توسط زیر دست خودش مورد رسیدگی قرار گرفته و رد اتهام شد!!
 ص 127



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۳۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







پیام شهدا امروز به من و تو و ما این است...

ما که از حلالـش گذشتیـم!
شما نمیتوانید از حرامش بگذرید؟


درک اینکه برخی چطور زن و بچه و مال و زندگی و جایگاه شان را در اجتماع رها میکنند و جانشان را به خطر میاندازند تا در کشور دیگری امنیت ایجاد کنند برای همه آسان نیست!

در این اوضاع که دیش ماهواره در هر خانه ای مانند قارچ روییده و دشمن با مدیریت و علم رسانه خزعبلات را به خورد ملت ها میدهند بصیرت یافتن و فهم صحیح خیلی آسان نیست!

برخی بر این باورند مدافعان حرم برای پول میروند!
مگر میشود انسان جان خودش را در مقابل پول معاوضه کند؟
 مگر میشود انسان به خاطر مثلا فقط فردی غیر هموطن به نام بشار اسد این همه ایثار بکند!

هزاران شهید مدافع حرم جانشان را خرج کردند تا در مرحله اول به حرمین شریف در کشور های منطقه آسیب نرسد و در مرحله دوم امنیت ایران با نابودی دشمن در کشور های همسایه بدون حمله و آسیب به کشور تامین شود ...
و این در طی چند سال بدست آمد ، تا اینکه این اواخر جشن پیروزی مدافعان حرم با حضور بشار اسد و دیدار با رهبر انقلاب رقم خورد ، ولی برخی با استعفاء بسیار مشکوک و سوال برانگیز ، تلاش کردند خبر جشن و موفقیت را به حاشیه ببرند ، که تقریبا بردند ، ولی آنهایی که باید بفهمند ، فهمیدند که مقاومت پیروز شد...

در د این جاست امروز از یکی از مستمعان ماهوره شنیدم که میگفت، چرا سران نظام کاری نمیکنند برای اوضاع اقتصادی مردم ، چرا باید رهبری در این اوضاع 12 میلیارد دلار به بشار اسد پول بدهد که وزیر خارجه برای اعتراض به این اقدام استعفاء بدهد!!!

ماندم چه پاسخی بدهم ، اصلا بغض و اندوه این همه شهدای مدافع حرم و خانواده هایشان ، جلو چشمانم آمد این افراد روزی در برابر پروردگار چگونه پاسخ آنها را خواهند داد؟

و با چه استدلالی فهم ابلهانه خود را با وجود امکانات و رسانه های جمعی امروزی توجیه خواهند کرد؟
جهل با این عمق هم مگر وجود دارد؟
آیا به رسانه دشمن چه انگلیس چه امریکا و چه اسرائیل که سابقه طولانی در خیانت و جاسوسی و جنایت علیه ملت ایران دارند باید به همین راحتی اعتماد کرد ، ایا تفکر و تطابقی در زندگی نیاز نیست؟




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۰۳:۳۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




محمد نوری زاد:

برفرض اینکه محمد رسول خدا بوده و هر چه به او الهام می شده درست بوده! به او نمره 20 میدهیم ولی به علی بن ابیطالب نمره 19 و همینطور... تا به خمینی نمره منـفی 200 و به خامنه ای نمره مـنفی400 میدهیم!!!

https://www.aparat.com/v/Sr298


شهید آوینی:  آنانکه معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند.
http://www.aviny.com/article/aviny/Chapters/MobashereSobh.aspx

آنان که معنای «ولایت» را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس









محل سخنرانی مقام معظم رهبری در روز ترور ایشان در 6 تیر 1360

به محض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجی‌های آنجا گفتم اجازه خروج را به هیچ کس ندهند. به سمت شبستان مسجد رفتم آقا در بغل آقای حاجی باشی بود. بچه‌ها داشتند راه را باز می‌کردند و بیرون می‌آمدند. آقا بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت. آقای جباری راننده ماشین بلیزر بود. من کنارش بودم. آقا هم همراه آقای حیات‌کماران صندلی عقب بود. اولین جا به درمانگاهی در دو راهی قپان رفتیم. در مسیر به مرکز با بی‌سیم اعلام کردیم که این اتفاق افتاده است. در درمانگاه دکتر گفت نمی‌توانیم برای ایشان کاری کنیم سریع ایشان را به بیمارستان ببرید. یک پرستار خانم با یک کپسول اکسیژن همراه ما شد.

فیلم/ چگونگی ترور رهبر انقلاب به روایت محافظ ایشان

دکتر گفت: " آقا" تمام کرده است!

20 دقیقه طول کشید تا به بیمارستان بهارلو(حوالی میدان راه‌آهن، خیابان انبارنفت) رسیدیم. با آسانسور به طبقه چهارم که اتاق عمل در آنجا بود رفتیم. دکتر بیمارستان بهارلو آمد و نبض آقا را گرفت و گفت ایشان تمام کرده است.

تسنیم: به همین راحتی؟!

بله چون فشار آقا به 2 رسیده بود. در همین حین دکتر ولایتی، دکتر منافی وزیر بهداشت وقت و دکتر زرگر رسیدند و فورا گفتند اتاق عمل را آماده کنید. نزدیک به دو ساعت در اتاق عمل بودند. جمعیت خیلی زیادی هم جلوی بیمارستان جمع شده بودند و می‌خواستند به آقا خون بدهند از جمله پدر من.

انتقال آقا به بیمارستان قلب با دو هلی‌کوپتر!

پس از آن به من گفتند ایشان را به بیمارستان شهید رجایی ببریم. با مسئولان بالاتر هماهنگی‌ها انجام شد و قرار شد که برای این انتقال هلی‌کوپتر آماده شود اما به دلیل ازدیاد جمعیت نمی‌توانستیم آقا را سوار هلی‌کوپتر کنیم برای همین یکی از بچه‌ها را روی برانکارد خواباندیم و به هلی‌کوپتر منتقل کردیم هلیکوپتر از زمین برخواست و جمعیت متفرق شد! پس از آن هلی‌کوپتر دوم آمد. آقای حاجی‌باشی و دکترها و حضرت آقا را در هلی‌کوپتر گذاشتیم و با دو نفر از بچه‌ها با آمبولانس به بیمارستان شهید رجایی رفتیم. آنقدر سرعت ما زیاد بود که زودتر از هلی‌کوپتر به بیمارستان رسیدیم. در آنجا هم پزشکان 4 ساعت در اتاق عمل بودند. بر اثر جراحات وارده اعصاب دست راست آقا قطع شده بود.


https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/04/17/1448257


عامل ترور رهبر انقلاب در سال ۱۳۶۰ چه کسی بود؟

http://habibebnmazaher.ghasam.ir/fa/news-details/43179


بین جمعیت، ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فر و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.

یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری، نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار!

آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون.


همه چیز درباره روز ترور رهبر انقلاب:
https://www.yjc.ir/fa/news/5238327

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۲۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





آخرین آمار مفقودان ایرانی جنگ تحمیلی

رئیس نمایندگی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در ایران آخرین آمار مفقودان ایرانی جنگ تحمیلی با عراق را 11هزار و 697 اعلام کرد.

بنابر گزارش فارس ،پی‌یر ریتر اظهار داشت: موضوع مفقودان جنگ ایران و عراق هنوز از اولویت‌های کمیته بین‌المللی صلیب سرخ محسوب می‌شود.

وی افزود: شروع فعالیت‌های این کمیته در ایران در زمان جنگ بود که به‌ این ترتیب توانستیم به بسیاری از اسرا دسترسی داشته باشیم و آنها را ثبت ‌نام کنیم.

https://article.tebyan.net/144270/

خانواده شهدای مفقودالاثر از دیدگاه رهبر انقلاب 

مادر سال‌هاست هر روز صبح کوچه‌های خاکی را آب و جارو می‌کند، خانه را مرتب نگه می‌‌دارد، غذای مورد علاقه فرزندش را درست می‌کند و چشم را به جاده می‌دوزد تا عزیز سفر کرده‌اش، بازگردد. ناله‌هایش بوی انتظار می‌دهد و قلبش در تپش دیدار است؛ گاهی به جگر گوشه‌اش التماس می‌کند که فقط یک بار به خوابش بیاید و جای خود را نشان دهد، برایش حنابندان می‌گیرد، وقتی شهدای گمنام را می‌آورند به استقبالشان می‌رود، در حالی که قاب عکسی در دست دارد، سراغ فرزندش را از شهدای گمنام می‌گیرد. 

این انتظار چقدر زیبا در کلام رهبر معظم انقلاب بیان شده است:  «چقدر سخت است یک خانواده‌ای مفقودالاثر داشته باشد، خانواده‌ای که نمی‌دانند جوانشان زنده است یا نه، هر لحظه‌ای برای آنها مثل شب عملیات است، دائم در حال نگرانی‌اند آیا زنده است، آیا شهید شده آیا زنده خواهند ماند آیا او را خواهند دید؟».




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۳۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






( جملات حکیمانه از شهید حاج حسین خرازی)

اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟

اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم

کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم:

«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»

جنگ معامله با خداست، خدا خریدار، ما فروشنده، سند قرآن، بهاء بهشت.

این جنگ را با خون پیش میبریم .

انشا الله مردمان اصفهان بتوانند سربازان خوبی برای امام زمان باشند .
ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم .

در مشکلات است که انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.

هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.
من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.

همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.



#شهید #خرازی #شهید_خرازی #شهدا #شهادت #خاطره #حاج_حسین_خرازی #راه_شهدا #حسین_خرازی #شهید_حسین_خرازی #اصفهان #شهدای_اصفهان #دفاع_مقدس #ایران #عراق #خدا #خداوند #جنگ #نصرت_الهی #


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







دفاع مقدس: رزمندگان غیرتمند 8سال با همه کمبود ها و مـشکلات از خـاک میهن دفـاع کردند ، شهدایشان امروز جایگاه رفیع و مشخصی در کشور دارند.

مدافعان حرم: پیشگامان دفاع از کشور در خارج از مرزها، فتنه پیچیده استکبار برای نفوذ و نامنی ایران را خنثی کردند، ولی شدت تخریب رسانه های بیگانه از جایگاه واقعی این عزیزان کاسته است.


 شهدای فتنه: نیروهای امنیتی درقالب سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و...با حضور در فتنه
و حوادث سالهای اخیر آرامش را به کشور بازگرداندند ولی جو مسموم  حتی اجازه نمیدهد این شهدا به مردم معرفی شوند!



#شهدا #شهادت #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #شهدای_فتنه #فتنه #شهدای_مدافع_حرم #مدافع_حرم #جنگ_تحمیلی #دفاع_مقدس #بسیج #بسیجی #ارتش #سپاه #پاسدار #سپاه_پاسداران #جنگ #نیروی_انتظامی #مظلوم #مظلومیت #ایثار #مقایسه #شهید_حججی #محسن_حججی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۱۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس






وصیت نامه شهید مجتبی بابایی زاده شهید مبارزه با پژاک:

بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت می دهم به خدای واحد، پیامبر من محمد(ص)، امام علی(ع) ولی و وصی خدا. خدایا این نوشته ها قبل از اینکه برای بازماندگان من باشد برای توست و درددلی با توست چون این ناله ها متعلق به لحظه جدایی از دنیا است و مربوط به لحظه ای است که دارم آزاد می شوم پس چون از شرایط آن لحظه مطلع نیستم و نمی دانم در چه حالی هستم پیش دستی نموده و سعی بر آن دارم طلب استغفار کنم. و چه خوب است که انسان از لحظه مرگش مطلع نیست و موت بی خبر به سراغ آدمی می آید اگر این چنین نبود چه بسا آدمی به واسطه آگاهی از لحظه مرگش تا دقایقی قبل از مرگ به خدا فکر نمی کرد و چه گناهانی که مرتکب نمی شد و در لحظه مرگ استغفار می نمود و چنین دنیایی چه می شد ولی الحق که جای حق نشسته و اینجاست که عدالت تو در آزمون خودنمایی می کند.
 
خدایا وصیتم را در چند قسمت و برای هر مخاطب می نویسم ابتدا به خالق عزیز خودم این یگانه باور صادق. خدایا من به جایی رسیده ام که انسان روزی باید بمیرد پس تلاش برای بقاء را نمی پسندم. خدا عیبی ندارد که باور خودم را در مورد شهادت و آزادگی اعلام کنم چرا که می دانم خدای من سخت گیر نیست. خدایا برای من شهادت لحظه ای است که در اوج آمادگی جان می دهم چون در عصر ما این باور است که شهید باید در راه جهاد و در معرکه نبرد با کفار شهید شود ولی سؤال من از آن این است که کافر برای پیروزی کفرش به معرکه جنگ و با سلاح تفنگ و شمشیر می آید. پس اگر این چنین بود تاکنون با اولین جنگ باید تکلیف حق و باطل مشخص می شد. پس من این را آموختم که اسم شهید آن هم از نظر زمینیان مهم نیست بلکه مهم آن است که تا دقایق آخرین عمرم در صف حق جویان و در تقابل با ظالمان باشم.
 
حالا این صف ممکن است در جبهه باشد یا در خیابان شهرم و یا در هر جایی دیگر که ظلم شود خدایا در این مدت زمان عمرم که نمی دانم که کم بود یا زیاد قصد خدایی بودن داشتم ولی در مواردی دشمن تو شیطان مرا اغفال نمود خدا طلب عفو و مغفرت می کنم خدایا باز هم به من فرصتی بده تا در لحظه جان کندن بتوانم این کلمات را بر زبان بیاورم.
 
خداوندا عمر من همزمان شد با شروع حکومت الهی و اسلامی از وقتی که خوب و بد را هم تشخیص دادم تمام عشقم به این انقلاب بود در زمان حیات خمینی کبیر کودکی بیش نبودم. البته حسرت نمی خورم چون بعد از آن پیر بزرگ سایه ولی و امامی دیگر بر سر این ملت ماند خدایا خودت خوب می دانی که از همان نوجوانی عشق به ولایت در من زنده شد که البته شیعه اثنی عشری غیر از این مقبول نیست که البته خانواده ام بخصوص برادران بزرگترم در انتخاب این واقعیت بی تأثیر نبودند که انشاءالله هم من و هم آنان تا آخر عهد نشکنیم و ثابت قدم باشیم.
 
خدایا دعا می کنم که مرگ من فایده ای برای خلق خودت و دین خودت داشته باشد که خود آن را شهادت نامیده ای و شهادت من رو به دشمن و قاتلان من از شقی ترین و ظالم ترین دشمنان تو باشد، ملیت و دین ظاهر آنها برایم فرقی ندارد، مهم این است که در مقابل دشمنان تو شهید بشوم. خدایا مرگ مرا حادثه ای طبیعی قرار نده، خدایا مرگ مرا شرافتمندانه و جوانمردانه قرار بده. خدایا کمکم کن که قبل از شهادت سهمی در انتقام ظلمی که در حق محمد و آل او شد داشته باشم و خدایا تمام دغدغه های من را خودت می دانی، رحمت و عنایت را از این ملت و این حکومت و این رهبر کم نکن.
 
و اما ملت عزیزم:
ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد. ملت عزیزم ای آزاده ترین ملت مبادا لحظه ای شک و تردید کنید که شک و تردید برای شما مصائب و مشکلاتی ایجاد می کند. اگر امروز نزد خدا و اولیای خدا آبروئی دارید، از یقین و ایمانتان است.
 
ملت عزیز ولایت و شهداء را فراموش نکنید که فراموشی این ثروت ها برای شما اسارت و ذلت می آورد. ولایت گوهری است که با داشتن آن تمام گوهرها را در پیش خود دارید و خودتان خوب می شناسید، که در ادعا خدا و پیامبر دارند ولی در ذلت هستند می دانید چرا؟ چون ولایت ندارند واقعا که مکمل بعثت جهاد بود و مکمل جهاد غدیر بود و اگر غدیر نبود بعثت هم نمی ماند.
 
ای ملت آزاده به گوشه کنار خود نگاهی بیندازید ببینید چه خبر است. از آمریکا گرفته تا اروپا و آسیا و آفریقا جایگاه خود را ببنید که هر چه دارید از این انقلاب است. اهداف انقلاب را فراموش نکنید ولایت را تنها نگذارید که اگر نبود مبارزه شهدا با هوای نفس آزادی بدست نمی آمد.
 
به مدیران و خدمتگزاران نظام می گویم نگاه خمینی و خامنه ای به راه شماست مبادا لحظه ای از یاد خدا و ملت غافل شویم. مبادا خود را از فرهنگ جهاد و شهادت جدا کنید. مبادا بین شما و خانواده شهداء فاصله ای بیفتد مبادا از آنهائی باشید که بخاطر عملتان در زمان ظهور جزء دشمنان حضرت حجت(عج) باشید.
 
مبادا در خانه ای محکم و مستحکم زندگی کنید و در گوشه ای دیگر از شهر خانه های خشتی دست در مقابل تندبادهای زندگی وجود داشته باشد و مبادا کم کاری شما دچار زجر و سختی شود که در این صورت وای بر شما باد و پیام آخر به کارگزاران و مدیران و مدیران نظام، نکند لحظه ای در ولایت شک کنید و حضرت امام خامنه ای را تنها بگذارید که هر چه داریم از ولایت است.
 
و اما خانواده عزیزم:
پدر و مادرم لحظه ای بعد از شهادت من به خود سختی راه ندهید که با آشنایی که از شما دارم انشاءالله هیچ سختی ندارید، پدر و مادرم در این مدت ۲۰ و چند ساله که در کنار شما بوده ام برای شما بسیار زحمت و سختی داشتم مرا حلال کنید.
 
اگر کوتاهی کردم اگر بی احترامی کردم از خدا طلب عفو و بخشش دارم با تمام وجود شما را دوست داشتم ولی شاید به روی خود نمی توانستم بیاورم. مبادا بخاطر شهادت من ادعای سهم و سهم خواهی کنید که شما حقیقتاً حق الله را بجا آورده اید و اجر شما ابدی و جاودانی است و مبارک باد بر شما ای کاش می شد در لحظه جان کندن بوسه ای بر زیر پای شما می زدم ولی نمی دانم در کجا و چطور به شهادت خواهم رسید که امیدوارم در دل خاک دشمن به شهادت برسم چون اگر در خانه خود شهید بشوم احتمالاً نشانه آن است که از ضعف ما دشمن به ما احاطه داشته است که انشاءالله این چنین نیست.
 
پدر و مادر و خانواده عزیزم انقلاب و ولایت را از یاد مبرید که انتظار خدا از شما بیشتراست چون شما خودتان صاحب این انقلاب هستید، شما بخصوص برادرانم از این به بعد باید بیشتر مراقب خود باشید به واسطه خانواده شهید بودن. نظراتتان، اعمال شما، رأی شما زیر ذره بین دوست و دشمن است مبادا با رأی خود شیطان را خوشحال کنید. شما را می شناسم برادرانی هستید پیرو ولایت و مطیع رهبر و این روحیه را هر چه بیشتر تقویت کنید تو را به خدا از انقلاب و ملت سهم خواهی نکنید.
 
مواظب فرزندان و اولاد خود باشید که خدایی ناکرده با آبروی شما بازی نکنند. فرزندانی مؤمن و باتقوا برای انقلاب مهدی(عج) تربیت کنید و دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کنید.
 
خواهران عزیزم، ای ارزش های عزیز خانوادگی، ای وارثان حضرت فاطمه(س) از باب عزیز بودنتان جملاتی کوتاه برای شما می نویسم. از شما خواهش می کنم نماینده ای برای من باشید توجه بیشتری از جانب دوست و دشمن به شماست. پس مواظب باشید بازی روزگار شما را پیش خدا شرمگین نکند.
 
دوباره می گویم اسلام، انقلاب و ولایت را فراموش نکنید که آبروی همه ما در گروی همین هاست و چه زیباست سیاهی چادر شما. نمی دانم این چه حسی بوده چادر شما به من می داد اما می دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می گرفتم باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا(س) بدست آمده است.
 
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدائی ناخواسته اینچنین شود اصلا دوست نمی دارم به ملاقات من سر مزار بیائید. و شما را قسم به خدا و امام که با عفت خود مایه سربلندی خانواده مان شوید و یادتان نرود که یکی از بزرگترین وظایف یک زن مسلمان تربیت فرزندانی خوب و مؤمن است برای مملکت پس از وظیفه اصلی خودتان باز نمانید که جامعه ما نیاز به تربیت صحیح دارد و به شما خانواده عزیزم می گویم که بعد از شهادت من دارائی که از من بجا ماند مقداری از آن را بیاد لب تشنه حضرت ابا عبدالله و لب تشنه خودم هنگام شهادت آبسردکن تهیه کنید و در نقاط شلوغ نصب کنید تا خیل رهگذران بنوشند.
http://yon.ir/14027

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۰
مهرداد بچه مثبت
به نام خدای مهدی (عج)







هوا خیلی سرد بود و ما غواص ها آماده عملیات بودیم...
به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ فک من برای چندمین بار قفل شده بود ؛ هر بار حدود 15 روز طول میکشید تا باز شود و من در این مدت فقط میتوانستم مایعات بنوشم و این زیاد مرا نگه نمیداشت و بعد چند ساعت باز هم گشنه میشدم.
برای همین به اورژانس که نزدیک گردان بود رفتم.
پیش پزشک رفتم و گفتم دهانم قفل شده!
دکتر: خوب دهانتو باز کن ببینم!
فقط میتوانستم لب هایم را باز کنم چون دندانهایم با فشار به هم چسبیده بودند! دکتر دوباره گفت: میگم دهنتو باز کن!
گفتم: اگه میتونستم که اینجا نمیومدم
دکتر: واقعا دندونات این طوری قفل شدن؟
برایش جالب شده بودم ؛ پرسید پس این مدت چی میخوری؟
گفتم: هیچی چای شیرین درست میکنم و توش نون خیس میکنم!
دکتر: تو چرا تا حالا این جا موندی ؛ باید تو را عقب میفرستادن ... بیمارستان ...
با هم حرف زدیم و او به حرف هایم که از بین دو ردیف دندان به هم فشرده ادا میکردم گوش میداد؛ فهمید عقب برو نیستم!
برای معاینه پیراهنم را بالا زدم ؛ همین طور که مشغول معاینه بود متوجه شدم گریه میکند ...
بهم گفت تو با این بدنت وارد آب میشوی فکر نمیکنی فردا بدنت چرک میکند میافتی ؟
باورش نمیشد تا آنروز 22 بار بدنم را جراحی کرده باشم میگفت اصلا با عقل جور در نمیآید.
حالا دیگر من مشغول روحیه دادن به دکتر شدم !!!
بعد ها راهی برای قفل شدن دندانهایم پیدا کردم...
دو تا از دندان هایم را شکستم تا بتوانم راحت تر غذا بخورم!!!
برگرفته از کتاب نور الدین پسر ایران صفحات 528/529

www.afsaran.ir/link/729535
[تصویر: zeinab-2.gif]

پاسداشت پدیدآورندگان کتاب «نورالدین پسر ایران» در خبرگزاری فارس
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910217000330

http://www.afsaran.ir/link/729535
http://mehrdadz.blogfa.com/post/599
http://sangariha.com/view/post:6564291
http://hadinet.ir/view/post:8248302
http://razesorkh.com/view/post:4191495
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-36506.html
http://qm313.com/forum/showthread.php?tid=10191

#کتاب_نور_الدین_پسر_ایران_نور_الدین_عافی

#رزمنده_جبهه_جنگ_جانباز_دفاع_مقدس_

#خاطره_گویی_ایثار_بچه_های_تبریز

#غواص_سرما_فک_قفل_شدن_دکتر_گریه


به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ فک من برای چندمین بار قفل شده بود ؛ هر بار حدود 15 روز طول میکشید تا باز شود و من در این مدت فقط میتوانستم مایعات بنوشم و این زیاد مرا نگه نمیداشت و بعد چند ساعت باز هم گشنه میشدم.
بعد ها راهی برای قفل شدن دندانهایم پیدا کردم! دو تا از دندان هایم را شکستم تا بتوانم راحت تر غذا بخورم!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۳۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس











۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




اسباب‌کشی مریم سرخور از حرمسرای رجوی به حرمسرای فیصل
یکی از نویسندگان و کارشناسان برجسته عراقی اسراری از رابطه بین «ترکی فیصل» رئیس سابق استخبارات عربستان سعودی و «مریم رجوی» سرکرده گروهک تروریستی منافقین را فاش کرد و گفت ترکی فیصل و مریم رجوی ازدواج کرده‌اند.
«ماجد زهیر شنتاف» درباره علت ظهور یکباره شاهزاده سعودی (ترکی فیصل) در کنفرانس گروهک منافقین گفت: شاهزاده امیر سعودی قریب دو سال و نیم است که با رجوی رابطه نزدیک دارد و این رابطه، اخیراً منجر به ازدواج آنها شده است.
به گزارش سایت صوت العراق ماجد زهیر اضافه کرد اعلام خبر مرگ «مسعود رجوی» همسر سابق مریم رجوی در این کنفرانس توسط ترکی فیصل شگفتی همه اعضای گروهک حاضر در کنفرانس را برانگیخت، اما پیشدستی ترکی فیصل عملاً به گمانه‌زنی‌ها خاتمه داد وعملاً شاهزاده سعودی با اعلام مرگ مسعود رجوی، نقش خود در این گروهک را نشان داد.
کارشناس عراقی افزود اصل رابطه بین رئیس سابق سازمان اطلاعات عربستان با مریم رجوی به چهار سال قبل برمی‌گردد؛ وقتی که ترکی فیصل با رجوی در شهر «زوریخ» سوئیس آشنا شد. این همان کنفرانسی است که فیصل از رابطه راهبردی بین عربستان سعودی و رژیم اشغالگر اسرائیل پرده برداشت. ماجد زهیر افزود: بعد از زوریخ، دیدارها بین فیصل و مریم رجوی بیشتر شد تا جایی که مریم رجوی به مدت 10 روز با ترکی فیصل در کشتی سیاحتی شخصی این امیر سعودی به سر برد تا اینکه کشتی آنها در بندر خانواده سلطنتی عربستان در فرانسه پهلو گرفت.
به نوشته این کارشناس عراقی، همراهی 10 روزه مریم و ترکی با اعتراض شدید در داخل گروهک منافقین همراه شد و حتی چند تن از اعضای برجسته این گروهک با مریم رجوی جدال لفظی شدیدی پیدا کردند و متعاقب این جدال لفظی بود که دونفر از اعضای معترض از گروهک رانده شدند و یک نفر دیگر فعالیتش به حال تعلیق درآمد.
این نویسنده عراقی در ادامه به سخنان «حمید خوش‌باوری» یکی از افرادی که با مریم رجوی جدال لفظی داشته و به خاطر آن از گروهک نفاق کنار گذاشته شد- استناد کرده است. خوش‌باوری گفته جای تأسف است که سازمان به دست یک امیر سعودی سالخورده و زنی که شیفته شهوت و پول است، چنین سرنوشتی پیدا کند، زنی که 20 سال پیش از شوهرش طلاق گرفت و بدون مراعات هیچ فاصله‌ای، بعد از سه روز با مسعود رجوی ازدواج کرد.
نویسنده عراقی در ادامه می‌افزاید تمامی هزینه‌های کنفرانس پاریس را سفارت عربستان در فرانسه تأمین کرده و حتی بلیط‌های حضور تمامی اعضا را از خارج فرانسه، ریاض پرداخت کرده است.
یادآور می‌شود مسعود رجوی سرکرده منافقین برای فریب بنی‌صدر، با دختر وی ازدواج کرد اما پس از آن که بنی‌صدر از قدرت افتاد دختر وی را طلاق داد و ابریشمچی را وادار کرد همسرش مریم قجر عضدانلو را طلاق اجباری داده و به رئیس سازمان واگذار کند. چند سال بعد اما رجوی به همین بسنده نکرد و رسماً به تشکیل حرمسرایی متشکل از چند ده عضو سازمان اقدام کرد، حال آن که قبلاً با دستور «انقلاب ایدئولوژیک» خواستار جدایی همسران در سازمان از یکدیگر شده بود.
http://yon.ir/14009
http://kayhan.ir/fa/news/79991
http://khabaravaran.ir/?p=5987


در کشور 17 هزار شهید ترور وجود دارد

http://defapress.ir/fa/news/227451


17هزار شهید ترور در کشور با حمایت آمریکا از منافقین
http://basijnews.ir/fa/news/8879767/


مریم رجوی که 20سال پیش از شوهرش(ابریشمچی) طلاق گرفت و بدون مراعات زمان ،بعد از 3روز با مسعود رجوی ازدواج کرد! اخیرا در کنفرانس پاریس اعلام شد که مسعود رجوی فوت کرده!! مدتی پیش نیز یک خبرنگار از همراهی 10روزه مریم رجوی و ترکی فیصل در کشتی تفریحی پرده برداشت که با اعتراض شدید داخل گروهک منافقین همراه شده، همچنین اعلام شد این رابطه از چند سال قبل نیز ادامه داشته و احتمالا منتج به ازدواج آنها شده!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج






نیایش شهید دکتر مصطفی چمران قبل از شهادت:
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد ورنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، وارزش هر انسانی به اندازه درد ورنجی است که در این راه تحمل کرده است ، ومی بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا ورنج ودرد شده اند ، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد ورنج جوش خورده است حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، وزینب کبری را ببینید که با درد ورنج انس گرفته است .
درد دل آدمی را بیدار میکند ، روح را صفا می دهد ، غرور وخود خواهی را نابود می کند .نخوت وفراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .
انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف وناتوان که، در مقابل عالم وزمان کوچک وناچیز وآسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست ، وچند صباحی بیشتر نمی پاید ، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود ، لذا این انسان احساس ابدیت ومطلقیت وغرور وقدرت می کند، سرمست پیروزی واوج آمال و آرزوهای دور ودراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ وواقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد واز هیچ ظلم وستم رو گزدان نمی شود .
منبع:
http://www.aviny.com/occasion/enghelab_jang/chamran/88/niayesh/ghablazshahadat.aspx

#شهید_مصطفی #چمران #شهادت #دکتر_چمران #دفاع_مقدس #عکس_نوشته #دکتر #شهادت #شهدا #درد_رنج #خداوند #پاداش #اجر #امام_حسین_ع #لحظه_شهادت #فیلم_چ #خاطرات_شهدا #وصیت_نامه #قبل_شهادت

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/link/1317401
http://mehrdadz.blog.ir/post/659
http://sangariha.com/view/post:6882135/1474920926






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۳:۱۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)


 




آموزش غواصی در شرایط سخت ادامه داشت. مشکلاتی چون سرمای شدید و

دشواری آموزش و نرسیدن امکانات غذایی و نبود حمام گرم ؛ کار را خیلی سخت کرده بود.

با پوشیدن لباس غواصی و حضور چند ساعته در آب کنترل ادرار از دست میرفت و بارها دفع ادرار صورت میگرفت

لباس غواصی طوری بود که آب به داخلش نفوذ نمیکرد و بچه ها وقتی به ساحل میرسیدند گلی میشدند ؛ در نتیجه لباسشان را در میاوردند و دوباره وارد آب میشدند تا خودشان را تمیز و پاک کنند.

آب آنقدر سرد بود که به همه وجود میلرزیدیم و اغلب صدای دندان لرزه بچه ها را میشنیدیم

در آن شرایط اعضای تدارکات ؛ آتشی درست میکردند تا بچه ها هنگام خروج از آب گرم شوند ؛ همچنین چیزی آماده میکردند تا دهان غواصان بگذارند در حالیکه آنها اینقدر قدرت نداشتند که تا دهانشان را باز کنند.

تمرینات به قدری سخت و فشرده بود که بچه ها فرصت استراحت کافی نداشتند ؛ با این حال برخی از وقت استراحت خود میگذشتند و با آمدن به بیرون چادر و تهیه آتش سعی در گرم کردن بچه هایی میکردند که ساعاتی دیگر آماده تمرین میشدند !

خودم نیز با ورود به آب و به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ زخم هایم اینگار تازه میشدند ودرد همه بدنم را فرا میگرفت علاوه بر این به خاطر از بین رفتن دیواره بینی ام ؛ از سوراخ بینی آب به شکمم سرازیر میشد ؛ همیشه به طور ارادی نمیتوانستم جلو ورود آب را بگیرم و آب با سرو صدا داخل شکمم میریخت به همین خاطر همیشه سعی میکردم دماغ گیر بزنم.

نور الدین پسر ایران صفحه 507 ؛ 508 ؛ 509





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۰۱:۰۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج



شهید سید مرتضی آوینی:

برو به آنها سلام کن، دستشان را بفشار و بر شانه‌های پهنشان بوسه بزن. آنها مجاهدان راه خدا هستند و علمدارانِ آن تحول عظیمی که انسانِ امروز را از بنیان تغییر می‌دهد. آنها تاریخ آینده‌ی بشریت را می‌سازند و آینده‌ی بشریت آینده‌ای الهی است و همه چیز حکایت از همین نوید خوش دارد.


http://dl.aviny.com/multimedia/aviny/rf1/patak-ruz-chaharom-01.mp3

http://old.aviny.com/Article/Aviny/Chapters/Matnefilm/part_1/patak_chaharom.aspx?&mode=print

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۰۹:۱۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج


شهید سید مرتضی آوینی:

بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار ... به تعداد شهدایمان


http://old.aviny.com/Article/Aviny/Chapters/BaManDokohe.aspx


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۰۱:۰۱
مهرداد بچه مثبت
به نام خدای مهدی عج





 http://www.rajanews.com/news/278092/

http://yon.ir/13983

دهه آخر ماه مبارک رمضان سال 1393 بود که توفیق زیارت امام رضا (علیه‌السلام) نصیبمان شد. داخل صحن روبه روی گنبد طلا نشسته بودیم چشم و دلمان گره‌خورده بود به گنبد طلایی حرم امام رضا (علیه‌السلام). گفت: خانم! یک حاجت بزرگی دارم و از آقا خواسته‌ام که من را به حاجتم برساند تو هم دعا کن حاجتم را بگیرم. گفتم: اگر قابل باشم چشم. چند روز بعد از برگشتمان از مشهد عازم سوریه شد روز خاک‌سپاری سید یحیی هم‌زمان با روز شهادت امام رضا (علیه‌السلام) بود و آنجا بود که فهمیدم سید یحیی به حاجتش رسید.

علی اولین کسی بود که از شهادت پدرش مطلع شد اما به من نگفته بود. من دیدم حال ‌و روز خوبی ندارد و چشم‌هایش قرمز شده، به من می‌گفت: سرم درد می‌کند و اگر کمی استراحت کنم خوب می‌شوم. همان روز دخترم کلاس داشت و رفت باشگاه، علی از خانه بیرون نرفت. خیلی‌ها می‌آمدند دم در خانه، خود علی جواب همه را می‌داد. گفتم: علی چیزی شده، گفت: نه مامان. یکی از همسایه‌ها مراسم روضه‌خوانی داشتند، می‌خواستم بروم برای مراسم که علی گفت: مامان اگر کسی حرفی زد قبول نکن. گفتم: علی برای بابا اتفاقی افتاده است؟! علی ‌بابا شهید شده؟! پسرم از صبح اسم پدرش را در لیست شهدا دیده بود و نتوانسته بود به ما بگوید. وقتی گفتم: علی، بابا شهید شده،  شانه‌های من را گرفت و گفت: نه؛ بابا فقط مجروح شده. به‌یک‌باره بند دلم پاره شد. 16 آذرماه سید یحیی در حلب درحالی‌که کنار تانک بوده، تانک با یک شلیک منفجر و در اثر اصابت ترکش‌ها به سرش مجروح می‌شود. هم‌رزم‌های سید یحیی تعریف می‌کردند که تا بیمارستان دمشق هم سید یحیی زنده بوده. درحالی‌که ذکر یا حسین (ع) را می‌گفته، به حاجتی که از امام رضا (ع) خواسته بود، می‌رسد.

 وداع خصوصی نداشتم، اما وقتی چهره‌اش را دیدم حس کردم خیلی نورانی‌تر از قبل شده. گفتم: خوش به سعادتت که به آرزویت رسیدی. درحالی‌که بر سجده‌گاهش بوسه می‌زدم، گفتم: منتظر شفاعتت می‌مانیم. این روزها با دل‌تنگی‌هایم می‌رویم سر مزار و برایش نماز می‌خوانیم. سید یحیی عادت به نماز شب داشت. هر موقع که نماز شبش قضا می‌شد در طول روز قضایش را به‌جا می‌آورد. به من هم می‌گفت: وقتی برایت مشکلی پیش می‌آید  دو رکعت نماز برای حضرت زهرا (س) بخوان و از خانم بخواه که کمکت کنند. دل‌تنگی‌هایم زیاد که می‌شود نماز می‌خوانم و از خدا صبر طلب می‌کنم و آرام‌تر می‌شوم. بعد از شهادت سید یحیی فکر می‌کردم به چهلم نمی‌رسم، اما خدا صبر می‌دهد. قشنگ‌ترین حرفی که از همسرم در ذهنم به یادگار مانده: می‌گفت سعی کنید کارهایتان با رضایت الهی همراه باشد، از خدا ایمان بخواهید اگر ایمانتان قوی باشد همه کارها درست می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۲۲:۵۹
مهرداد بچه مثبت

 به نام خدای مهدی عج




در دیدار خانواده شهدای مشهد با رهبر معظم انقلاب یکی از حضار گفت:
«هدف همه‌ی بچه‌های مجموعه‌ی فرهنگی ما شهادت است»
آقا فرمودند: «هدف‌تان شهادت نباشد. هدف‌تان انجام تکلیف فوری و فوتی باشد. گاهی‌اوقات هست که این‌جور تکلیفی به شهادت منتهی می‌شود، گاهی هم به شهادت منتهی نمی‌شود. البته آرزوی شهادت خوب است، اما هدفِ کار را شهادت قرار ندهید. هدفِ کار را کار قرار بدهید، کاری که باید انسان انجام بدهد و به آن اهداف نتایج کار برسد.»

96/4/27 رهبر انقلاب در دیدار با خانواده شهدای مشهد

http://www.mehrnews.com/news/4055346/


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۰۰:۵۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





سوال: چرا باید در سوریه و عراق بجنگیم؟ پاسخ: مگر غیر این است امنیت کشور همسایه ، امنیت ایران را تضمین میکند ...؟
اگر در سوریه و عراق نجنگیم باید در داخل با دشمنان مبارزه کنیم!! آیا باور اینکه همسایه امن، امنیت کشور را تضمین میکند سخت است؟ چرا برخی اینقدر در برابر واقعیات از خود مقاومت نشان می دهند؟



#سوریه #عراق #ایران #جنگ #مدافعان_حرم #مدافع_حرم #رزمنده #امنیت #امنیت_ملی #تروریست #حادثه #داعش #فتنه #جهاد_نکاح #جهاد #حزب_الله #ایثار #جبهه_مقاومت #بسیج #داعش_داخلی #همسایه #ضمانت تضمین #حرف_حساب #احمدینژاد #حسن_روحانی #رئیسی #قالیباف #مشایی #دولت_روحانی #سردار_سلیمانی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۹
مهرداد بچه مثبت

به نام خدا مهدی عج



رهبر انقلاب در جمع خانواداه های شهدای مرزبان و مدافع حرم 96/3/28:

شماها خانواده‌های شهدا هستید، البتّه رنج میبرید؛ فرزندتان، برادرتان، پدرتان، همسرتان از دستتان میرود، [آنها را] دوست دارید، محبّت دارید، بدیهی است که داغدار میشوید؛ در این تردیدی نیست. امّا با این نگاه وقتی نگاه کنید، خواهید دید که شما هم برنده‌اید. چرا؟ برای خاطر اینکه او که عروج پیدا کرد و رفت به درجات عالی، او قدرت دارد شفاعت کند؛ او میتواند در برزخ و در قیامت نقش ایفا کند. همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضی‌ها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. در این شرحِ­‌حال­هایی که ما میخوانیم از خانواده‌ی شهدا، ازاین­‌قبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همین‌جور است. شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. وقتی‌که رفتید، آنجا گرفتاری‌ها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این شفیع به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است.

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=36894



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۰
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج



جانباز مدافع حرم حبیب عبداللهی:

دل کندن از آدم‌ها و چیزهایی که دوستشان داریم اصلاً کار ساده‌ای نیست. کاری که تمام رزمندگان و شهدای مدافع حرم کرده‌اند. آقای عبداللهی می‌گوید زمان جنگ تمام چیزهایی که دوستش دارید روبرویتان ظاهر می‌شود: «به نظر شما ساعت مچی در بهترین حالت چقدر ارزش دارد. به خدا شیطان در جنگ ساعت مچی  شما را جلوی چشمتان می‌آورد. مدام توی گوش شما می‌خواند یعنی می‌خواهی ساعتت را رها کنی. حالا فکر کنید هر دل‌بستگی که داشته باشی جلوی چشمت می‌آید. من زن و بچه نداشتم. اما همان شیطانی که این چیزها را جلوی من می‌آورد برای بقیه زن و بچه‌هایشان جلوی چشمشان می‌آید. خیلی ایمان قوی می‌خواهد که اهمیت ندهی. شب عملیات به محمد گفتم برو به خانوم و دخترت زنگ بزن. مدام بهانه می‌آورد و زنگ نمی‌زد. گفتم یعنی تو از «حلما» دل کندی؟ گفت آره دل کندم. هر کاری کردم تماس نگرفت. آخر گفت تو را به خدا اذیت نکن. من احساس دارم زنگ بزنم حسابی به هم می‌ریزم. دلم گیر می‌کند. به خدا شهدا احساس داشتند. زن و بچه‌هایشان را خیلی دوست داشتند.


منبع:
http://yon.ir/janbazm



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۳۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج






بیانات در دیدار نیروهای مسلح منطقه‌ی شمال کشور و خانواده‌های آنان 1391/6/28

خیلیها در دفاع از نظام و کشور رفتند که هزینه بشوند، قبول نشد، دیگر حالا به دلائل مختلف؛ بعضی را خدای متعال لایق ندانست، بعضی را هم خدای متعال نگه داشت برای مسئولیتها و کارهای لازم دیگر. حالا آنهائی که لایق بودند و رفتند، اینها خیلی ارزششان بالاست، خیلی.
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=20997




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۱۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج


افسران - شهید پیچک: ما بیش از همه ، از انحراف انقلاب میترسیم ...



بخشی از وصیت نامه شهید غلامعلی پیچک:
جنازه مرا روی مینها بیندازید تا منافقین فکر نکنند که ما در راه خدا از جنازه مان دریغ میکنیم.
مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است ؛ بگذار بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) به نام حکومت خمینی با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد ؛ ما از سرنگونی نمیترسیم ؛ از انحراف میترسیم.
منبع:
http://mosabehoon.ir/2013-12-01-19-48-44/2013-12-01-19-49-32/%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/56-%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/89-%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%DA%86%DA%A9.html

#شهید #وصیتنامه #غلامعلی #پیچک #شهدا #شهادت #انقلاب #حکومت  #علی(ع) #انحراف #میترسیم #سرنگون #منافقین #روی #مین #جنازه #راه_خدا #مسئولیت #تاریخ #خمینی #سرنگون #عکسنوشته ‌

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1259058
http://mehrdadz.blog.ir/post/509
http://sangariha.com/view/post:6856018/1462140460/



شهید غلامعلی پیچک: جنازه مرا روی مینها بیندازید تا منافقین فکر نکنند که ما در راه خدا از جنازه مان دریغ میکنیم.
مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است ؛ بگذار بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) به نام حکومت خمینی با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد ؛ ما از سرنگونی نمیترسیم ؛ از انحراف میترسیم.
شهید غلامعلی پیچک










۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۱
مهرداد بچه مثبت