به نام خدای مهدی عج
جرعه ای به نیت شفا
یکی از سربازهایی که در تفحص کار میکرد آمد پهلویم و با حالت ناراحتی گفت مادرم مریض است! گفتم خب برو مرخصی ان شاء اللَّه که زودتر خوب میشود ، برو و ببریش دکتر و درمان، گفت نه به این حرفها نیست. میدونم چطور درمانش کنم و او چه دوایی دارد. آن روز شهیدی پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا با اینکه بیش از ده سال از شهادت او گذشته بود ، قمقمه همچنان آبی شفاف و خوش طعم داشت. ده سال پیش در فکه زیر خروارها خاک و حالا کجا! بچه ها هر کدام جرعه ای از آب به نیت تبرک و تیمّن خوردند و صلوات فرستادند. آن سرباز رفت به مرخصی و چند روز بعد شادمان برگشت! از چهره اش فهمیدم که باید حال مادرش خوب شده باشد. گفتم الحمدالله مثل اینکه حال مادرت خوب شده و دوا و درمان مرثر واقع شده! جا خورد. نگاهی انداخت و گفت: نه آقا سید دوا و درمان موثر نبود راه اصلی اش را پیدا کردم! تعجب کردم . نکند اتفاقی افتاده باشد. گفتم پس چی؟ گفت چند جرعه از آب قمقمه آن شهید که چند روز پیش پیدا کردیم بردم تهران و دادم مادرم خورد. به امید خدا خیلی زود حالش خوب شد ، اصلا نیتم این بود که برای شفای او جرعه ای از آب فکه ببرم.
جرعه ای آب زلال
حاج آقای کربلایی مسئول عقیدتی سیاسی یگان ژاندارمری مستقر در فکه بود تعریف میکرد: در یگان ما عده ای هستند که کارشناس آب و مسائل کشاورزی اند. یک روز رفتم پهلویشان و گفتم اگر آبی داخل قمقمه و دوازده سال زیر خاک بماند چه میشود؟ خیلی عادی گفتند: خب معلومه خواه ناخواه تبدیل به لجن میشود که آن هم به دلیل شرایط زیر خاک و زمان زیاد است و...
همه متفق القول گفتند: هیچی آبی تازه و زلال ، بدون هر گونه ماندگی ... خنده مرا که دیدند، جا خوردند پرسیدند: علت خنده ات چیست؟ قمقمه را نشانشان دادم و گفتم این آبی که شما خوردید متعلق به این قمهمه بود که دوازده سال تمام زیر خاک کنار یک شهید بوده و...
مات و مبهوت به یکدیگر نگاه میکردند. اول فکر کردند شوخی میکنم. باورشان نمیشد. آب آنقدر زلال و خوش طعم باشد. لحن صلواتی که فرستادند ،تعجب و بهتشان را میرساند.
جرعه ای به نیت شفا
یکی از سربازها که در تفحص کار میکرد آمد پهلویم و با حالت ناراحتی گفت مادرم مریض است! گفتم خب برو مرخصی و مادرت را ببر دکتر! آن روز شهیدی پیدا کردیم که با اینکه بیش از ده سال از شهادتش گذشته بود قمقمه اش پر بود از آب زلال و گوارا. بچه ها هر کدام جرعه ای از آب به نیت تبرک خوردند. آن سرباز به مرخصی رفت و چند روز بعد شادمان برگشت! پرسیدم مگر حال مادرت خوب شده؟ گفت: نه! دوا و درمان موثر نبود راه اصلی اش را پیدا کردم! گفتم: چطور؟ گفت: چند جرعه از آب قمقمه آن شهید که چند روز پیش پیدا کردیم بردم تهران و دادم مادرم خورد. به امید خدا خیلی زود حالش خوب شد.