به نام خدای مهدی عج

مهم نـیست کارگر باشی یا مهندس ، اصـولگرا باشی یا اصلاحطلب ، استقلالی باشی یا پرسپولیسی ملی گرا بـاشی یا مذهبی! وقتی دشمن به خاک وطنت چشم طمع دوخته ، به کسی رحم نخواهد کرد! همه ما باید علیه دشمن متجاوز متحد باشیم...
به نام خدای مهدی عج

به نام خدای شنهای طبس

سند رسوایی داعش ایرانی!
کیان پیر فلک کودک معصوم ایرانی در کنار مدافعان امنیت گلوله جنگی خورد و با آنها بر زمین افتاد و به شهادت رسید تا دیگر برای آن هموطنی که برایش سوال بود چه کسی در اغتشاشات جنایت میکند پرسشی نماند!
#ایذه #داعش #جنایت #خیانت #اغتشاش #ترور #هموطن #خوزستان #اصفهان #آبان۹۸ #فتنه #رسوایی #سند
به نام خدای شنهای طبس
شهید آوینی: اگر خدا متاع وجودت را خریدنی بیابد هر کجا باشی تو را با شهادت بر می گزیند.
سید
مرتضی مصطفوی یکی از دوستان مشترک شهید مهدی فلاحت پور و شهید سید مرتضی
آوینی در مراسم "شبی با مرتضی " پس از نقل خاطره ای از آشنایی ابتدایی شهید
مهدی فلاحت پورو شیفتگی ایشان نسبت به شهید آوینی، از این دوشهید عرصه هنر
و رسانه یاد کرد و در ادامه گفت : مهدی فلاحت پور در پنجشنبه بیست و نهم
اردیبهشت سال هزار و سیصد و هفتاد و یک در منطقه بقاع غربی با راکتی
اسرائیلی به شهادت می رسند. احوالات شهید آوینی بعد از شهادت مهدی فلاحت
پور دگر گون شده بود بعد از شهادت فلاحت پور بنده به همراه جمعی که آقا
مرتضی هم در میانشان بود، سر مزار شهید فلاحتپور در روستای «چندار» حوالی
کرج رفتیم .
من همان جا از شهید آوینی خواستم با همین حال و هوایی که
دارند یادداشتی را برای من بنویسند وایشان هم آن یادداشتی که معروف شده به
دلنوشته شهید آوینی بر سر مزار شهید مهدی فلاحت پور وخیلی جا ها هم منتشر
شده است را نوشتـند
" عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا
به قبرستانها می آییم . این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ
نمیدانیم. مرده آن است که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد واگر چنین است از
ما مرده تر کیست؟ شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به
دیگران حیات می بخشند. پس به راستی این عجیب نیست که ما واماندگان در
جستجوی شهدا به قبرستانها می آییم."
مرتضی مصطفوی پس از خواندن این
یادداشت ادامه می دهد : بعد از این قضیه بود که بنده تا چند وقت درگیر این
یاد داشت بودم تا اینکه دوباره چند روز مانده به اربعین شهادت مهدی فلاحت
پور در دفتر سوره خدمت آقا مرتضی رفتم و به ایشان گفتم از زبان یک شهید
خطاب به زائری که بر سر مزارش برای زیارت می رسد بنویسید.
من این را
خواستم و ایشان گفتند چند روز به من فرصت بده تا برای شما بنویسم .بعد از
چند روز دوباره رفتم دیدم ایشان چهار پنج صفحه نوشته بودند و من یک نگاهی
به آقا مرتضی کردم و گفتم من می خواهم این را سر مزار یک شهید بزنیم تا
زوار بخوانند.
آقای مصطفوی در ادامه گفت : من از آقا مرتضی پرسیدم که شما چطوری می نویسید که هر کسی به نوشته هایتان و نوع نوشتن شما حسودی می کند.
یک
نگاهی به من کرد و خندید و پرسید: تو چقدر گریه می کنی؟ من تعجب کردم از
اینکه چرا این سوال را ازمن پرسیدند . بعد گفتند: من خیلی گریه می کنم و
موقعی که من مطلبی را می نویسم فقط قلم را روی کاغذ می گذارم و واسطه نوشتن
می شوم. بعد گفتند که من در موقع نوشتن خیلی گریه می کنم به حدی که گاهی
از خدا می پرسم این همه اشک را چگونه در وجود من گذاشتید.
سپس رو کردند
به من و گفتند این یادداشت را می خواهی ببر و خلاصه کن. ومن هم این یادداشت
را بردم و خلاصه کردم و بعد ازاینکه ایشان تایید کردند این یادداشتی شد از
خطاب یک شهید به افرادی که به زیارت مزارش می آیند .
متن یادداشت :
ای آنکه گذرت بر خاک من است ، بدان که من طعمه مرگ نیستم .
من در انتظار ننشسته ام تا مرگ سراغم آید . به ندای "موتوا قبل ان تموتوا" لبیک گفته ام.
و شهادت را برگزیدم که جاودانگی است.و اکنون از من زنده تر کیست؟
ای رهگذر !
از
درون این خاک بلا دری به سوی کربلا گشوده اند. روحم به ضیافت گاه وصال پر
کشید . و مخاطب این خطاب ازلی قرار گرفت که : "فدخلی فی عبادی و ادخلی
جنتی"
بدان که این راه رفتنی است و باب جهاد فی سبیل الله و شهادت مسدود
شدنی نیست . اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد ، هرکجا که باشی و
در هر زمان ، تو را در جمع اصحاب کربلا به بهشت خاص خویش فرا خواهد خواند.
منبع:
رونمایی از دست نوشته منتشر نشده شهید سید مرتضی آوینی
http://www.aviny.com/Article/yadasht/92/1/dast-neveshte.aspx
#شهید
#سید_مرتضی #آوینی #سید_شهیدان_اهل_قلم
#اگر_خدا_متاع_وجودت_را_خریدنی_بیابد #هر_کجا_باشی #تو_را #با_شهادت
#بر_می_گزیند_ #ای_آنکه_گذرت_بر_خاک_من_است #بدان_که_من_طعمه_مرگ_نیستم
#من_در_انتظار_ننشسته_ام #تا_مرگ_سراغم #آید #به_ندای_موتوا_قبل_ان_تموتوا
#لبیک_گفته_ام #شهادت_را_برگزیدم #که_جاودانگی_است
#اکنون_از_من_زنده_تر_کیست؟ #مصطفی_آحمدی_روشن #شهیدخلیلی
#شهید_تهرانی_مقدم #شهید_شاطری #محمودرضابیضایی #رازشهادت #غیرت #پدرموشکی
#فیلمبردار #جهادگر #مستندساز #مدافع_حرم #انرژی_هسته_ای
به نام خدای شنهای طبس
گروه بینالملل-رجانیوز: اولین رژه حشد شعبی، بسیج مردمی عراق با حضور مصطفی الکاظمی نخست وزیر این کشور در استان دیالی برگزار شد.
این رژه بهعنوان اولین رژه بسیج مردمی عراق در هفتمین سالروز تأسیس و در پایگاه نظامی شهید ابومنتظر المحمداوی که در زمان صدام با عنوان پادگان اشرف در اختیار منافقین بود، برگزار شد.
مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق در این مراسم گفت: فرزندان حشد شعبی فرزندان عراق هستند و با آنها عراق جایگاه تاریخی خود را بازمییابد.
وی خطاب به حشد شعبی اعلام کرد: شما و نیروهای امنیتی تروریسم را درهم کوبیدید و در برابر شما مأموریتهای زیادی وجود دارد.
نخست وزیر عراق در این مراسم سالروز تأسیس حشد شعبی را تبریک گفت و افزود: حشد شعبی جایگاه تاریخی عراق در منطقه را به آن بازگردانیده است. حشد شعبی فرزندان این ملت هستند و به ارائه خدمات به ملت و کشور ما ادامه میدهند.
وی خطاب به نیروهای حشد شعبی گفت: شما و نیروهای امنیتی تروریسم را نابود کردید و راه زیادی پیشِرو دارید. دلاوریهای شما و جانفشانیهای شهیدان و خانوادههای بزرگوار آنها را ارج مینهیم.
http://rajanews.com/node/348996
به نام خدای شنهای طبس

بعد از گذشت یک سال کشمیری در مصاحبه با یکی از خبرگزاریهای غربی اعتراف کرد که من آن کیف سامسونت را به همراه خودم به جماران برده بودم و بمب در آن به گونهای جاسازی شده بود که وقتی جلسه خوب گرم شد من به بهانهای از جلسه خارج شوم و بمب بین امام و رئیسجمهور و نخستوزیر منفجر شود. او گفت قرار بود طبق قرار قبلی کیف را به جلسه ببرم و خودم برگردم. از همه پستها بدون بازرسی و دردسر گذشتم ولی در آخرین پست مانع ورود من شدند و گفتند شما حتماً باید بازرسی شوید. این را هم بگویم که پستها اجازه نداشتند رئیسجمهور یا همراهان او و کیف آنها را بازدید کنند و این تنها وظیفه دژبان سهراهی بیت و بازرسی آخر بود.
کشمیری در آن مصاحبه گفت بعد از آنکه مطمئن شدم دسترسی به رئیسجمهور و امام غیر ممکن است توانستم با جوسازی و اهانت به پاسداران از صحنه بگریزم و چند روز بعد برای اینکه از شرّ کیف پر از مواد منفجره رهایی یابم به دستور سازمان قرار شد هنگامی که رئیسجمهور و نخستوزیر با هم در جلسه شورای امنیت حاضر هستند آن را منفجر نمایم. خدا کشمیری و منافقین کوردل را لعنت کند.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_112941
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس

به نام خدای شنهای طبس

محل سخنرانی مقام معظم رهبری در روز ترور ایشان در 6 تیر 1360
به محض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجیهای آنجا گفتم اجازه خروج را به هیچ کس ندهند. به سمت شبستان مسجد رفتم آقا در بغل آقای حاجی باشی بود. بچهها داشتند راه را باز میکردند و بیرون میآمدند. آقا بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت. آقای جباری راننده ماشین بلیزر بود. من کنارش بودم. آقا هم همراه آقای حیاتکماران صندلی عقب بود. اولین جا به درمانگاهی در دو راهی قپان رفتیم. در مسیر به مرکز با بیسیم اعلام کردیم که این اتفاق افتاده است. در درمانگاه دکتر گفت نمیتوانیم برای ایشان کاری کنیم سریع ایشان را به بیمارستان ببرید. یک پرستار خانم با یک کپسول اکسیژن همراه ما شد.
فیلم/ چگونگی ترور رهبر انقلاب به روایت محافظ ایشان
دکتر گفت: " آقا" تمام کرده است!
20 دقیقه طول کشید تا به بیمارستان بهارلو(حوالی میدان راهآهن، خیابان انبارنفت) رسیدیم. با آسانسور به طبقه چهارم که اتاق عمل در آنجا بود رفتیم. دکتر بیمارستان بهارلو آمد و نبض آقا را گرفت و گفت ایشان تمام کرده است.
تسنیم: به همین راحتی؟!
بله چون فشار آقا به 2 رسیده بود. در همین حین دکتر ولایتی، دکتر منافی وزیر بهداشت وقت و دکتر زرگر رسیدند و فورا گفتند اتاق عمل را آماده کنید. نزدیک به دو ساعت در اتاق عمل بودند. جمعیت خیلی زیادی هم جلوی بیمارستان جمع شده بودند و میخواستند به آقا خون بدهند از جمله پدر من.
انتقال آقا به بیمارستان قلب با دو هلیکوپتر!
پس از آن به من گفتند ایشان را به بیمارستان شهید رجایی ببریم. با مسئولان بالاتر هماهنگیها انجام شد و قرار شد که برای این انتقال هلیکوپتر آماده شود اما به دلیل ازدیاد جمعیت نمیتوانستیم آقا را سوار هلیکوپتر کنیم برای همین یکی از بچهها را روی برانکارد خواباندیم و به هلیکوپتر منتقل کردیم هلیکوپتر از زمین برخواست و جمعیت متفرق شد! پس از آن هلیکوپتر دوم آمد. آقای حاجیباشی و دکترها و حضرت آقا را در هلیکوپتر گذاشتیم و با دو نفر از بچهها با آمبولانس به بیمارستان شهید رجایی رفتیم. آنقدر سرعت ما زیاد بود که زودتر از هلیکوپتر به بیمارستان رسیدیم. در آنجا هم پزشکان 4 ساعت در اتاق عمل بودند. بر اثر جراحات وارده اعصاب دست راست آقا قطع شده بود.
به نام خدای شنهای طبس
