دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

به نام خدای مهدی عج




ابراهیم هادی و مسافر کشی با بدن مجروح !
ابراهیم هادی مجروح شده بود و برای درمان مدتی به شهر برگشته بود.
زنگ زد و بعد سلام و احوالپرسی گفت: ماشینت رو امروز استفاده میکنی؟
گفتم:نه همینطور جلوی خانه افتاده ؛ بعد هم آمد و ماشین را گرفت و گفت تا عصر برمیگردم.
عصر بود که ماشین را آورد. پرسیدم کجا میخواستی بری؟! گفت: هیچی مسافرکشی کردم! با خنده گفتم: شوخی میکنی؟!
گفت: نه حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم چند جا کار داریم.
خواستم بروم داخل خانه.گفت: اگر چیزی در خانه دارید که استفاده نمیکنی مثل برنج و روغن با خودت بیاور.
رفتم مقداری برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتیم جلوی یک فروشگاه . و ابراهیم مقداری گوشت و مرغ خرید و امد سوار شد. از پول خردهایی که به فروشنده میداد فهمیدم همان پول های مسافرکشی است.
بعد با هم رفتیم جنوب شهر، به خانه چند نفر سرزدیم.من آن ها را نمیشناختم. ابراهیم در میزد ، وسائل را تحویل میداد و میگفت: ما از جبهه آمده ایم، این ها سهمیه شماست!
ابراهیم طوری حرف میزد که طرف مقابل اصلا احساس شرمندگی نکند.
اصلا خودش هم مطرح نمیکرد.
بعد ها فهمیدم خانه هایی که رفتیم؛ منزل چند نفر از بچه های رزمنده بود، مرد خانواده در جبهه حضور داشت. برای همین ابراهیم به انها رسیدگی میکرد تا مشکلات مالی خانواده آنها را حل کند.

منبع: کتاب سلام بر ابراهیم (خاطرات زندگی شهید ابراهیم هادی)صفحه 184-185

http://www.afsaran.ir/link/1124074
http://mehrdadz.blog.ir/post/216
http://hadinet.ir/view/post:8321721
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121634842
http://sangariha.com/view/post:6798025/1445981635/





ابراهیم هادی در دوران مجروحیت خود ماشین دوستش را امانت میگرد و با آن مسافرکشی میکند. عصر میرود سراغ صاحب ماشین و به او میگوید اگر برنج و روغن اضافی داری با خودت بیاور. در راه با پول های خرد هایی که از مسافرکشی بدست آورده بود مواد غذایی دیگری تهیه میکند.آنها را به جنوب شهر (تهران) برده ، بین بعضی خانواده ها تقسیم میکند. وبه هر خانواده میگوید ما از جبهه آمده ایم، این ها سهمیه شماست! دوستش بعد ها متوجه میشود که آنها خانواده های همرزم ابراهیم بوده اند و ابراهیم با حفظ آبرو مشکلات مالی آنها را حل میکرده


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی