دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خمینی» ثبت شده است

به نام خدای شنهای طبس







اگر از ظاهر شعار فریبنده زن زندگی بگذریم
که زن را صرافا کالای جنسی تصور کرده و هر محدودیتی را مانع اهداف خود میداند ، با
بازبینی آمار زنان رهبران اخیر ایران به نکات جالبی برمیخوریم که عدد آن قابل توجه است

رضا پهلوی ۵ همسر

محمدرضا پهلوی ۳همسر

سید روح الله خمینی ۱ همسر

سید علی خامنه ای ۱ همسر

این آمار بمونه گوشه ذهنتون برا جماعتی که چند همسری را مختص اسلام و روحانیون میدونن...!



عکس و اسامی همه همسران رضا شاه / از دختردایی اش تا مادر اشرف پهلوی !

https://www.rokna.net/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-78/784641-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B4-%D8%AA%D8%A7-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C


https://www.tasvirezendegi.com/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C/


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۰۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







شهید چمران و 450 یتیم مدرسه جبل عامل که امروز رهبران مقاومت لبنان هستند

او هم زمان با روشنگری مذهبی و تقویت باورهای اسلامی و مکتبی رزمندگان اسلام ورزیده ترین، زبده ترین و شجاع ترین مبارزان را تربیت کرد که فرزندان و شاگردان آن ها امروز نیز در لبنان براساس همین باورها و روحیه شهادت طلبی، حماسه ها می‌آفرینند. هر چند فعالیت‌های چمران برای مردم لبنان شیرین بود، اما خانواده‌اش را از او دور می‌کرد. تصور خانواده چمران این بود که او پس از ورود به لبنان به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما چمران این‌ کار را نکرد. به محروم‌ترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیر‌ترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را که برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس شده بود اداره کرد و 450 یتیم و بچه‌های زیر خط فقر را در آن مدرسه پرورش داد.

یکی از اعضای حزب‌الله لبنان درباره این بچه‌ها می‌گوید: «450 کودکی که چمران با آن‌ها کار کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند. چمران برای هر یک از این بچه‌ها لقب تعیین کرده بود. اعراب روی فرزندانشان نام امیر نمی‌گذارند چون نام شیوخ عرب است. اما دکتر اسم همه پسر‌ها را امیر صدا می‌زد مثل امیرحسین، امیر رضا و...، نوبتی بچه‌ها را تا مرز اسرائیل می‌برد. دوربینی داشت که همیشه با او بود و در عکس‌ها هم معمولا با این دوربین است. تک تک سربازان اسرائیل را با این دوربین به بچه‌ها نشان می‌داد و از‌‌‌ همان کودکی انگیزه مبارزه با اسرائیل را در دل آن‌ها می‌کاشت.» از جمله شاگردان مستقیم چمران که در میان فرماندهان و رهبران برجسته جنبش مقاومت جنوب لبنان قرار گرفتند می‌توان به ابوهشام (سید حسین موسوی)، ابویحیی (زکریا حمزه)، سید ابوالفضل کاسترو (عباس موسوی)، سید ابوذر عاملی، نعیم قاسم، ابومصطفی (سید علی حسین)، نجیب سید علی خلف، ادیب حیدر و... اشاره کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی 1357، در سی ام بهمن همین سال شهید مصطفی چمران همراه با یک گروه 92 نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه امام خمینی(ره) در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی ایران پرداخت.


«چمران» به تنهایی یک گردان نظامی و شهید گمنام بود

https://www.isna.ir/news/96033117924

ستاد جنگ‌های نامنظم سازمان نظامی چریکی در ایران بود، که پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ توسط مصطفی چمران تاسیس شد. ستاد مرکزی این سازمان در سالهای نخست جنگ ایران و عراق، در اهواز مستقر بود و مسئولیت طراحی و اجرای عملیات‌های محدود علیه نیروهای ارتش عراق را برعهده داشت. فرماندهی ستاد جنگ‌های نامنظم از ابتدای تاسیس، با مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت بود.[۴]

پس از درگذشت چمران در بهار ۱۳۶۰ ستاد جنگ‌های نامنظم نیز منحل گردید، گرچه ۳ سال بعد، قرارگاه جدیدی با نام قرارگاه رمضان در کرمانشاه، برای انجام جنگ‌های نامنظم برپا شد، که هدف عمده آن نفوذ در خاک عراق و انجام عملیات‌های نامنظم در کردستان عراق بود. اوج فعالیت‌های ستاد جنگ‌های نامنظم به سال نخست جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد، که بیش از ۳ هزار نفر در آن عضویت داشتند. شمار زیادی از اعضای این سازمان، پس از انحلال آن، به سپاه پاسداران یا بسیج پیوستند.


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%85




https://www.imna.ir/news/429564





/ آشنایی با مفاخر علمی ایران / شهید دکتر مصطفی چمران از پیشگامان فیزیک پلاسما

https://www.isna.ir/news/8103-05514


شهید دکتر چمران،دانشمند فیزیک پلاسما و عضو ناسا زندگی مرفه در آمریکا را رها و جهت کمک به ملت مسلمان راهی لبنان شد.

او به محروم‌ترین بخش لبنان رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را اداره کرد.

450 کودکی که چمران آن‌ها را تربیت کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند.

پس از انقلاب و شروع دفاع مقدس نیز ستاد جنگ‌های نامنظم را جهت مقابله با دشمن تاسیس کرد.




از دانشمند فیزیک پلاسما در آمریکا تا استاد بسیجی انقلاب +پوستر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس




شهیدی که از امام خمینی وعده شفاعت داشت

۲۶ مهر سال ۱۳۸۸ شمسی «نورعلی شوشتری» به آرزویش رسید؛ مردی که روایت زیبایی از زندگی بود و خودش زیبایی زندگی‌ و مرگ را روایت کرده بود. این حکایت زندگی و مرگ به روایت شهید شوشتری است.
انقلاب که شد، انقلابی بود و جنگ که شد مرد جنگ بود؛ همرزم شهید باکری و شهید برونسی بود و ۷ بار مجروح شد. در عملیات مرصاد هم فرمانده بود و «در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری می‌فرمایند: در این دنیا که نمی‌توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شما را شفاعت خواهم کرد.». بعد از جنگ هم در میدان بود برای امنیت مردم و جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود و همیشه می‌گفت: «آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه‌تکه شود».

یک روز هم که کنار مردم بود و در «همایش وحدت اقوام و مذاهب سیستان‌و‌بلوچستان» بود در اثر انفجار تروریستی به آرزویش رسید و شد «شهید وحدت». در کنارش یارانش هم بودند و پرکشیدند و مردم هم بودند و سران عشایر و طوایف بلوچ هم بودند.

سردار شوشتری در یک انفجار تروریستی توسط گروهک جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی به شهادت رسید


http://rajanews.com/node/351750


نورعلی شوشتری همرزم شهید باکری و شهید برونسی بود و ۷ بار مجروح شد. در عملیات مرصاد هم فرمانده بود وقتی گزارش پیشرفت عملیات به امام خمینی (ره) داده شد خطاب به سردار شوشتری فرمودند: در این دنیا که نمی‌توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شما را شفاعت خواهم کرد! بعد از جنگ همچنان در میدان بود تا آنکه در همایش وحدت اقوام و مذاهب سیستان‌و‌بلوچستان» بود در اثر انفجار تروریستی به شهادت رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۰ ، ۰۱:۲۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





حسن خـمینی کـه صدها میلیارد بـودجه کـشور را خرج کاخ سازی حرم امام محرومان نموده اخیرا با ذکر روایاتی به دلایل سقوط حکومتها اشاره کرده و گفته است: هیچ تضمینی وجود ندارد که ما بمانیم!

حسن خمینی:هیچ تضمینی وجود ندارد که ما بمانیم!!

https://www.isna.ir/news/97100803996








https://www.isna.ir/news/97100803996

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۰۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







به تازگی فیلمی از عیسی کلانتری، معاون اصلاح طلب روحانی و ریاست سازمان محیط زیست منتشر شده است که وی در جسارتی آشکار به ساحت مقدس امام راحل، ایشان را فرزند ناخلف آمریکا توصیف نموده و دلیل پیروزی انقلاب اسلامی را برداشته شدن حمایت آمریکایی ها از محمدرضا پهلوی اعلام کرده که امام خمینی از این فرصت استفاده کرد!

بسیار سخت و ساده انگارانه است که بخواهیم اظهارات وقیحانه کلانتری درباره حضرت امام و نحوه پیروزی انقلاب را به عنوان یک مقام مسئول در دولت جمهوری اسلامی که سابقه وزارت در دولت های هاشمی و خاتمی هم در کارنامه خود دارد را به «کج فهمی» تعبیر کنیم.

این عنصر اصلاح طلب که متاسفانه به لطف ریاست جمهوری روحانی هم اکنون در ریاست سازمان محیط زیست جا خوش کرده است در اردیبهشت ماه امسال هم با حمله به واقعه غرورآفرین تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که امام راحل آن را «انقلاب دوم» گفته بود: «اصل تسخیر لانه جاسوسی را قبول ندارم/ رسم کشورداری این نیست/ اینکه یک مشت دانشجو بخواهند از دیوار بالا بروند../ حکومت باید با اینها برخورد می‌کرد».

کلانتری چند روز بعد از آن گستاخی بدون هزینه، در ادعایی دیگر از قول سید محمد خاتمی، مدعی شد «امام آواز خواندن زنان را حرام نمی‌دانستند... خاتمی خودش گفت که امام برای استفاده از تک خوانی زنان به من دستور داد». البته خاتمی چند روز بعد از بافته های کلانتری، اظهارات وی را بی اساس خواند.

سوال اساسی اینجاست که چرا باید فردی در این سطح اعتقادی که مشغول به بازی های سیاسی تا حد هتک حرمت بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی است در جایگاه معاونت رئیس جمهور باقی بماند؟  و اینکه آیا اصلا چنین فردی صلاحیت حضور به عنوان یک کارشناس ساده در دولت را دارد؟ سوال مهم تر آن است که اساسا این رفتارهای گستاخانه کلانتری هزینه ای هم برای او دارد یا خیر؟

یادآور می شود کلانتری، یک سال و نیم بعد از فرار کاوه مدنی، جاسوس دوتابعیتی که به عنوان معاون سازمان محیط زیست منصوب شده بود، او را بزرگوار و دانشمند نامید و با رد جاسوس بودن و دوتابعیتی او، به خاطر از بین رفتن فرصت همکاری با مدنی ابراز تاسف کرد!
 

http://www.jahannews.com/report/746298


روزهای آخر حاج احمد خمینی

 

روز ۲۱ اسفند ۱۳۷۳، چهار روز پیش از درگذشت سید احمد خمینی، دقیقاً در روزی که خبر بیماری او پخش گردید، سخنان انتقادی تندی از او درباره اوضاع کشور در هفته‌نامه امید منتشر شد: (10)

 

«الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شده اند، مشکلات مدیریتی و مسایل خود را به گردن رژیم گذشته می اندازند و ندانم کاری های خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت می دانند! ایضاً بعضی‌ها همه نقاط ضعف و بی‌کفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند.

مشکلات و مسایل ما به کارشکنی آمریکا و ضدیت صهیونیست‌ها برمی‌گردد شکی نیست، اما گسترش فساد اداری و رشوه‌خواری در ادارات و مؤسسات دولتی به خودمان برمی‌گردد. اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت توسط خودمان بوده است.

آقای دکتر کاشان در زمان تصدی پست معاونت ارزی بانک مرکزی مملکت در خزانه بانک را باز کرد و به هر دلال و قاچاقچی و چاقوکش 5 هزار دلار تقدیم کرد و روزانه میلیون‌ها دلار ذخایر ارزی بانک مرکزی را به جیب گانگسترها ریخت. آیا این نقشه تهی کردن خزانه ارزی مملکت را آمریکای جنایت‌کار جلوی حاج اصغر آقا گذاشته بود و یا به تصمیم‌گیری نابخردانه شخص او مربوط می‌شد؟ آیا این بابا رئیس بزرگتری نداشت تا جلوی کار او را بگیرد؟»


http://www.rajanews.com/news/205531



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۰۱:۱۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







امام همیشه با کودکان مهربان بود و به آنها توجه میکردند، وقتی بچه ها خدمت ایشان میرسیدند، آقا با مهربانی آنها را در آغوش گرفته و یک یک سؤال و جواب که مثلاً تو کلاس چندی؟ اسم معلمت چیست؟ چه کار می کنی؟

معمولا بچه ها پش امام وسعت عملشان بیشتر از زمانی بود که ایشان نبودند.


پسر بزرگ من با خجالت قرآنی را نزد آقا برد و گفت: آقا اینرا به عنوان یادگاری برای من امضا کنید. امام بعد امضا کردن قرآن، گفتند: همیشه یادت باشد که امضای آن را نگاه نکنی، درون آن را نگاه کنی و چیزهایی که در آن نوشته شده را به خاطرت بسپاری!

(به نقل از مریم کشاورز نوه آیت الله پسندیده)

http://www.imam-khomeini.ir/fa/n25571/



یکی از ابعاد تربیتی حضرت امام نحوه رفتار و برخورد ایشان با کودکان و نوجوانان می باشد. ایشان علاوه بر اینکه همیشه با چهره ای خندان و دستانی مهربان از کودکان استقبال می کردند نسبت به تربیت صحیح آنان حساس و دقیق بودند و خانواده ها را به تربیت سالم و الهی فرزندان دعوت می کردند؛ که از لابلای سخنان گهربار و نیز سیره عملی ایشان می توان در این زمینه به نکات بسیار آموزنده ای دست یافت.

محبت به کودکان

امام در برخوردهای خصوصی با افراد، به خصوص کودکان، عواطف خودشان را خیلی روشن و مشخص و در کمال محبت نشان می دادند. وقتی کودکی با والدینش نزد ایشان می آمد، در درجه نخست به او توجه می کردند و محبت خودشان را نشان می دادند که از علائم این ابراز محبت، گرفتن دست بچه ها میان دستانشان و زدن روی دست و یا لمس کردن گونه های آنها بود. [1]

مهربانترین چهره

امام همیشه سعی می کردند که در خانواده مهربانترین چهره برای ما باشند. با وجود اینکه همه ما نزدیکتر از امام به خود داشتیم مانند پدر، مادر، برادر و خواهر؛ اما امام یک کانون رحمت و عاطفه و برای همۀ ما ملجأ و پناه بودند و ما احساس می کردیم ایشان از همه به ما نزدیکتر و مهربانتر است. [2]

آزادی عمل

بچه ها در حضور امام بسیار آزاد بودند و تا وقتی امام حضور داشتند وسعت عملشان بیشتر از زمانی بود که ایشان نبودند چون فکر می کردند یک حامی دارند و اگر عمل نادرستی انجام بدهند، ما به احترام امام اعتراض نمی کنیم. در نتیجه وقتی امام می آمدند به جای اینکه بچه ها یک مقدار آرامتر باشند، فکر می کردند که حالا هر کاری دلشان بخواهد می توانند بکنند. [3]

حواسم پیش بچه هاست

امام نسبت به همه کودکان توجه خاصی داشتند اگر در حسینیه بچه ای گریه می کرد، وقتی به خانه می آمدند به شدت اظهار ناراحتی می کردند که: اینها، بچه های کوچک را در هوای گرم یا سرد می آورند و من حواسم پیش بچه ها می رود و می خواهم مطالبم را زود تمام بکنم که آنها اذیت نشوند. [4]

نوازش کودک خردسال

زمانی که ملاقاتهای حضرت امام در قم قطع شد؛ ایشان روزها به باغچه مرحوم اشراقی می رفتند و غروب هم به خانه ایشان در دورِ شهر می آمدند. در مسیر، کودکان دنبال ماشین امام می دویدند. بچه ای هر روز سر راه می نشست و ماشین حضرت امام را که می دید، به دنبال ماشین می دوید. یک روز امام فرمودند ماشین متوقف شود و آن کودک خردسال را نوازش کردند. [5]

تماشای برنامه کودک

یک روز برای انجام کاری به داخل منزل امام رفتم، دیدم امام با علی جلوی ایوان نشسته اند و برنامه کودک را از تلویزیون نگاه می کنند. من تعجب کردم که رهبری بنشیند و با مهربانی با یک بچه برنامۀ کودک را نگاه کنند. [6]

زهرا کجاست؟

وقتی که در نجف بودیم، دختر من دو ـ سه سالش بود؛ آقا با او خیلی مأنوس می شدند و او می آمد و برای امام حرف می زد. در فوت حاج آقا مصطفی او سر سفره مدام بهانه می گرفت و حرف می زد. روز سوم یا چهارم بود که به مادرش گفتم: سر و صدا می کند. او را نیاور. گفت: باشد، من و او در مطبخ می نشینیم. وقتی سر سفره نشستیم، آقا گفتند: «زهرا کو؟» گفتیم: زهرا آنجا غذا می خورد. گفتند که: «اینجا اذیت می کند؟ خیلی خوب، اگر می گویید اذیت می کند، او را بیاورید اینجا، آن وقت خودتان بلند شوید، بروید!» [7]

مهمان امام

یک روز با علی به باغی رفتیم. یکی از محافظان، دختری داشت، علی به زور گفت: باید او را ببریمش پهلوی امام، سپس او را پیش امام برد. وقت ناهار بود. امام به علی گفت: دوستت را بنشان می خواهیم ناهار بخوریم. با هم نشستند تا ناهار بخورند. ما دو سه دفعه رفتیم که بچه را بیاوریم که مزاحم امام نباشد، ایشان گفتند: نه بگذارید ناهارش را بخورد. بعد که ناهارش را خورد، رفتیم و بچه را آوردیم. امام پانصد تومان هم به او هدیه داده بودند. امام با بچه ها بسیار الفت داشتند و مهربان بودند، تنها با علی این طور نبودند، بلکه همه بچه ها را دوست داشتند. [8]

سلام، بدون جواب نمی ماند

در آن زمان که من کودکی بیش نبودم، حضرت امام جذبه و وقار خاصی داشتند. به عنوان نمونه ما هیچ گاه نمی توانستیم مستقیم به چشمان آن حضرت نگاه کنیم و قدرت نظر انداختن مستقیم به چشمهای آن وجود مبارک را نداشتیم. از سر و صدای شاگردان امام که در حال عبور معظمٌ له از کوچه، از ایشان سؤال می کردند، متوجه حضور امام می شدیم. چنانچه در کوچه مشغول بازی یا صحبت بودیم، صحبت و بازی خود را قطع می کردیم و در گوشه ای می ایستادیم و وقتی که امام به ما می رسیدند، سلام می دادیم. علیرغم آن حالت پرخاش و ستیزی که با دستگاه حکومتی وقت داشتند و علیرغم درگیریها و مشکلات روزمره، هرگز به یاد ندارم که سلام یکی از بچه ها بدون جواب مانده باشد. امام به صورت تک تک بچه ها نظر می انداختند و در حالی که تبسمی بر لبانشان بود، پاسخ سلام همگی را می دادند. [9]

امام خمینی، سلام

در ملاقاتی که با امام داشتیم، یکی از کودکان تا امام را دید از همین پایین که ایستاده بود با صدای خیلی بلند گفت: امام خمینی، سلام. امام لبخند زدند. ایشان که تبسم کردند، من آن کودک را بلند کردم و آقا دست به سر و صورتش کشیدند و او هم دست امام را بوسید. امام به بچه های کوچک خیلی توجه می کردند و با آنها به گرمی برخورد می کردند. [10]

اوقات خوش

وقتی بچه بودیم، گاهی اوقات شبها در منزل امام می خوابیدیم و آن شبها حال و هوای خاص خودش را داشت. صبحها امام داخل حیاط می آمدند که قدم بزنند، ما هم گوش به زنگ بودیم، امام که وارد حیاط می شدند، فوری می دویدیم پهلوی ایشان و دستمان را به کمرمان می زدیم و با ایشان قدم می زدیم. ما بچه های پر شر و شوری بودیم ولی وقتی با ایشان قدم می زدیم، خیلی آرام بودیم و خیلی هم به ما خوش می گذشت. [11]

با او خندیدم

امام هنگامی که در نجف بودند، گاهی بیرون می رفتند و برمی گشتند و با یک ذوق و شوقی می گفتند: یک بچه ای را دیدم که این جوری بود با او خندیدم، دست روی سر و صورتش کشیدم. یک بچه ای که وضع ظاهرش نظافتی نداشت،با اینکه امام خودشان خیلی نظیف و تمیز بودند، و یک بچه کثیف خیلی روی ایشان نمی تواند تأثیر بگذارد. ولی امام آن طور از او تعریف می کردند و با یک ذوقی می گفتند که مثلاً دستی به سر او کشیده بودند. به نظرم می آمد که مثلاً چه چیزی از آن کودک می تواند برای امام جالب باشد. این برای من جالب بود که محبت ایشان روی چه مبنایی است. بعد حس کردم که این محبت مبنا دارد، برای اینکه این بچه ها به فطرت خودشان نزدیکتر هستند، اینها به خدا نزدیکتر هستند و خداخواهی در همه آنها مشترک است، بدون اینکه هنوز جایگزینش کرده باشند و هنوز کس دیگری را در مقابلش گذاشته باشند؛ و می دیدم که امام برای محبت و عاطفه یک مبنا دارند، و آن مبنا برمی گردد به اصل باورشان که خدا باوری باشد. [12]

به او قول داده ام

علی اظهار علاقه کرده بود که با آقا به حسینیه برود، آقا هم به او گفتند: شب زود بخواب، صبح می آیم و تو را بیدار می کنم تا برویم. آقا طبق قولی که داده بودند صبح زود آمدند و گفتند: فاطی برو علی را صدا کن من تا نیم ساعت دیگر می خواهم بروم داخل حسینیه، علی را آماده کن تا با من بیاید. گفتم: آقا، بد است، حالا او یک چیزی گفت. گفتند: نه، من به او قول داده ام که او را ببرم، تو برو صدایش کن که بیاید. من رفتم و علی را بیدار کردم و لباسش را عوض کردم و گفتم برو حسینیه. وقتی برگشت گفت: مامان رفتم حسینینه (نمی توانست بگوید حسینیه). آنجا یک چیزهایی داده بودند به امام که تبرک بکنند، امام داده بودند به علی، که او دست بکشد. او هم می گفت: مردم به من چیز دادند، من هم آنها را مبارک کردم. بعد گفتم امام برای چه آمدند؟ گفت: خوب امام آمدند که من نیفتم. به خاطر اینکه امام مواظب او بودند که از لای نرده ها نیفتد، حس کرده بود که امام پشت سرش مواظب او هستند. دوباره علی می گفت: من می خواهم بروم حسینیه و آقا می آمدند دنبال او و صدایش می کردند و می گفتند: علی بیا برویم. [13]

 چرا گریه او را در آوردی؟

منیره خانم [14] می گفت: یک مرتبه داخل اتاق امام رفتم، دیدم که ایشان در سجده هستند، علی از راه رسید، رفت روی کول امام، من خیلی ناراحت شدم، دویدم و علی را بلند کردم و از اتاق بیرون رفتم. علی شروع به گریه کردن کرد. آقا وقتی نمازشان تمام شد، آمدند و گفتند: چرا اینطوری کردی؟ چرا گریه بچه را درآوردی؟ گفتم: آقا، این کار را کرده است. گفتند: عیبی ندارد، مواظب باش که این کار را نکند و الاّ بد کاری کردی گریه او را درآوردی. بعد دوباره او را بردند و پیش خودشان نشاندند.[15]

 بگذارید صحبت کند

روزی که امام به ایران آمدند، بعد از بهشت زهرا به منزل پدر من آمدند. وقتی آقا نماز را خواندند، گفتند: غذای خیلی ساده ای بیاورید من خسته هستم و مدتی است چیزی نخوردم. پسر من که آن موقع شش ساله بود این طرف و آن طرف می دوید، امام گفتند: این کیست؟ مادرم گفتند: آقا نوۀ من است. امام به او گفتند: پسر جان شما چه کردید؟ او نیز شروع کرد به صحبت کردن. پس از مدتی بزرگترها به او گفتند که برود. آقا فرمودند: بگذارید این بچه اینجا بایستد و برای من صحبت کند. آن وقت او بازوی چپ خودش را که «انتظامات ورود امام خمینی» بر پارچه ای نوشته شده و به دستش بسته بود را به طرف آقا تکان می داد، آقا گفتند: این بچه چه کار می کند؟ چرا بازوی خودش را به طرف من تکان می دهد؟ مادرم گفتند که: آقا شما روی دست او را بخوانید، دستش را برای شما تکان می دهد. آقا نگاه کردند و گفتند: به به، شما انتظامات من هستید، این بچه ذوق کرد و گفت: بله آقا من از صبح درِ خانه پاس می دادم، دشمنان حمله نکنند. بزرگترها می گفتند که: آقا شما خسته هستید و استراحت کنید. ایشان می گفتند که صحبتهای این بچه برای من جالبتر است، از این که من بخواهم استراحت بکنم.[16]

با هم غذا می خوریم

شب 12 بهمن که آقا به تهران آمدند، چون خیلی خسته بودند و غذایی هم نخورده بودند، گفتند که یک غذای خیلی ساده ای به من بدهید از این رو غذایی ساده حاضر شد، آقا از قبل فرموده بودند که در آن چند ساعتی که آنجا هستند، یک عده ای از خانواده حتماً بیایند تا ایشان آنها را ببینند، خواهر بزرگشان ـ عمه خانم ـ آمده بودند، پدر و مادر من که سنی داشتند، تمام خانمها و آقایان و بزرگترها، پسر خواهر ایشان، آقای مستوفی [17] که جزء بزرگان فامیل بودند، اینها همگی نشسته بودند که با آقا شام میل کنند، پسر من هم پنج ساله بود و تمام مدت دور آقا راه می رفت، آقا فرمودند: این بچه چه می خواهد؟ گفتم که آقا می خواهد نزدیک شما بنشیند. اما ممکن است، آبی یا غذایی به لباس شما بریزد و باعث مزاحمت یا خستگی شما بشود. تا این صحبت را شنیدند این بچه را بلند کردند و نشاندند در بغل خودشان و گفتند که: حالا ما با هم دوتایی غذا می خوریم و قبل از اینکه خودشان غذا بخورند، او را سیر کردند. [18]

چرا دوربین نیاوردی؟

یکی از روزهایی که خدمت خانم حضرت امام رسیدیم، ایشان با لطفی که همیشه داشتند، گفتند که: ناهار پهلوی ما بمانید. آقا هم تشریف می آورند. چون هم ذوق دیدار آقا بود و هم در خدمت خانم بودن، رفتیم سر سفره و منتظر شدیم تا آقا تشریف بیاورند. من هیچ وقت در دیدار با آقا قادر به کنترل اشک ریختن خودم نبودم، مادرم همیشه مرا ملامت می کردند که با این گریه، باعث تکدر خاطر آقا می شوی. آقا به محض اینکه وارد اتاق شدند، من همین طور گریه کردم. آقا گفتند که مریم چرا اینقدر گریه می کنی؟ از شدت بغض نتوانستم به ایشان جواب بدهم. مادرم گفتند که گریه و زاری او برای این است که بچه ها را به دیدار شما بیاورد. ایشان دست از غذا کشیدند، گفتند: چرا بچه هایت را نیاوردی؟ من قادر به جواب دادن نبودم. مادر گفتند که آقا بچه ها مزاحم شما می شوند. گفتند: مثل اینکه گریه تو برای این بود که بچه ها بیایند، هیچ وقت فکر نکن که من کار دارم، یا اینکه بچه ها مزاحمتی ایجاد می کنند، بچه ها هر وقت خواستند من را ببینند، بیایند.

شب که به خانه آمدم و به بچه ها گفتم آنها خیلی ذوق کردند. پسر بزرگم قرآنی را که دایی آنها از جبهه آورده بود برداشت و گفت که من این را باید بیاورم آقا امضا کند. مادر من برای آنها صحبت کرد که آقا وقت این کارها را ندارند، شما فقط به آنجا می روید و دست ایشان را می بوسید و می آیید. وقتی داخل اتاق امام رفتیم و بچه ها خدمت ایشان رسیدند، آقا با مهربانی آنها را در آغوش گرفتند و یک یک سؤال و جواب که مثلاً تو کلاس چندی؟ اسم معلمت چیست؟ چه کار می کنی؟ پسر بزرگ من با خجالت آن قرآن را به طرف آقا برد و گفت که آقا این را به عنوان یادگاری برای من امضا کنید. امام همراه با امضا کردن این قرآن، گفتند: همیشه یادت باشد که امضای آن را نگاه نکنی، درون آن را نگاه کنی و چیزهایی که در آن نوشته شده است، به خاطرت بسپاری. ایشان با علی محمد ـ که آن موقع پنج یا شش ساله بود ـ شروع به بازی و شوخی و خنده کردند و از همه مهمتر دختر را که خیلی عزیز می داشتند، با او به مزاح و شوخی و خنده پرداختند. بچه دیگر من ـ بهادر ـ مدرسه رفته بود و اجازه گرفته بود که من می خواهم به ملاقات امام بروم. مدیر آنها کتاب مفاتیحی که در مدرسه می خواندند، به او داده بود و گفته بود که این را بده به حضرت امام امضا نمایند و یک چیزی بنویسند. امام بعد از اینکه قرآن را امضا کردند، گفتند: آن چیست که زیر بغل شماست، گفت که آقا این مال مدیر مدرسۀ من است، گفتند که این را امضا بفرمایید، آقا گفتند: با اینکه این کار را نمی کنم، ولی چون تو آورده ای و پسری هستی که می خواهی هم به کارهای قرآن ادامه بدهی و هم به کارهای مفاتیح، من برای تو امضا می کنم که این را به مدیرت بدهی. سپس به من گفتند: چرا دوربین نیاوردی که با بچه ها عکسی بگیریم؟ گفتم: آقا شرمنده هستم، من فکر می کردم که همه این کارها باعث مزاحمت شما می شود. [19]

 صمیمی و مهربان

امام با نوه هایشان خیلی صمیمی و مهربان بودند. شاید چون آنها خُردسال و بعضاً جوان بودند، حضرت امام با آنها خیلی رفیقتر و مهربانتر بودند. مثلاً وقتی که ما خدمتشان بودیم، سختشان بود که به ما کاری واگذار کنند. اما به نوه ها می گفتند: «این لیوان را آب کن» یا «آن دوای مرا بده» یا «آن استکان را بردار». خلاصه با آنها صمیمی و خودمانی تر بودند، آنها هم شیفتۀ حضرت امام بودند. [20]

 آنها را نوازش کن

بچه ای برای امام گل آورده بود و می خواست پیش امام برود، من او را نزد امام بردم. امام گل را از او گرفت و او را در بغل گرفت و بوسید و بعد فرمودند: پولی به ایشان بده. من به امام عرض کردم: آقاجان، از این بچه ها زیاد می آیند و گل می آورند و می خواهند خدمت شما بیایند. امام فرمودند: تو از طرف من گل را از آنها بگیر و آنها را نوازش کن و یک چیزی هم به آنها بده که با دل خوش بروند. [21] 

منبع: پدر مهربان، ص 1 - 26


[1] شمس احمدی (از منسوبین آیت الله پسندیده، برادر امام) [2] علی اشراقی (نوه حضرت امام) [3] فرشته اعرابی (نوه حضرت امام) [4]. فرشته اعرابی [5] غلامرضا اکبری (پاسدار) [6] فؤاد ترکمان (از پرسنل بیمارستان بقیة الله جماران) [7] حجت الاسلام والمسلمین حسن ثقفی (برادر همسر امام) [8]. حاج عیسی جعفری خادم حضرت امام [9] حسین شهرزاد، مجله شاهد، ش 186 [10] حجت الاسلام و المسلمین عبدالحمید صالح پرور [11] سید عماد طباطبایی (نتیجه حضرت امام) [12]. فاطمه طباطبایی عروس حضرت امام [13] . فاطمه طباطبایی [14] خدمه بیت امام [15]. فاطمه طباطبایی [16] مریم کشاورز (نوه آیت الله پسندیده) [17] حسن مستوفی کمره ای، پسر خاله حضرت امام [18] مریم کشاورز [19] مریم کشاورز [20]. فریده مصطفوی دختر حضرت امام [21] سید رحیم میریان






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۲:۰۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس







کیف مواد منجره توسط کشمیری نزد امام برده میشود ، مرحوم احمدخمینی مانع ورود وسایل بدون بازرسی میشود، کشمیری از حمل کیف نزد امام منصرف میشود
چند روز بعد همان کیف که حامل چندین کیلو مواد منفجره آتشزا بود در جلسه شهیدان رجایی و باهنر بود منفجر شده و هر دو عزیز را به شهادت می رساند!

اقرار کشمیری به توطئه قتل امام و انفجار در بیت

‏بعد از گذشت یک سال کشمیری در مصاحبه با یکی از خبرگزاری‌های ‏‎ ‎‏غربی اعتراف کرد که من آن کیف سامسونت را به همراه خودم به ‏‎ ‎‏جماران برده بودم و بمب در آن به گونه‌ای جاسازی شده بود که وقتی ‏‎ ‎‏جلسه خوب گرم شد من به بهانه‌ای از جلسه خارج شوم و بمب بین ‏‎ ‎‏امام و رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر منفجر شود. او گفت قرار بود طبق ‏‎ ‎‏قرار قبلی کیف را به جلسه ببرم و خودم برگردم. از همه پست‌ها بدون ‏‎ ‎‏بازرسی و دردسر گذشتم ولی در آخرین پست مانع ورود من شدند و ‏‎ ‎‏گفتند شما حتماً باید بازرسی شوید. این را هم بگویم که پست‌ها اجازه ‏‎ ‎‏نداشتند رئیس‌جمهور یا همراهان او و کیف آنها را بازدید کنند و این ‏‎ ‎‏تنها وظیفه دژبان سه‌راهی بیت و بازرسی آخر بود.‏

‏ کشمیری در آن مصاحبه گفت بعد از آنکه مطمئن شدم دسترسی به ‏‎ ‎‏رئیس‌جمهور و امام غیر ممکن است توانستم با جوسازی و اهانت به ‏‎ ‎‏پاسداران از صحنه بگریزم و چند روز بعد برای اینکه از شرّ کیف پر از ‏‎ ‎‏مواد منفجره رهایی یابم به دستور سازمان قرار شد هنگامی که ‏‎ ‎رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر با هم در جلسه شورای امنیت حاضر هستند ‏‎ ‎‏آن را منفجر نمایم. خدا کشمیری و منافقین کوردل را لعنت کند.

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_112941




روایت آیت‌الله جلالی‌خمینی از زندگی حاج احمد آقا خمینی؛

حاج احمدآقا مانع ترور امام(ره) شد


https://iqna.ir/fa/news/3484112/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۹ ، ۰۲:۲۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








مردم باید رأیشان را پس بگیرند
🔰واکنش قابل تامل امام خمینی به انتقادها علیه بنی‌صدر
.
🔹محسن رفیقدوست در بخشی از خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است می‌گوید: چهار ماه قبل از برکناری بنی‌صدر من یک روز خدمت امام رفته بودم. آخر ملاقات گفتم: «آقا من یک سؤال دارم.» امام قبول کردند و گفتم: «شما آقایان بهشتی، خامنه‌ای و هاشمی را خوب می‌شناسید. در مقابل این حمله و ظلمی که بنی‌صدر به اینها می‌کند شما چطوری از آقای بنی‌صدر حمایت می‌کنید؟» .
🔹امام نگذاشتند جمله‌ام تمام بشود. با عصبانیت فرمودند: «من از بنی‌صدر حمایت نمی‌کنم. برای من بنی‌صدر مهم نیست، برای من آن ۱۱ میلیون انسانی مهم‌اند که به بنی‌صدر رای دادند و باید مردم رای‌شان را پس بگیرند. هرچه به او دادند از او بگیرند...»
.
🔹حضرت امام، این را دو ماه بعد در سخنرانی‌شان گفتند و دو سه ماه بعد هم بنی‌صدر با رای مجلس شورای اسلامی عزل شد.

https://www.mashreghnews.ir/news/1086239/


رفیقدوست: 4ماه قبل از برکناری بنی‌صدر خدمت امام رفتم. و به ایشان گفتم: «شما  در مقابل این حمله و ظلمی که بنی‌صدر به  (بهشتی، خامنه‌ای و هاشمی) می‌کند شما چطور از آقای بنی‌صدر حمایت می‌کنید؟
امام با عصبانیت فرمودند: «من از بنی‌صدر حمایت نمی‌کنم. برای من بنی‌صدر مهم نیست، برای من آن ۱۱ میلیون انسانی مهم‌اند که به بنی‌صدر رای دادند و باید مردم رای‌شان را پس بگیرند. هرچه به او دادند از او بگیرند!
مدتی بعد بنی‌صدر با رای مجلس شورای اسلامی عزل شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۰۱:۴۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج








امام خمینی ره:

ما امروز دورنمای صدور انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش می‌بینیم و جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیکتر می‌نماید. گویی جهان مهیا می شود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان.» (صحیفیه نور امام،ج17،ص480)
https://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh-imam-khomeini/vol/17/page/480



قرن گذشته گرچه برای ملت عزیز ما و برای اسلام و کشور مصیبت بار بود، لکن نهضت اسلامی ایران در اواخر این قرنْ سرنوشت امت اسلام را در قرن آتی دگرگون خواهند نمود. امید واثق که شرقِ در بند، و خصوصاً کشورهای اسلامی، در زیر پرچم توحید به مبارزات خود برای استقلال و آزادی ادامه داده، تا از چنگ غرب و شرق توطئه‌گر نجات پیدا کنند؛ و این قرن، قرن نورانی کشورهای اسلامی باشد. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم.
(صحیفیه نور امام،ج10،ص97)

https://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh-imam-khomeini/vol/10/title/97


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۰:۳۱
مهرداد بچه مثبت


به نام خدای مهدی عج









 [آیت الله بهجت] فرمودند: برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسه ای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچک خان بوده و می خواسته [میرزا] با آنها همکاری کند او را به حکومت برسانند. [یعنی سفیر انگلیس از میرزا خواسته که با آنها (انگلیسی ها) همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند.] میرزا می گوید: حکومتی که شالوده اش را شما بریزید، پایدار نمی ماند. آقای خمینی از این سخن میرزا، خوشش آمد.

سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که رذل ترینِ مردم است، بر شما مسلّط می کنیم. او ادامه داد: تا چند روز دیگر. من در کرمانشاه، و بعد، در بصره و بعد در هندوستان هستم. تا چهارده روز، وقت دارید پاسخ بدهید، تا کار را به دست شما بدهیم.

دیگری نقل کرد از فرمانداری که با میرزا ارتباط داشته، که بعد از این ماجرا، میرزا را می بیند. میرزا گریه می کند و می گوید: کدام شیر ناپاک خورده ای را برای حکومت ایران پیدا می کنند؟ (۱)

×××

 [آیت الله بهجت] فرمودند: «نماینده انگلیس به میرزا کوچک خان می گوید: دولت انگلیس، طمع ارضی در ایران ندارد؛ ولی منافعی دارد که نمی تواند چشم پوشی کند. اگر آماده ای منافع انگلیس را تأمین کنی، سلطنت کن. [ولی میرزا] قبول نکرد.

[آن نماینده] گفت: می می روم کجا و کجا و چهارده روز هم در کلکته هستم. فکر کن. اگر رأیت عوض شد، به من اطلاع بده. اگر قبول نکردی، انگلیس، دست بردار نیست. رذل ترینِ مردم را مسلّط بر مردم ایران می کند.

میرزا پس از رفتن وی، [به شخصی که آن جا بود]، گفت: [تا] کدام شیر پاک نخورده ای را گیر بیاورند و این معاهده را با او انجام دهند.» (۲)

 

منبع:

۱- زمزم عرفان یادنامه فقیه عارف حضرت آیت الله بهجت، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، دوم، ۱۳۸۹ ش، ص ۳۷۷- ۳۷۸٫  تاریخ بیانات۱۰ آذر ۱۳۸۴ ش – ۲۸ شوال ۱۴۲۶ ق.

۲- همان، ص ۳۸۷٫  تاریخ بیانات ۱۷ آبان ۱۳۸۶ ش- ۲۶ شوال ۱۴۲۸ ق.

http://www.rangeiman.ir/1731/


خواهرزاده میرزا پس از 94 سال از کوچک خان جنگلی میگوید

https://www.irna.ir/news/81865448





آیت الله بهجت: به نقل از فردی به آقای خمینی گفتم: سفیر انگلیس از میرزا کوچک خوان میخواهد با انگلیسی ها همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند! میرزا میگوید: حکومتی که شالوده اش را شما بریزید، پایدار نمیماند. آقای خمینی از این سخن میرزا، خوشش آمد. سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که رذل ترینِ مردم است، بر شما مسلّط میکنیم. میرزا گریه میکند و میگوید: کدام شیر ناپاک خورده ای را برای حکومت ایران پیدا میکنند؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۰۱:۵۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





ماجرای ترک سیگار امام خمینی و شرمندگی برای وقتی که برای سیگار میگذاشتند.

به نام خدای مهدی عج
فاطمه طباطبایی همسر حاج احمد خمینی:
«یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا این که یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم بشدت در گیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته ‌بودم، احساس شرمندگی کردم و باخود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم.»
.
منبع:

اقلیم خاطرات؛ فاطمه طباطبایی-همسر سیداحمد خمینی.
.

پینوشت:
نکته اینجاست این ترک سیگار چند دهه پیش رخ داده زمانی که به شدت تبلیغ سیگار میشد و کسی از مضرات سیگار چیزی نمیگفت ، در ضمن هم امام خمینی و هم رهبر انقلاب و هم امام موسی صدر زمانی سیگار میکشیدند و تک تک شان، آنرا به اراده خود ترک کردند.
کسانی که معصوم نبودند ولی با توجه ، جبران نمودند. .
.
.
.

#امام_خمینی #خمینی #عروس_امام #طباطبایی #فاطمه_طباطبایی #احمد_خمینی #سید_احمد_خمینی #حاج_احمد #سید_احمد #ترک_سیگار #سیگار_کشیدن #سیگار #دخانیات #دخان #دود #مطالعه #کتابخوانی #کتاب_خواندن #مطالعه #فرهنگ_مطالعه #فرهنگ #کتاب #سیگاری #وقت_شناسی #مدیریت_زمان #احساس_شرمندگی #شرمندگی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۰۰:۲۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس








بخشی از آخرین مصاحبه حاج سید احمد خمینی

روز ۲۱ اسفند چهار روز پیش از درگذشت سید احمد خمینی،  سخنان انتقادی تندی از او درباره اوضاع کشور در دولت هاشمی رفسنجانی در هفته‌نامه امید منتشر شد. در ادامه بخشی از این اظهارات یادگار امام خمینی(ره) آمده است.


 
«الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شده اند، مشکلات مدیریتی و مسایل خود را به گردن رژیم گذشته می اندازند و ندانم کاری های خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت می دانند! ایضاً بعضی‌ها همه نقاط ضعف و بی‌کفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند. مشکلات و مسایل ما به کارشکنی آمریکا و ضدیت صهیونیست‌ها برمی‌گردد شکی نیست، اما گسترش فساد اداری و رشوه‌خواری در ادارات و مؤسسات دولتی به خودمان برمی‌گردد. اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت توسط خودمان بوده است.»
 
«آیا آمریکا به ما گفت که دور دنیا راه بیفتیم و از هر کشور و دولتی که سر راه‌مان بود چند صد میلیون و چندین میلیارد دلار وام بگیریم و مملکت را زیر بار استقراض خارجی ببریم؟ ... یک مدت ایام ماه عسل بود، آقایان از دردسر جنگ فراغت یافته و پول‌های موجود را هزینه می‌کردند. دوستان انقلاب و نظام مرتباً حرص می‌خوردند و مضرات دریافت وام‌های سنگین خارجی را گوشزد می‌کردند، اما آقایان در مصاحبه‌های خود دریافت هرگونه وجهی را از کشورهای خارجی تکذیب کرده و با قاطعیت می‌گفتند: ما هیچ‌گونه بدهی خارجی نداریم. اما حالا اعلام می‌شود که صحبت از 35 تا 40 میلیارد دلار بدهی است و هر چند هفته یکبار اخبار مربوط به نحوه پرداخت بدهی‌ها به آلمان، فرانسه، انگلیس، هلند، کره، ژاپن و بعضی ممالک دور و نزدیک در جراید چاپ می‌شود و یک نفر هم نیست که این روزنامه‌ها را بردارد ببرد بگذارد جلوی برادر دکتر عادلی رئیس کل سابق بانک مرکزی و دکتر نوربخش وزیر سابق دارایی و از آقایان بپرسد که مگر شما نمی‌گفتید ما صَنّار به ممالک خارجی بدهکار نیستیم؟»
 
اما مهمترین بخش از سخنان حاج احمد خمینی به ماجرای افزایش یکباره قیمت دلار در آن زمان بازمی گردد که گفته بود:«بی سر و صدا 150 تومان به قیمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهمید. مگر رئیس کل بانک مرکزی قول نداده بود که قیمت دلار را در حدود 100 تومان ثابت نگه می دارد، پس چه شد؟ چرا همه مشکلات و نارسائیها را به گردن آمریکا و دیگران می اندازیم. آیا اختلاس از بیت المال نیز به آمریکا مربوط می شود؟»

https://www.fardanews.com/fa/news/391459
https://www.farsnews.com/news/13951223001228




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۷
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





حجت الاسلام حاجتی امام جمعه موقت اهواز: امام به صراحت فرمودند که این انقلاب متصل به انقلاب حضرت مهدی خواهد شد. امام، 12 روز قبل از رحلت‌شان خطاب به مسئولین گفتند که تذکر می دهم که این انقلاب محدود به ایران نیست و نقطه شروع پرچم داری حضرت مهدی(عج) است؛ دیگر صریح تر از این بیانی نیست! من به همه مردم عزیزمان عرض می کنم منتظر حوادث بزرگی در فلسطین باشید و منتظر فتوحات بزرگی در اردن باشید. منتظر فتوحات بزرگی در ترکیه باشید.


در اولین سالگرد رحلت امام، مقام معظم رهبری به طرح نظریه عصر امام خمینی پرداختند و با تأکید بر اینکه، درست است که جسم امام از میان ما رفته ولی راه امام پیش روی ما باقی است و آثار امام در حال شکفته شدن است، آن را تبیین کردند. چون یک سری از وابستگان داخلی دشمن، می‌گفتند که با رفتن امام، راه و شعارهای ایشان به بن بست رسیده و دیگر نمی شود بر اساس شعور خمینی حرکت کرد، اما حضرت آقا در چنین فضایی و علی‌رغم تبلیغات گسترده شیاطین زمان که با یک نگاه خاص مادی گرایانه به قضایا نگاه می‌کردند، فرمودند که چنین تحلیلی درست نیست و نه تنها امام در بین ما حاضر است، بلکه امام آغازگر یک دوره جدید بوده است، که این دوران را باید عصر امام خمینی قلمداد کنیم.
 
این عصر، دوران امام خمینی است، اما متعلق به شخص امام خمینی نیست، ایشان آغازگر آن بوده و حتی لازم است، به صراحت بیان کنم که امام مهدی(عج) آغازگر آن بوده و امام خمینی به عنوان یک سرباز جان بر کف به مأموریت الهی و رسالت خویش عمل کرد. این توضیحات بسیار گسترده و جامع الاطراف تقریبا شش سال از سوی امام خامنه‌ای پی در پی بیان شد.
 
آقا در مناسبت های مختلف عبارت عصر امام خمینی را توضیح دادند و ویژگی های این عصر را بسیار ظریف و لطیف بیان کردند و حتی در یکی از سخنرانی هایشان بیان کردند که چه خوب است محققان جوان ما به کنکاش در مورد این موضوع بپردازند. ولی متأسفانه تنها دو مقاله در طی آن شش سال در این زمینه منتشر شد. یکی از این مقاله ها، متعلق به سید شهیدان اهل قلم شهید آوینی بود که البته این مقاله آن‌قدر جامع و با زبانی شیوا به تبیین عصر امام خمینی می پردازد که خلأ کمبود بسیاری از کتاب ها را پر کرده است. شهید آوینی یک نگاه اشراقی داشت که باید در جای خودش بررسی شود.
 
اما چه شد که ما از فرمایشات آقا غفلت کردیم، در مورد این موضوع که آقا بیان کردند به درستی تحقیق نکردیم و حوادث آینده را به خوبی رصد نکردیم و در خواب غفلت بودیم. بحث من به جریان روشنفکرانه غربی بر نمی گردد آنها نه تنها در یک خواب زمستانی عمیق به سر می برند بلکه خودشان را به خواب زده اند و بنای بیداری ندارند، این سخن خطاب به دوستان خوب و انقلابی است که غفلت کردند.
در دیداری که خدمت حضرت آقا رسیدم، کتابی را خدمت ایشان تقدیم کردم و عرض کردم که شما چند سال قبل این موضوع را بیان کردید، ولی دیگر تکرار نکردید، نگاهی کردند، فرمودند "شما هستید و پیگیری می کنید" و برای ما تبیین کردند که این وظیفه بر دوش همه آن هایی است که دوستدار امام خمینی، ولایت‌مدار و جستجوگر امام زمان(عج) هستند.

اهداف امام خمینی در 3 مرحله:
نگاه امام به انقلاب اختلاف بسیار عمیقی با نگاه روشنفکران غربی داشت، امام نسبت به انقلاب می فرمودند: این انقلاب بارقه الهی است و یک معجزه بود و از همان ابتدا مبدأ انقلاب را مشخص کردند و یک نسیم روحانی و یک دست غیبی بنای این انقلاب را گذاشت. مرحوم حاج اسماعیل دولابی نقل می کردند که پیش از انقلاب اسلامی حدود سال های 1341 و 1342، امام در مورد این حرکتی که در قم شروع کرد، می‌فرمود در قم نمی گنجد و چه بسا در ایران هم نگنجد، ببینید که امام کجاها را می دیدند. همین موضوع که از قول آقای عسگراولادی نقل شده است که: ساواک ما را تحت پیگرد قرار داده بود، همان موقع وارد بیت امام شدیم، امام در ایوان خانه نشسته و دیدند که من مضطرب هستم، فرمودند راهی که شروع کردیم سه مرحله دارد، اول ایران را اسلامی می کنیم، بعد جهان اسلام را بیدار می کنیم و مرحله بعد می‌رسیم به عصر ظهور. معلوم بود که امام یک معمار بسیار دقیقی بودند که از رسالت تاریخی خود آگاه بودند.

منبع:
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=79607




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۴۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





وقتی در 21بهمن سال57 امام زمان (عج) دستور لغو حکومت نظامی را میدهند؛ فردایش انقلاب پیروز میشود.

آیت‌الله خزعلی: «ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت‌الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام پیام داده که مردم در خانه‌های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند». آقای طالقانی گفت:
«امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده‌اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی‌رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام می‌کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه‌ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می‌شود؟».
بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه‌هایشان بیرون نیاورند. ما حرف‌های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه‌ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید.
تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه‌ای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند! حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت.
ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟» آقای طالقانی گفت:
«نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه‌هایش را پس بگیرد و امام هرچه می‌گفت، من قانع نمی‌شدم، در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج) است!» تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بی‌اختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد!».
منبع:
http://www.irdc.ir/fa/content/11651/default.aspx

#امام_زمان_عج #نقش #ولی_عصر #صاحب_الزمان #پیروزی_انقلاب_اسلامی #امام_خمینی #آیت_الله_طالقانی #22_بهمن #سال_57 #منجی #ظهور #پیروزی        #دستور #حکومت_نظامی #لغو_حکومت_نظامی #تظاهرات #قیام

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1205116
http://mehrdadz.blog.ir/post/367
http://hadinet.ir/view/post:8328069
http://hamsangariha.ir/view/post:6836911/1454884945/
http://razesorkh.com/view/post:5261980





21بهمن 57رژیم پهلوی حکومت نظامی اعلام کرده بود و امام خمینی هم دستور لغو حکومت نظامی داده بودند؛در تماس تلفنی آیت الله طالقانی هرچه تلاش کرد نتوانست امام خمینی را قانع کند که نظر خود را تغییر دهد،چون احتمال خطر جدی برای مردم میداد و فکر میکردند چون امام مدتی است ایران نبوده نمیدانند که رژیم پهلوی چقدر بیرحم و خطرناک است.تا اینکه آیت الله گوشی را گذاشت و به فکر فرو رفت،در آن بین اطرافیان ایشان سوال میکنند که امام چه گفت که اینگونه شدید؛ آیت الله طالقانی در پاسخ گفت امام خمینی فرمودند: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج) است!»فردای آنروز یعنی 22بهمن،انقلاب با حضور چشمگیر مردم به پیروزی رسید.





منبع:

مرکز اسناد انقلاب اسلامی


گفتگو با آیت الله سید علی اکبر قرشی

 

سال‌ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیت‌الله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است:«امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیله‌ی شخصی بزرگوار و معنوی به نام «لطیفی» که ساکن تهران است و من او را می‌شناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است».

 

 

سال‌ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیت‌الله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است:
«امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیله‌ی شخصی بزرگوار و معنوی به نام «لطیفی»[1] که ساکن تهران است و من او را می‌شناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است».
این مسئله برای من خیلی عجیب آمد و سعی کردم به حقیقت آن پی ببرم. تا اینکه چند ماه بعد در مجلس خبرگان، آیت‌الله خزعلی را دیدم و در آن مورد از ایشان سؤال کردم. آقای خزعلی مسئله را کاملاً تأیید کرد. گفتم: «پس اگر من این موضوع را کتبی برای شما بنویسم، جواب مکتوب می‌نویسید؟».
گفت: «بله، مانعی ندارد، شما بنویسید، من هر دو قضیه را در جواب شما می‌نویسم.»
من نوشتم:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
حضرت آیت‌الله خزعلی دامت برکاته.
سلام علیکم و رحمة‌الله. راجع به اینکه آقای لطیفی دو دفعه مژده‌ی پیروزی را از طرف امام زمان (عج) به حضرت امام آورد، توضیح فرمایید».
ایشان با خط خود در جواب نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
1- پیام به پاریس که فرمودند: «شاه می‌رود، نگران نباشید». امام راحل سؤال می‌کند: «با خونریزی یا بی‌خونریزی؟» می‌گوید: «امام علیه السلام فرمود:«بی‌خونریزی».
2- روز بیست و دوّم بهمن[2]، پیام مبنی بر اینکه «در خانه نمانید، بیرون بریزید وگرنه کشته خواهید شد».
به وسیله‌ی همین پیام، امام خمینی(ره) اعلام فرمود به حکومت نظامی اهمیت ندهید و بریزید بیرون. در نتیجه مردم تهران، بیرون ریختند، حتی خانواده‌های خود را آوردند و در خیابان‌ها نشستند، دیگر در تهران به هیچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اینها نبود؛ بنابراین آن توطئه‌ی خطرناکی که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونریزی انقلاب را از بین ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمایند، منتفی شد.
این موضوع را آقای خزعلی هم شفاهی شهادت داد و هم به‌صورت کتبی نوشت و تأیید کرد. مسئله‌ی دیگر در همین موضوع، خاطره‌ی آقای «مرتضایی‌فر» است که در یکی از مجلات سپاه پاسداران نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج) به امام خمینی(ره) را تأیید می‌کند.
ایشان در آن خاطره می‌گوید: «ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت‌الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام پیام داده که مردم در خانه‌های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند». آقای طالقانی گفت:
«امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده‌اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی‌رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام می‌کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه‌ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می‌شود؟».
بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه‌هایشان بیرون نیاورند. ما حرف‌های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه‌ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید.
تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه‌ای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند! حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت.
ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟» آقای طالقانی گفت:
«نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه‌هایش را پس بگیرد و امام هرچه می‌گفت، من قانع نمی‌شدم، در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج) است!» تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بی‌اختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد!».
بنابراین، راز رهبری قاطعانه و پیروزمندانه‌ی امام راحل در پیروزی انقلاب در تأیید غیبی ایشان نهفته و ایشان منظور نظر حضرت صاحب‌الزمان (عج) بود.

منبع: خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص136-133.

 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۰۴
مهرداد بچه مثبت