به نام خدای مهدی ع
به نام خدای مهدی ع
به نام خدای مهدی عج
به نام خدای مهدی عج
در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: (هرگاه عبّاسی به خراسان رسد، ستاره
دنبالهدار در مشرق طلوع می کند. نخستین بار که طلوع کرد، برای نابودی قوم
نوح بود، هنگامی که خدا غرقشان کرد. [دومین بار] در زمان ابراهیم(ع)، آنگاه
که او را در آتش افکندند و زمانی که خداوند فرعون و همراهانش را نابود
ساخت و [سومین بار] هنگامی که یحیی پسر زکریّا کشته شد، طلوع کرد. پس هرگاه
آن را دیدید، از شرّ فتنه ها به خدا پناه برید. طلوع این ستاره پس از
گرفتن خورشید و ماه خواهد بود. سپس [بنی عبّاس] درنگ نمی کنند (دوام
نمیآورند) [جز زمانی کوتاه]، تا آنکه اَبْقَع در مصر آشکار شود.1
در
روایتی دیگر آمده است: (از علایم نزدیکی ظهور: طلوع ستارهای درخشان در
سمت مشرق است که همچون ماه میدرخشد سپس دو جانب آن خم گردد به طوری که
گویی دو جانب آن میخواهند به همدیگر متّصل شوند. [سپس] پدید آمدن سرخی در
آسمان [است] که در فضا پراکنده گردد.)2
منابع:
1.الفتن، ص۱۴۸، جزء ه، ح ۶۰۷
2.شیخ مفید الارشاد جلد2 ص368
https://www.porseman.com/article/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1/178895
امام باقر(ع): نخستین بار که ستاره دنباله دار طلوع کرد، برای نابودی قوم
نوح بود که خدا غرقشان کرد. و بعد در زمان ابراهیم(ع)، آنگاه
که او را در آتش افکندند و بعد زمانی که خداوند فرعون و همراهانش را نابود
ساخت و بعد هنگامی که یحیی پسر زکریّا کشته شد،و بعد در (آخر الزمان) که بنی عبّاس که دوام
نمیآورند! جز زمانی کوتاه ، تا آنکه اَبْقَع در مصر آشکار شود! در
روایتی دیگر آمده است: (از علایم نزدیکی ظهور: طلوع ستارهای درخشان در
سمت مشرق است که همچون ماه میدرخشد سپس دو جانب آن خم گردد به طوری که
گویی دو جانب آن میخواهند به همدیگر متّصل شوند. سپس پدید آمدن سرخی در
آسمان است که در فضا پراکنده گردد!
الفتن، ص۱۴۸ ح ۶۰۷
شیخ مفید جلد2 ص368
به نام خدای مهدی عج
به نام خدای مهدی عج
سید احمد میرطاهری میگوید: همراه با حاج سعید قاسمی و چند تا از بچه ها سفری داشتیم به منطقه جنوب ، در تعاون جنوب ، در اتاق یکی از آقایان عکسی دیدیم که قاب شده بود ، به دیوار در عکس تصویر منطقه ای به چشم میخورد که اسکلت شهدا روی زمین افتاده بود. خیلی جا خوردیم ، پرسیدیم محل این عکس کجاست؟ که فهمیدیم فکه است. دیدن آن عکس ، آتشمان زد ، یک راست رفتیم فکه ، منطقه والفجر مقدماتی و از آنجا به طلائیه ، در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که اسکلت های سفید شده ای روی زمین ریخته است. شدت گرما و آفتاب آنها را سفید کرده بود. آن تعدادی را که دم دستمان بودند وارسی کردیم ، پلاک و وسایلشان را که دیدیم ، متوجه شدیم ، همه شان شهدای خودمان هستند . یک سری عکس از آنجا گرفتیم و بردیم برای بعضی از آقایان که مدعی خیلی مسائل بودند. همین بود که ما گروه راه انداختیم و از تهران آمدیم جنوب بدون آنکه به کسی وابسته باشیم.
حاج سعید میگفت: من در طلائیه توی این مانده بودم که آیا اینها شهدای ما هستند. که به این سادگی روی زمین افتاده اند؟ پیکر آنها تبدیل به اسکلت شده بود ولی همه اندام و وسایل و تجهیزات شان موجود بود!
از همانجا کلید کار تفحص در جنوب زده شد و در همان سری اول حدود 300 شهید پیدا شد.
کتاب تفحص ص31 و ص32 و ص63
سید احمد میرطاهری میگوید: پس از جنگ در سال69 همراه با حاج سعید قاسمی رفتیم منطقه جنوب ، در تعاون جنوب عکسی دیدیم که اسکلت شهدا روی زمین افتاده بود. خیلی جا خوردیم ، پرسیدیم محل عکس کجاست؟ فهمیدیم فکه است. آن عکس ، آتشمان زد ، یک راست رفتیم فکه ، منطقه والفجر مقدماتی و از آنجا به طلائیه ، در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که اسکلت های سفید شده ای روی زمین ریخته است. شدت گرما و آفتاب آنها را سفید کرده بود. تعدادی را وارسی کردیم ، پلاک و وسایلشان را که دیدیم ، متوجه شدیم ، همه شان شهدای خودمان هستند! بعد بدون آنکه به کسی وابسته باشیم گروه راه انداختیم و از تهران آمدیم جنوب و از همانجا کلید کار تفحص زده شد و در همان سری اول حدود 300 شهید پیدا شد!
به نام خدای مهدی عج
به نام خدای مهدی عج
به نام خدای مهدی عج
جناب آقای حاج غلامحسین یزدان پناه نقل میکردند: شیخی از اهل منبر خیلی مشتاق دیدن آقای مجتهدی شده بود تا اینکه متوجه میشود آقا در منزل آقای حاج حسین مینایی به سر میبرند. وقتی به آنجا میرود و میخواهد وارد خانه شود ، یک مرتبه آقا از در دیگر خانه خارج میشوند ، آقای مینایی به طرف آقا دویده و به ایشان میگویند این شیخ خیلی مشتاق دیدن شماست و مدت هاست میخواهد شما را ببیند.
آقا میفرماید: او میخواهد مرا ببیند امام من نمیخواهم او را ببینم!
وقتی آقای مینایی علت آن را سوال میکنند آقا میفرمایند: پنجاه سال است بر روی منبر ها روضه حضرت سیدالشهدا(ع) میخواند اما تاکنون پلک های چشم خودش تر نشده است! سپس اقا از آن محل دور میشوند. وقتی آقای مینایی کلام ایشان را برای آن شیخ بازگو میکنند، او تایید میکند که همینطور است!
منبع: لاله ای از ملکوت جلد اول ص367
به نام دای مهدی عج
پنج شش ماه پس از پیروزی انقلاب، طی مأموریتی از تهران به شهر خودم مشهد آمدم. در آن هنگام عضو شورای انقلاب، و نماینده ی شورای انقلاب در وزارت دفاع، و نماینده ی امام در تعدادی از سازمانهای کشور بودم. خدای متعال خواست که پس از سالهای سختی ستم و آزار و اذیت واستضعاف، با احساس عزت اسلام و مسلمین و سربلندی مجاهدین راه خدا، وارد این شهر شوم. مقامات شهر از من خواستند تا از ساختمان «کمیته ی مرکزی انقلاب» بازدید کنم. کمیته های انقلاب در آن زمان اداره ی بیشتر امور شهرهای ایران را برعهده داشتند. ساختمان «حزب رستاخیز» در مشهد برای این منظور انتخاب شده بود. این ساختمان، یک ساختمان بزرگ و مجلل چند طبقه بود که حزب شاه آن را به عنوان مقر خود بنا کرد و ساختمان را هم تکمیل کرد. اما خدا آن حزب را به بدترین وجهی متلاشی کرد و ساختمان به دست انقلابیون افتاد و آنها هم ساختمان را مقر مرکزی کمیته ی انقلاب مشهد قرار دادند. به من گفتند: آخرین طبقه ی این ساختمان در حال حاضر مخصوص زندانیان خطرناک است. اسامی آنها را ذکر کردند و من بیشترشان را می شناختم؛ ازجمله ی آنها فردی به نام «بابایی» بود که نام دیگری هم داشت: «برومند». و من نمیدانم کدام یک از این دو نام، حقیقی بود. او از شکنجه گران من در پنجمین زندان بود. گفتم: سبحان الله ولاحول ولا قوة الا بالله! به همراه آقای طبسی -رئیس کمیته ی انقلاب و نماینده ی امام در آستان قدس رضوی- و نیز فرماندار، به ساختمان کمیته رفتیم. این فرماندار با من در این زندان بود و شکنجه هم شد. به طبقه ی بالا رفتیم. آنجا اتاقهای بزرگی بود و بازداشتی ها در آن اتاقها نشسته بودند. اتاقها پنجره هایی بزرگ رو به خیابان و بدون نرده ی آهنی داشت. دیدم این اتاقها برای بازداشت مناسب نیست، زیرا ممکن است فرد بازداشتی خطرناک خود را از پنجره به بیرون پرت کند. اما ظاهرا مسئولان کمیته ی انقلاب میدانستند که این بازداشتی ها «أحرص الناس على حیاة» از همه ی مردم سخت تر به زندگی چسبیده اند! و احتمال اینکه جان خود را به خطر بیندازند، وجود ندارد. از این رو آنها را در اتاقهای بزرگی که پنجره های عریض دارد، رها کرده اند.
در یکی از اتاقها را باز کردند. برخی از آنها را شناختم. سلام کردم و به
آنها توصیه کردم اطلاعاتی را که دارند، بدهند و با انقلابیون همکاری کنند، و
هیچ امیدی به بازگشت رژیم ساقط شده نبندند، و اینکه این انقلاب پیروز شده و
به اذن خدا به پیروزی های خود ادامه خواهد داد؛ لذا تنها کاری که باید
بکنند، اعتراف و همکاری است.
در گوشه ی اتاق مردی را مشغول نمازدیدم. او را شناختم؛ «بابایی» بود. به
بازداشتیها گفتم: این بابایی است؟ گفتند: بله. گفتم: عجب! من با او خاطراتی
طولانی دارم.
نگاه ها متوجه او شد و او نماز خود را رکعت بعد رکعت ادامه میداد، بدون
آنکه سلام بدهد! او از من هراس داشت و احساس خطر میکرد؛ لذا خودش را مشغول
یک نماز دروغین کرده بود تا با من روبرو نشود!
به اتاق دیگری رفتم و به بازداشتی های آن اتاق سرزدم. سپس به اتاق قبلی
برگشتم. ناگهان در اتاق را باز کردم؛ بابایی تا مرا دید مبهوت و دستپاچه شد
و فرو ریخت.
شروع کرد به التماس کردن و خوردن قسمهای شدید و غلیظ، که جوانی سبک مغزو
فریب خورده بودم. من بدون آنکه به او پاسخی بدهم، ایستادم و به حرفهایش گوش
دادم.
بعد به او گفتم: به یاد داری با من در زندان چگونه رفتار میکردی؟ فقط یک
مورد را به یادت می آورم.
یادت هست که در اتاق شکنجه محاسن من را میگرفتی و مرا به زمین می انداختی،
بعد با کشیدن محاسنم مرا بلند میکردی و کلماتی زننده به من میگفتی و مرا به
زمین میکوبیدی، و باز همین طور ...؟ گفت: بله، اینها را به یاد دارم.
در این حال همراهان من از خشم برافروختند و اگر من آنها را آرام نکرده
بودم، میخواستند کار او را بسازند.
سپس در ادامه گفتم: من حاضرم تو را نجات دهم، و میدانی که قدرت این کار را
دارم؛ اما به یک شرط، و آن شرط این است که ما را از محل اختفای رئیست آگاه
کنی.
این رئیس که سراغش را از بابایی گرفتم، یک شخصیت ساواکی خطرناک بود. همو
بود که پایه ی ساواک مشهد را گذاشت و از آغاز تأسیس تا ساعتی که منهدم شد،
در موقعیت خود باقی ماند؛ با آنکه رؤسا مرتبا تغییر میکردند.
همه ی اطلاعات مربوط به مشهد و بلکه خراسان، در این مرکز ساواک متمرکز بود.
من میدانستم که بابایی میداند رئیس ساواک خراسان کجا است زیرا این جماعت
حتی در ایام پیروزی انقلاب هم باهم ارتباط داشتند، اما او اصرار میکرد که
نمیداند. بعد هم گفت به گمانم از ایران خارج شده است.
به هر حال، بابایی محاکمه و اعدام شد. او جنایاتی مرتکب شده بود که به خاطر
هریک از آنها مستحق کیفر اعدام بود.
سرانجام، آن رئیس زندان ساواک نیز پس از چند سال مخفی شدن، دستگیر و زندانی
شد.
من از گستاخیها و وقاحت بابایی در پنجمین زندانم خیلی چیزها به یاد دارم.
روز بعد از شکنجه ام -که شرح آن را دادم- این مرد به سلول من آمد.
با وجود تاریکی شدید فضای سلول، او را شناختم. روی زمین نشست. و البته
نشستن در داخل سلول، برای افرادی جز زندانیان، ممنوع است.
او با لحنی توأم با احترام و ادب(!) سخنانش را با احوالپرسی شروع کرد: آقا
سید! حالتان چطور است؟! امیدوارم از زندان بدتان نیاید!
و ادامه داد: من میخواهم به حضرتعالی نصیحتی بکنم، و آن اینکه هر اطلاعاتی
را که در اختیار دارید، ارائه بفرمایید و به همه ی پرسشها پاسخ صریح بدهید؛
وگرنه خدای ناکرده، خدای ناکرده، با شما کاری میکنند که شایسته ی جایگاه و
شخصیت حضرتعالی نیست!
کسی که همین دیروز مرا مورد بدترین شکنجه های بدنی و روانی قرار داده بود،
با چنین لحن وقیحانه ای با من سخن میگفت! از حرفهایش خنده ام گرفت و پاسخی
به او ندادم ... و او رفت.
منبع کتاب: خون دلی که لعل شد ص 214
به نام خدای مهدی عج
به نام خدای مهدی عج
منبع کتاب: خون دلی که لعل شد ص 212
همچنان که هر چیز دیگری چه گرفتاری، چه لذت پایانی دارد و تمام میشود، این نوبت شکنجه هم به پایان رسید. پایم را باز کردند. برخاستم، تلوتلو میخوردم و قادر به راه رفتن نبودم. هردو پایم ورم کرده بود و درد سراسر وجودم را فراگرفته بود. یکی از آنها گفت: به سلولت برو؛ ولی تو را به اینجا برمیگردانیم تا آنکه اعتراف کنی. وقتی به سلول برگشتم و وارد آن شدم، احساس راحتی عجیبی کردم! احساس نوعی امنیت و اطمینان به من دست داد. پس از آن خشونت ددمنشانه و شکنجه ی نفرت انگیز که در اتاق شکنجه با آن مواجه شدم، اکنون چهاردیواری ای که مرا احاطه میکرد و دری که پس از ورودم بسته شد، در من نوعی آرامش روحی می آفرید! خدا را شکر کردم که این سلولم را که معمولا جای احساس تنهایی و غربت است مایه ی آرامش و اطمینان ساخته است. روی زمین نشستم، و از اینکه بدون شکنجه شدن پایم را دراز میکردم، و بدون آنکه کلمات گزنده و زننده گوشم را بیازارد، سرم را به دیوار تکیه میدادم، احساس لذت میکردم. نمیتوانم همه ی جزئیات شکنجه را بیان کنم؛ چون فراتر از آن است که در بیان بگنجد. شرح آن، ضرورتی هم ندارد؛ زیرا دردآور و ناراحت کننده است.
کتاب: خون دلی که لعل شد ص212
به نام خدای مهدی عج
امام هادی(ع) فرمودند:
اگر نبود دانشمندانی که بعد از غیبت قائم شما را به سوی او دعوت میکنند ، و به سوی او رهنمون میشوند ، و از دین او دفاع میکنند ، و بندگان ناتوان را از دام های شیطان و پیروان شیطان و نواصب اهل بیت نجات میدهند ، احدی باقی نمیماند ، جز اینکه از دین خدا مرتد ، میشدند.
یوم خلاص حدیث 298 ص 210
طبرسی ، احتجاج جلد۲ص۴۵۵
امام هادی(ع) فرمودند:
امام هادی(ع): اگر علما شما به سوی قائم دعوت نمیکردند و از دین او دفاع نمیکردند ، همه شما مرتد میشدید!
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای مهدی عج
امام حسین(ع) هنگام شهادت فرزنش فرمود:
هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ
یعنی: پروردگارا هر چه بر سر من میاید در برابر چشمان توست
از این رو (همگی) بر من آسان است. سپس ادامه دادند ، رب إِن تَکُ حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنَا مِن هَؤُلاءِ الظّالِمینَ ، یعنی: پروردگارا اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی پس آن نصر و یاری را برای کسی (مهدی) که از ما بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر.
منبع: الأرشاد ج2 ص16
امام حسین(ع) هنگام شهادت فرزندش فرمود: هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ یعنی: پروردگارا هر چه بر سر من میاید در برابر چشمان توست! از این رو (همگی) بر من آسان است. سپس فرمودند: پروردگارا اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی پس آن نصر و یاری را برای کسی (مهدی) که از ما بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر!
خداوندا همه سختی ها برمن آسان است
به نام خدای مهدی عج
بعد از ظهر یازدهم محرم بود ، زنان از سپاه ابن سعد درخواست کردند که آنها را از کنار قتلگاه عبور دهند تا بار دیگر با اجساد شهدای خود وداع کنند. وقتی که چشم زینب (ع) به بدن برادر افتاد فریاد زد: ای محمد(ص) درود فرشتگان آسمان بر تو باد ، این حسین است که بر خاک افتاده و به خون آغشته شده است. این حسین توست که بدنش در بیابان افتاده و قطعه قطعه شده است. و سرش از قفا بریده شده است ، و لباسهایش به یغما رفته است. و دخترانت اسیر شده اند ، و بر بدن فرزندان کشته ات باد صبا می وزد. (از این گفتار هر دوست و دشمنی گریست) گریه و ندبه در آن حال بسیار شد. سپس آن بانو بدن برادر را رو به آسمان بلند کرد و گفت: الهی تقبل منا هذا القربان، (معبودا از ما این قربانی را بپذیر) و بعد ... همینکه سکینه به کنار بدن مطهر اباعبدالله رسید گردن به گردن مطهر ولی الله نهاد ، بعد از آن خود فرمود که شنیدم از حنجره مبارک (حضرت اباعبدالله الحسین ع) این ندا آمد:
بعد از ظهر یازدهم محرم ، زنان از سپاه ابن سعد خواستند که آنها را از کنار قتلگاه عبور دهند تا از شهدا وداع کنند. همینکه حضرت سکینه (دختر امام) به کنار بدن مطهر اباعبدالله رسید گردن به گردن مطهر ولی الله نهاد ، بعد از آن فرمود که شنیدم از حنجره مبارک (حضرت اباعبدالله الحسین ع) این ندا آمد:شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکرُونِی..أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی یعنی: ای پیروان من! هرگاه آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و هرگاه داستان غربت غریبی یا شهادت شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!
منبع: کفعمی ص۷۴۱به نام خدای مهدی عج
یکی از معانی قذف بارش سنگ از آسمان است که نشانه عذاب الهی است برخی نیز بارش هر چیزی مثل سنگ چون بمب، تیر و ترکش را نیز بدین معنا میدانند. این عذاب در امتهای پیشین رخ داده است و در قرآن بدان اشاره شده است. لشکریان ابرهه که قبل از به دنیا آمدن رسول خدا (ص) برای خرابی خانه کعبه، به مکه یورش بردند با بارش سنگهایی از "سجین" توسط پرندگان نابود شدند و این قصه را در سوره فیل میتوان یافت. در امت آخرالزمان نیز این عذاب خواهد بود. درباره علت نزول این عذاب روایت مختلفی وارد شده است.
رسول خدا فرمود: هیچ عذابی در میان بنیاسرائیل نبوده مگر اینکه آن عذاب در امت من نیز روی خواهد داد، حتی خسف و قذف و مسخ[۵]. در روایتی دیگر حضرت قسم یاد میکند که این حادثه روی خواهد داد و علت آن را ارتکاب گناهانی همچون زنا و هم جنسگرایی و نوشیدن شراب و آوازخوانی زنان و گواهی ناحق و.... بیان میکنند[۶].در روایتی وقوع این عذاب در شهر بغداد و مصر پیشبینی شده است[۷][۸].
به نام خدای مهدی عج
صاحبان فکر و افراد هوشمند و روشنفکر و کسانی که میفهمند قدرتهای طاغوتی با
زندگی و سرنوشت آنها چه میکنند، حقیقتاً دنیا برای آنها تیره و تار است و
زندانی بیش نیست.
در دنیا، قدرتها عالم را بین خودشان تقسیم کرده بودند و روزبهروز تسلط و تصرف قدرتهای بزرگ نسبت به مناطق گوناگون عالم، سختتر و سنگینتر شده است. مثلاً امروز دخالت قدرت شیطانی و طاغوتی امریکا در زندگی ملتها، از همیشه بیشتر است. در همهی شؤون عمده و اساسىِ ملتها دخالت میکنند و این دخالت، منحصر به مسایل اقتصادی ملتها نیست؛ بلکه در فرهنگ و سیاست و ادارهی امور و تعیین مدیران امور کشورها نیز دخالت میکنند. اگر کسانی در جوامع گوناگون اوضاع را نفهمند و ندانند، راحت زندگی میکنند؛ اما صاحبان فکر و افراد هوشمند و روشنفکر و کسانی که میفهمند قدرتهای طاغوتی با زندگی و سرنوشت آنها چه میکنند، حقیقتاً دنیا برای آنها تیره و تار است و زندانی بیش نیست. «ضاقت علیهمالارض بما رحبت».(۲) حقیقتاً انسانهای هوشمند در بسیاری از مناطق دنیا، اینگونه زندگی میکنند.
۱۳۶۸/۱۲/۲۲
http://79.127.127.230/speech-content?id=2276
یحیی سنوار ، ماهاتما گاندی . احمدشاه مسعود ، نلسون ماندلا ، ارنستو چگوارا ، مارتین لوتر گینگ ، مالکوم ایکس
به نام خدای مهدی عج
این بزرگوار در فضای ذهنی و معنوی جامعه ما حضور دارد و جوانان مومن و با اخلاص نیز با آن حضرت قلبا در ارتباتند، این ارتباط به معنای حقیقی کلمه دوجانبه است و در حالات برجسته شور و عواطفی که ملت ایران نسبت به این بزرگوار دارند، این ارتباط طرفینی است
https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=17918
خطبه نماز جمعه 19/10/59.
به نام دای مهدی عج
رهبر معظم انقلاب سیدعلی خامنه ای:
آشنایی من با شهید خرازی از سال 58 است؛ یعنی درست بعد از پیروزی انقلاب و
شروع کار کمیتههای دفاع شهری در رابطه با انتظامات شهر و دستگیری افراد ضد
انقلاب بود و این آشنایی همچنان دوام یافت و در اکثر عملیات رزمندگان
اسلام با ایشان ارتباط نزدیک داشتم.
در رابطه با خصوصیات شهید خرازی
به گوشهای از روحیات سیاسی و اجتماعی او اشاره میکنم: بارها با ایشان
درباره مسئولین شهر و استان اصفهان صحبت کردم چون او اهل اصفهان بود و
اصولاً لشگر امام حسین(ع) از اصفهان است. او میگفت کاری به خط و
خطبازیها نداشته باشید، ببینید امام چه میگوید، مسیر امام کدام است. اگر
قبول دارید امام ولی فقیه هستند که مسلماً هستند، پس ما باید با او باشیم؛
هرچه گفت بپذیریم، هرکه را انتخاب کرد قبول کنیم. اگر نمایندهای را برای
منطقهای برگزید، مطیع نماینده او باشیم. اگر کسی مسئولیتی دارد از برکت
خون شهدا دارد از وجود نازنین امام دارد. ما درباره سیاست باید به او اقتدا
کنیم.
او به راستی دارای تقوای سیاسی بود با وجودی که فرمانده سپاه و لشگر بود و
امکانات فراوان در دست او بود، اما درست مثل یک بسیجی ساده زندگی میکرد.
بارها میگفت: من یک پاسدار هستم. باید طوری زندگی کنم که اگر فردا این پست
و مقام را از من گرفتند، وضع زندگیام با دیروز که صاحب مقام و عنوان بودم
تفاوت نکند.
https://farsi.khamenei.ir/others-memory?id=11627
شهید خرازی میگفت کاری به خط و
خطبازیها نداشته باشید، ببینید امام چه میگوید، اگر کسی مسئولیتی دارد از برکت
خون شهدا و وجود نازنین امام دارد. ما درباره سیاست باید به او اقتدا
کنیم. ایشان با وجودی که فرمانده سپاه و لشگر بود و
امکانات فراوان در دست او بود، اما درست مثل یک بسیجی ساده زندگی میکرد.
بارها میگفت: من یک پاسدار هستم. باید طوری زندگی کنم که اگر فردا این پست
و مقام را از من گرفتند، وضع زندگیام با دیروز که صاحب مقام و عنوان بودم
تفاوت نکند.
به نام دذای شنهای طبس
کار انبیا فقط گفتن حلال و حرام نبوده
به نام خدای شنهای طبس
در روایتی از امام حسن مجتبی(ع) آمده است:
به نام خدای مهدی عج
در بخشی از دعای ندبه میخوانیم:
از این بخش به ظاهر ساده دعا میفهمیم که:
اولا بین آسمان و زمین پیوندی وجود دارد ، و شاید به این مفهوم عامیانه که ای بشر تصور نکن که همه چیز بر طبق قوانین زمینی در حال تحقق است ، خیر ، آسمان ها و معنویاتش بر زمین اثر گذار هستند.
دوما این را میفهمیم که لازمه این اتصال شخص و وجودی است که به خاطر عظمتش این واقعه در حال رخ دادن هست و آسمان به زمین متصل و اثر گذار شده
سوما ، وقتی میگوید این ، یعنی کجاست ، یعنی همین وجود با عظمت را تو نمیبینی و درک نمیکنی چون از چشمها پنهان است، و باید به جستجوی او باشی تا یتوانی از او بیشتر استفاده کنی
به نام خدای شنهای طبس
اگر بخواهیم تشبیه کنیم، اینجور باید بگوییم که یک مسافرى یا یک کاروانى
از پیچوخمهاى دشوار، از معبرهاى سخت، از کوهستانها، از وادىها، از
درّهها، از لجنزارها، از خارزارها، همینطور دارد عبور میکند، راه را
میپیماید، براى اینکه خودش را به یک نقطهاى برساند؛ این نقطه کجا است؟ این
نقطه عبارت است از یک اتوبان، یک جادّهى مهم، یک جادّهى باز، یک راه
هموار. همهى آنچه در تاریخ بشر تا امروز مشاهده میکنیم، حرکت در همان
کورهراهها و در همان فرازونشیبها و در همان خارستانها و لجنزارها و
مانند اینها بوده است؛ بشریّت دارد همینطور این راه را طى میکند تا به
اتوبان برسد؛ این اتوبان، دورانِ مهدویّت است، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام
الله علیه) است.
اینجور نیست که وقتى به آنجا رسیدیم، یک حرکت دفعى انجام بگیرد و بعد هم
تمام بشود؛ نه، آنجا یک مسیر است. در واقع باید گفت زندگى اصلى بشر و حیات
مطلوب بشر از آنجا آغاز میشود و بشریّت تازه مىافتد در راهى که این راه
یک صراط مستقیم است و او را به مقصد آفرینش میرساند
۱۳۹۳/۰۳/۲۱
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=26683
به نام خدای شنهای طبس
پیچیدگی فهم فتنه های آخرالزمان
به نام خدای شنهای طبس
عهد انتظار در عالم ذر
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای مهدی عج
هنگامی که پرچمهای زرد به مصر برسد با تمام قدرت از منطقه
فرار کن و هنگامی که آنها وارد شام بشوند اگر توان داشتی پله های آسمان را
بالا روی یا در زمین فرو روی آن کار را انجام بده / سید ابن طاووس التشریف بالمنن ص 94
به نام خدای مهدی عج
بهام خدای مهدی عج
مغربی بر مصر چیره میشود و شامات را تحت سیطره خود در میآورد / شیخ مفید جلد2 ص368
سپاه بربر با پرچمهای زرد بر فراز یابوهای نیرومند و بیشمار روی میآوردند و وارد مصر میشوند و اهل مغربی نیز به سوی مصر حرکت میکنند هنگامی وارد مصر میشوند سفیانی به حکومت میرسد. // علامه مجلسی التشریف بالمنن ص 124
هنگامی که بصره تخریب شود و امیر امیران در مصر قیام کند صف ها فشرده شود و هزار سپاهی گرد آید. / غیبت نعمانی ص 275 باب14
پیش از ظهور قائم پادشاه شام و پادشاه مصر کشته میشوند و اهل شام چندی از قبائل مصر را اسیر میکنند./ ابن حجر هیتمی القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر ص59 باب3
هنگامی که پرچمهای زرد وارد مصر شوند و بر سزمین مصر چیره شوند و بر اریکه قدرت تکیه دهند مردم شام در زمین خود تونل و پناهگاه بکنند که بلای بزرگی در انتظار آنها است./ سید ابن طاووس التشریف بالمنن ص 185
از نشانه های حضرت مهدی عج خروج مغربی ها به سوی مصر است و آن در عهد سفیانی است./سید ابن طاووس التشریفل بالمنن ص 128
هنگامی که پرچمهای زرد به مصر برسد با تمام قدرت از منطقه فرار کن و هنگامی که آنها وارد شام بشوند اگر توان داشتی پله های آسمان را بالا روی یا در زمین فرو روی آن کار را انجام بده / سید ابن طاووس التشریف بالمنن ص 94
منبع: کتاب روزگار رهایی ص 525 526 527
به نام خدای شنهای طبس
https://www.aparat.com/v/fgv51wm
در شرایطی که اسرائیل پس از ...
به شهادت رساندن سید حسن نصرالله...
رهبر انقلاب را تهدید کرده بود!!
در یک موضع شگفت آور رهبر معظم انقلاب اعلام میکنند
که نماز جمعه آتی را ایشان خواهند خواند!...
پس از این تصمیم رهبری ...
بیش از 2میلیون مردم ولایتمدار ایران از شهرهای مختلف...
خود را به تهران رسانده تا به مردم عالم اعلام کنند
در راه حفظ کشور و انقلاب و پشتیبانی از رهبر خود
جان و مال نمیشناسد و همواره آماده است.
به نام خدای شنهای طبس
https://farsi.khamenei.ir/audio-content?id=20981
رویارویی مستکبران زمانهی ما با اسلام
و طلوع این خورشید تابان ...
یک رویارویی است که بدون شک...
با پیروزی اسلام به پایان خواهد رسید.
نظام جمهوری اسلامی، وظیفهی
بزرگی را
در این زمینه بر عهده دارد و ...
شما جوانان عزیزی که در این میدان ...
و در سرتاسر نیروهای مسلّح اجتماع کردهاید
بخش حسّاسی از این مسئولیّت را بر عهده دارید.
به نام خدای مهدی عج
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: بوسیدن فرزند رحمت است و بوسیدن همسر محبت است و بوسیدن والدین عبادت است و بوسیدن مرد برادر مؤمنش را دین است، و حسن بصرى باین روایت این جمله را اضافه کرده: بوسیدن امام عادل طاعت است.
منبع: مکارم الأخلاق/ترجمه میرباقرى، ج1، ص: 422
به نام خدای مهدی عج
آیت الله بهجت: آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید دادهاند، در راه خدا رفتهاند و در
راه خدا بودهاند، و خدا میداند چه تاجی به سر اینها ـ بالفعل ـ گذاشته
شده، ولو بعضیها نمیبینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند. بعضیها
هم که اهل کمالند، شاید در همینجا ببینند که «فلان» بر سرش تاج است،
«فلان» بر سرش تاج نیست!! مقصود، شهادتِ نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از
خداست.
شهادت ـ اگر حسابش را بکنیم ـ موجب مسرّت است، نه موجب حزن. این حزنی که در
انسان پیدا میشود، بهخاطر این است که آن [شهید] رفت آن اتاق و ما ماندیم
این اتاق؛ دیگر فکر این را نمیکنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما
ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمیکنیم که الآن چه [چیزهایی] خدا
برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟ آیا با ایمان میرویم
یا نه؟ او با ایمان رفت و آن هم اینجور، شهید رفت. باید بفهمیم که شهادت،
از موجباتِ سعادت است؛ هر فردی را بالا میبرد، پایین نمیآورد. و این خانه
یک خانهای است که جای ماندن نیست
https://bahjat.ir/fa/content/918
به نام خدای مهدی عج
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
صدای چه کسی به مشاورین جلیلی و قالیباف و زاکانی و هاشمی میرسد؟
📝اگر میرسد ، این سه نکته را به آنها انتقال دهد...
۱. چرا با ورود رئیسی به مسئله آرد و نان🥯 و بعد مدیریت و هوشمند سازی آن در کشور ، قیمت آرد در کشورهای همسایه از جمله عراق و افغانستان افزایش پیدا کرد؟ آیا کشور اینقدر در این زمینه ولنگار بود که ما نان کشورهای همسایه ها را میدادیم؟
۲. چرا دامدار ایرانی در اواخر دولت روحانی مجبور شده بود گاو شیرده خود را 🐄به کشتارگاه بسپرد؟ آیا جز این بود که به دلیل منع صادرات دام و پایین نگه داشته دستوری قیمت گوشت و بالا بودن علوفه داخلی هیچ صرفی برای نگهداری وجود نداشت و دامدار مجبور به حراج سرمایه خود کرد و دولت رئیسی با این شرایط دولت را تحویل گرفت که ما امروز رسیدیم به وضع قیمتهای موجود!
۳. آیا دلیل افسار گسیخته امروز قیمت مسکن و رهن و اجاره🏠 را نمیتوان در هشت سال تعطیلی ساخت مسکن دنبال کرد که وزیر مسکن روحانی با پررویی تمام گفت از افتخارات من این است یک مسکن نساختم و با این خیانت میلیون ها جوان را امروز معطل کرده!
و در پایان باید صریحا از کاندادها پرسید وزرای دولت روحانی در ستاد فلان کاندید چه میکنند؟ و کاندید فوق تکلیف خود را نسبت به مردم با عملکرد روحانی مشخص کند که آیا راه او آیا همان مسیر است که طی شد؟
به نام خدای مهدی عج
تماس با فوریت های پلیس در ایران با شماره گیری 110 انجام میشود ، و این عدد در حقیقت ابجد نام مولا علی(ع) می باشد. همچنین تماس با فوریت های پلیس در آمریکا با شمـاره گیری
911 انجام میشود ، که بر اساس آموزه های فراماسونری عدد 911نعوذ بالله به معنی (عبور از خداوند) میباشد که دراین رابطه میتوان به طور گسترده در منابع خارجی و داخلی تحقیق نمود!
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
وصل علی الحسین المظلوم، الشهید الرشید، قتیل العبرات و ....» «و درود فرست بر حسین مظلوم، شهید رشید، کشته شده اشکها و...» [1]
سوالی که مطرح میشود این است که قتیل العبرات (کشته شده اشکها) یعنی چه؟
باید گفت: «العبرات» از عبره است یعنی گریهای که از سینه بیرون آید و کنایه از کسی است که با یادآوری مطلب و یا شخصی بغض گلویش را میگیرد و چشمانش اشک آلود میشود
امام حسین(ع) من کشته شده اشکم و هیچ مومنی مرا یاد نمیکند مگر آن که گریه کرده و بغض گلویش را بگیرد و اشک در چشمانش میآید.
منبع: شیخ صدوق، الامالی، قم، موسسه بعثت، اول، 1417 هـ .ق، ص200.
https://farsnews.ir/news/13921001001064
باید گفت: (العبرات) از عبره است یعنی گریهای که از سینه بیرون آید و یعنی کسی به دلیلی بغض گلویش را میگیرد و چشمانش اشک آلود میشود ، امام حسین(ع) در حدیثی میفرماید: من کشته شده اشکم و هیچ مومنی مرا یاد نمیکند مگر آن که گریه کرده و بغض گلویش را بگیرد و اشک در چشمانش جمع شود.
منبع: شیخ صدوق، الامالی،ص200
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس