شرح ماجرای کشته شدن فرستاده روم توسط ماموران یزید در دفاع از سر اباعبدالله
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۵۲ ق.ظ
به نام خدای شنهای طبس
خوارزمی به نقل از امام زین العابدین نقل میکند: هنگامی که سر حسین(ع) را نزد یزید آوردند مجالس شرابخواری بر پا کرد و سر را پیش خود میگذاشت و شراب می نوشید . روزی فرستاده پادشاه روم را که از اشراف و بزرگان آن سرزمین بود در مجلس خویش حاضر ساخت. فرستاده گفت: ای پادشاه عرب ، این سر کیست؟ گفت: تو را با سرچه کار است؟ گفت: پس از آنکه بازگردم ، پادشاه ما از هر چه دیده ام از من می پرسد و من دوست دارم که داستان این سر را برایش باز گویم تا او نیز در این شادمانی و خوشحالی با تو شریک گردد. یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابی طالب هست. گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه زهرا
گفت: دختر چه کسی؟ گفت: دختر پیامبر خدا
فرستاده گفت: لعنت بر تو و بر دینی که تو داری . هر دینی از دین تو بهتر است. بدان که من از نوادگان داود هستم و میان من و او پدران بسیاری فاصله است. با وجود این ، مسیحیان مرا احترام میکنند ، و خاک پایم را برای تبرک برمیدارند. به خاطر اینکه نوه داود هستم. ولی شما فرزند دختر رسول خدا را میکشید. در حالیکه میان او و پیامبر جز یک مادر فاصله ای نیست.
این چه دینی است؟ یزید گفت: این نصرانی را بکشید ، زیرا چون به کشورش برگردد ، ما را رسوا میکند ، و از ما بد میگوید! و جلادان آهنگ کشتن او کردند ، مرد مسیحی که خود را در آستانه کشتن دید گفت: ای یزید ، آیا قصد کشتن مرا داری؟ گفت: آری گفت: بدان که من دیشب پیامبرتان را به خوب دیدم که به من گفت: ای مرد نصرانی ؛ تو اهل بهشت هستی! من از سخن او به شگفت آمدم تا اینکه این قصه برایم پیش آمد. اینک گواهی میدهم لااله الا الله محمدرسول الله سپس آن سر شریف را در آغوش کشید و آغاز به گریستن کرد تا آن که به قتل رسید!
خوارزمی به نقل از امام سجاد(ع):
وقتی یزید در مجلس شراب به سر مبارک اباعبدالله جسارت میکند فرستاده روم حاضر در جلسه از یزید میپرسد: این سر
کیست؟ یزید گفت:
این سر حسین بن علی بن ابی طالب هست. گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه زهرا گفت: دختر چه کسی؟ گفت: دختر پیامبر خدا
فرستاده
گفت: لعنت بر تو باد. بدان
که من از نوادگان داود هستم و میان من و او پدران بسیاری فاصله است. با
وجود این ، مسیحیان مرا احترام میکنند ، و خاک پایم را برای تبرک
برمیدارند. به خاطر اینکه نوه داود هستم. ولی شما فرزند دختر رسول خدا را
میکشید. در حالیکه میان او و پیامبر جز یک مادر فاصله نیست. یزید گفت: این نصرانی را بکشید ، زیرا چون به کشورش برگردد ،
ما را رسوا میکند ، آنگاه فرستاده روم سر شریف را در آغوش کشید و آغاز به گریستن کرد تا آن که به قتل
رسید!
منبع: کتاب با کاروان حسینی ص 630 . 631