لحظه شهادت شهید آوینی از زبان خود شهید آوینی (ماجرای خواب یک دانشجوی اصفهانی)
دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۵۲ ق.ظ
به نام خدای مهدی عج
1.سردار سعید قاسمی (لحظه شهادت از نگاه سردار قاسمی):
با گروه روایت فتح و سید مرتضی رفته بودیم فکه برای تهیه مستند ، با انکه مسیر را خوب میشناختیم و بارها رفته بودیم ،راه را گم کردیم ، ناگاه پای بچه ها روی مین رفته انفجاری صورت گرفت ، یک مین والمری منفجر شد ، و سید مرتضی و یزدان پرست به زمین افتادند، خود من هم مجروح شدم ، گیج و شوکه شده بودم ؛اصغر بختیاری آمد بالای سر سیدمرتضی و گفت نترسید آقا سید چیزی نشده! (با انکه همه چیز خونین بود و پاها قطع شده بود)
سید مرتضی خیلی راحت برگشت گفت: اصغر جان از چی بترسم ما برای همین حرف ها آمدیم ، (خیلی تو پر و راحت و نه از نقش بازی کردن)
شروع کردیم با بند کفش و کمربند پای او را بستن (خون بند بیاید)
قاسم دهقان آمد با استفاده اورکت و نبشیها در منطقه و بستن زیپ آنها دو برانکارد درست کرد؛ تا سید مرتضی و یزدان پرست را به عقب منتقل کنیم ؛
یک ترکش به چشم یزدان پرست خورده بود ؛ آمدم ناگاه انرا دربیاورم دیدم اذیت میشود و گفت چیکار میکنی ولش بگزار باشه ، هم او آرامش عجیبی داشت هم سید مرتضی که 150 تا ترکش خورده بود و سوراخ سوراخ شده بود. ؛ (مین والمری هزار و سیصد چهارصد ساچمه دارد که به اطراف پخش میکند و همیشه همراه با درد و عذاب است)
سید را روی برانکارد گذاشتیم ؛ گفت چکار میکنید کجا میبرید؟؛ گفتیم بالاخره باید برویم از منطقه ؛ گفت ولم کنید بگزارید همینجا باشم!!!
چند کیلومتر داخل منطقه جنگی بودیم با آنکه منطقه پر از مین بود ما بدون شناخت مسیر ایمن سراسیمه آنها را جابجا کردیم !
با آن حال به خواست خدا شخص دیگری روی مین نرفت و ما بدون توجه به کارمان ادامه دادیم.
پای سید مرتضی بریده شده بود و با رگ و مویرگها آویزان بود ؛ سه چهار بار پای او رفت زیر پای من ؛ پا کشیده شد اینها ، بی شباهت به صحنه کربلا و حضرت ابولفضل نبود ... ؛ دیدم دارم اذیت میشوم چشمم را بستم پا رو آوردم گذاشتم روی سینه سید ؛ مرتضی گفت: چکار میکنی؟ ولش کن ... بعد تو این حال و هوا مرتضی مادرش را صدا میزد و میگفت یا فاطمه زهرا یا فاطمه زهرا ... بعد سه مرتبه این دعا را زمزمه میکرد (اللهم اجعل مماتی شهادت فی سبیلک) این خون همینطور داشت میریخت و او بی قرار میشد ؛ برانکارد کوچک بود ، سر سید می افتاد پایین او نمیتوانست راحت نفس بکشد در حالی ما حواسمون نبود و فقط سعی میکردیم با نبشی و برانکارد دستساز الکی او را جابجا کنیم ؛ اینجا دیگه مرتضی تحمل نکرد و ناگاه سرش را بالا اورد و گفت خدا همه گناهان من را ببخش و من را شهید کن!
این آخرین ذکر سید بود و بعد از این دیگر رفت به اغماء ...
تا آنکه آوردیم داخل ماشین ؛ به سرعت برگشتیم عقب ؛ بعد چهل دقیقه رسیدیم اولین اورژانس صحرایی بردنش سید و یزدان پرست را داخل ؛ برا تنفس مصنوعی؛ ولی دیگر جواب نداد ...
2.خاطره جالب سردار سعید قاسمی درباره لحظه شهادت شهید آوینی از زبان خود شهید:
سال سوم شهادت شهید سید مرتضی آوینی رفته بودیم اصفهان ؛ برای سخنرانی ؛آهنگران قبل من نوحه خوانی کرد و نوبت من شد ؛ بعد از سخنرانی که آمدم پایین منبر ؛ یک دانشجویی که قد و قواره اش به این حرف ها نمیخورد(جبهه و جنگ و انقلاب) آمد پیش من و گفت: من نه شما رو میشناسم نه این آقا (شهید آوینی) را میشناختم ؛ دیشب دم دمای صبح من یک خوابی دیدم و این آقا رو تو خواب دیدم ؛ ایشون تو خواب به من گفت فردا یک نفر میاد تو دانشگاه راجب من صحبت میکنه و خاصه لحظه شهادت رو میگه ...به ایشان بگویید: اینجوری نبود ؛ اینها صورت ظاهری را میدیدندکه مثلا (بال بال میزدند) اولا من نمیدانم چرا این مقام رو به من دادند ؛ آیا به خاطر خدماتی بود که برای شهدا کردم ؛ نوشتم ؛قلم زدم ، وقت گذاشتم برای اینها ؛ اما اون لحظه ای که اتفاق افتاد سراسیمه آمدند سر وقتم (ملائکه) ؛ من این فاصله را که به سمت منبع نوری داشتند مرا میکشاندند ... چه لحظه زیبایی است ؛ نمیتوانم برایتان تعریف کنم ... اینها صورت ظاهر را میدیدند (ما مجروح شدیم) ولی ماجرا چیز دیگری بود!
آن پسر دانشجو میگفت: من بعد از بیدار شدن از خواب برای اینکه ترسیدم یک وقت فراموشم نشود ؛ ان خواب را نوشتم ...
بعد ان پسر آن کاغذ را به من داد و الان آن را در اسنادم دارم ...
و دقیقا همان اتفاق افتاده بود من انروز درباره لحظه شهادت شهید صحبت کرده بودم و ...
دانلود صوت سخنرانی سردار سعید قاسمی سالگرد شهید آوینی:
http://www.afsaran.ir/media/download/1405878
http://yon.ir/9201
#ماجرا #خواب #دانشجو #اصفهان #شهید #مرتضی #آوینی #سید #لحظه #شهادت #ملائکه #فرشتگان #عالم #بعد #مرگ #سردار #سعید #قاسمی #فکه #مستند #روایت_فتح #مین #انفجار #مجروح_شدن #زخمی_شدن #خون #سخنرانی #سالگرد #دانلود #سال92 #سید_شهیدان_اهل_قلم #فایل #صوتی
بازنشر:
http://www.afsaran.ir/link/1245609
http://mehrdadz.blog.ir/post/483
http://sangariha.com/view/post:6849863/1459820073/
/
۹۵/۰۱/۱۶