دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۵۶ مطلب با موضوع «فرازی از قرآن و روایات» ثبت شده است

به نام خدای مهدی عج


سربلندی امام خمینی و شیخ زکزاکی در امتحان دشوار الهی (حب فرزند)

آیه 28 سوره انفال
و اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ
و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است.

امام(علیه السلام) فرمود: هیچ کس از شما نگوید خداوندا! به تو پناه می برم از این که مرا امتحان کنی، زیرا هیچ کس نیست مگر این که امتحانی دارد. ولی اگر کسی می خواهد به خدا پناه برد و دعا کند، از آزمون های گمراه کننده به خدا پناه برد، خداوند سبحان می فرماید: «بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش شماست». معنای این سخن آن است که خداوند مردم را با اموال و اولادشان آزمایش می کند تا آن کس که از روزی اش خشمگین است از آن که شاکر و راضی است عمل آشکار گردد).
نهج البلاغه مولا علی (ع) حکمت 93

امام خمینی بعد از شهادت فرزندشان آقا مصطفی با صبری باور نکردنی در تشییع ایشان شرکت کرده و حتی گریه نکردند.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n3341/

شیخ زکزاکی بعد از شهادت 3فرزندش در سال93 توسط ارتش،مردم را به آرامش دعوت کرده و خود بر پیکر شهدا نماز خواند!
http://shohadayeiran.com/fa/news/101949

#امام_خمینی #شیخ_زکزاکی #زکزاکی #نیجریه #ایران #امتحان_الهی #حب_فرزند #حاج_مصطفی_خمینی #کشته_شدن #شهادت #واکنش_بعد_از #ترور #سوره_انفال #آیه28 #قرآن #سوره #شهدا #دولت_نیجریه #روز_قدس #نماز_خواندن

http://www.afsaran.ir/Link/1166862
http://mehrdadz.blog.ir/post/276
http://hadinet.ir/view/post:8324685


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۱:۴۸
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی عج





مراسم خرافی حمل خر در اسرائیل
این تصاویر مربوط به یکی از آیین های دینی یهودیان افراطی "پینسک کارلین " در شهر قدس می باشد. نام این آیین "آزادی اولین خر متولد شده" است . خاخام های یهودی باید در خلال مراسم یک الاغ را بر روی دوش خود حمل کنند! در اثر تحریف تورات، خرافات بسیاری وارد آن شده است.
منبع:
http://www.shia-news.com/fa/news/67314

نظر قرآن مجید درباره خاخام های اسرائیل
سوره جمعه آیه 5
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ
ترجمه:
مَثَل کسانی که به( پیروی از) تورات مکلف شدندسپس به آن عمل نکردند، همچون مثل الاغی است که کتاب ها را حمل کند! بد است وصف آن قومی که آیات خدا را تکذیب کردند! و خدا مردم ستمکار را هدایت نمی کند.
http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=62&AYID=5&TPIV=T1

تصاویر دیده نشده از مراسم الاغ گردانی توسط خاخام های اسرائیل
http://yon.ir/Idtc

#نظر #قرآن_مجید #درباره #خاخام_ #اسرائیل #عجیب_غریب #خنده_دار
#یهود #قوم_ستمکار #الاغ #مراسم #آیین #ظهور #منجی #حمل_خر #حمل_الاغ
#علائم_ظهور #آخر_الزمان #خرافه_پرستی #خرافات #حماقت #احمق #ابله #دیوانه

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1145428
http://mehrdadz.blog.ir/post/250
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121997822
http://hadinet.ir/view/post:8323327

37676222655419128751


75422063314915180361
86878825530157889986

افسران - نظر قرآن مجید درباره خاخام های اسرائیل + مراسم خرافی حمل خر در اسرائیل



57597488152120783960

95373365661572078465




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۷
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)





سوره بقره آیه 195
وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ

و خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید!

http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=2&AYID=195

#آیه #قرآن #منع #قمه #زنی #در_قرآن #مجید #کریم #منبع #خداوند #هدایت #انحراف
#اشتباه #خطا #مردود #چاقو_زنی #بدن #خون #فرق #مطلب #محتوا  #متن #ترجمه #اشاره

http://www.afsaran.ir/link/1115699
http://hadinet.ir/view/post:8321190
http://mehrdadz.blog.ir/post/199
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/121507686
http://sangariha.com/view/post:6794938/1445124304/


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۲:۲۶
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)



http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/Qi81lwlfXbovNdb9rHZPxzYw2CwsX_4td15xBxRDtMp8Ycxz3O7p1w/s/w535/



کرامات حضرت معصومه(س) از زبان‌ خادمان حرم

شفای پسربچه فلج
آقای رضا حدادی یکی از خدمتگزاران حرم مطهر می‌گوید: روزی پسر بچه فلجی را به حرم آوردند که چشمش کاملاً مچاله شده بود. یک ساعت در حرم خوابید. وقت ظهر بود. در بین نماز صدای فریاد بلندی شنیده شد. بعد از نماز معلوم شد صدای همان بچه است که شفا یافته و در میان صفوف نمازگزاران به دنبال پدر و مادرش می‌گردد.
آنها را به هم رساندیم، بعد به تن آن پسر لباس نو پوشاندیم و آنها را از دست جمعیتی که دوره‌شان کرده بود، نجات دادیم.

شفای بچه دو ساله
آقای مختار شعبانی، از خادمین و ذاکرین اهل‌بیت (ع) نقل می‌کرد: بچه‌ای دو ساله داشتم که به شدت مریض بود. یک شب قرار شد او را نزد دکتر ببریم. چون شب بود و بی موقع، مطب‌ها بسته بود. با این حال به همسرم گفتم: شما نیاز نیست بیایید. خودم او را به بیمارستان می‌برم.
شما فقط یک چادر یا پتو به او بپیچید، تا سرما نخورد. بچه را به جای بردن به دکتر مستقیماً به حرم مطهر حضرت معصومه (ع) آوردم و در بالای سر حضرت، روی زمین گذاشتم و خودم کنار بچه خوابیدم.
به حضرت عرض کردم: دکتر اصلی خودت هستی. بچه مرا شفا بده! اگر شفا نمی‌دهی، تو را به پدرت موسی بن جعفر (ع) و به دل پر درد جواد الائمه (ع)، از خدا بخواه جنازه من و بچه‌ام را از این حرم بیرون ببرند.
لحظه‌ای بعد دیدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در این‌باره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم!
گفت: پس داروهایش کو؟ حرفی برای گفتن نداشتم. برای اینکه دروغی نگفته باشم، حقیقت را گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند.
همسرم در حالی که گریه می‌کرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: بلند شو ! همسرت آمد و ما بچه‌ات را شفا دادیم.

شفای دست خادم
آقای اصغر خادم نقل می‌کرد: از ناحیه دست، درد شدیدی مرا رنج می‌داد به طوری که در کفشداری قادر به گرفتن کفش‌های زائران نبودم.
یکی از روزها به یکی از همکاران خادم گفتم دستم خیلی درد می‌کند. گفت: خجالت نمی‌کشی در حضور بی بی می‌گویی دستم درد می‌کند؟ در جواب گفتم: شاید ایشان نمی‌خواهد مرا شفا دهد! دوست خادم گفت: اینها مثل من و شما نیستند. خیلی ناراحت شدم.مستقیماً به خدمت خانم، حضرت معصومه (س) رفتم و عرض کردم: بی بی جان ! دیدید همکارم به من چه گفت؟ خیلی دلم شکسته است.
ساعت 11 شب بود که دیدم یکی دیگر از دوستان همکارم در حال خوردن قرص است. گفتم: چه قرصی می‌خوری؟ گفت: قرص اعصاب.
گفتم: دست من هم خیلی درد می‌کند. یک قرص اعصاب به من داد و گفت‌: بخور! ان شاء الله خوب می‌شوی. من هم قرص را از ایشان گرفتم و خوردم. از آن شب تا کنون، دستم هیچگونه ناراحتی ندارد و شفای کامل حاصل شده است.

شفای همسر بیمار
آقای کریمخانی نقل می‌کرد: در سال 1359 شمسی، همسرم به ناراحتی اعصاب و عفونت‌های شدید داخلی مبتلا شد.
چند ماه مشغول مداوا بودیم. هر چقدر به دکتر مراجعه کردیم، نتیجه‌ای نگرفتیم. در روز سی ام شهریور آن سال، حال ایشان به حدی وخیم شد که در بیمارستان نکویی قم بستری شد.
در همان حال، من خودم را با عجله به حرم مطهر حضرت معصومه (س) رساندم و عرض کردم: بی بی جان! من دارای چند فرزند خردسال هستم. تو را به پدرت موسی بن جعفر (ع) از خدا بخواه که عیال بنده شفا بگیرد و به سر زندگی بر گردد. مدتی بعد حال ایشان بهتر شد و در نهایت به کلی کسالتش رفع گردید.

شفای فرزندی که موهایش می‌ریخت
یکی از خادمین کفشدار به نام آقای سید علی اصغر علوی از اهالی آذر شهر ساکن قم نقل می‌کرد: فرزند هشت ساله‌ای دارم که مدتها قبل، موهای سر و ابروهایش می‌ریخت و رنگ سر و صورتش زرد می‌شد. هر کس او را می‌دید، این حالت را به عیب و بیماری خاصی نسبت می‌داد. بارها به دکتر مراجعه کردم، ولی بهبودی حاصل نمی‌شد.
آمپول‌های تجویزی از سوی دکترها، علاوه بر هزینه مالی، کمیاب بود و به ناچار، از بازار آزاد تهیه می‌کردم. تزریق آمپول‌ها فقط باید توسط پزشک متخصص انجام می‌شد و هزینه هر تزریق، هفتصد تومان بود که برای من که یک کارگر هستم، مخارج مالی سنگینی را در پی داشت.
روزی یکی از نسخه‌های دارو را به یکی از همکاران خادم به نام آقای طالبی دادم و از او خواستم که داروها را برای بچه‌ام تهیه کند. مدتی گذشت. ماه مبارک رمضان فرا رسید و از طرف حرم مطهر، خادمین و خانواده‌های آنان را برای افطاری به حرم دعوت کردند. در روز دعوت، بچه‌ام را هم با خود بردم.
آقای طالبی وقتی که بچه را دید گفت: داروها را برای ایشان می‌خواستید؟ گفتم: بله. گفت: تو که در حرم حضرت معصومه (س) کار می‌کنی، برو شفای او را از حضرت بگیر.
در آن لحظه دلم به حدی شکست که بغض گلویم را گرفت و احساس خفگی کردم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز در حرم مطهر خواندم و با بی بی صحبت کردم و گفتم: یا از خدا بخواه او را شفا بدهد، یا مرگش را بخواه؛ چون از این ساعت به بعد دیگر او را نزد دکتر نخواهم برد.
آن روز سپری شد و تا امروز که فرزندم سیزده سال دارد، به پزشک مراجعه نکرده‌ام. در حال حاضر کاملاً موهای سر و ابرو و مژه‌هایش طبیعی است و شفای کامل گرفته است.

شفای دختری که لال مادرزاد بود
یکی از خادمین حرم مطهر حضرت معصومه (س) به نام آقای عبدالله افسا می‌گوید: یک دختر نه ساله که لال مادرزاد و اهل زنجان بود، به همراه مادربزرگش به حرم آورده شد.
معلوم شد که والدین این طفل از دنیا رفته‌اند و مادربزرگش او را از زنجان به قم آورده تا شفایش را از حضرت معصومه (س) بگیرد. مادر بزرگ پیر، در کنار ضریح ایستاده، خطاب به حضرت معصومه (س) می‌گفت: ای بی بی ! این دفعه من به زیارت نیامده‌ام، بلکه آمده‌ام شفای این دختر را از شما بگیرم.
من، تنها سرپرست او هستم. نمی‌دانم اگر بمیرم، سرنوشت این بچه چه می‌شود؟ شما می‌دانید من با چه سختی او را تا اینجا آورده‌ام.
در همین حال که پیرزن با حضرت، درد دل می‌کرد، یک مرتبه دخترک که در کنار ضریح نشسته بود، بلند شد و با زبان ترکی مادربزرگش را صدا کرد.
پیرزن با یک دنیا خوشحالی او را در آغوش کشید. خادمان پیرزن و دخترک را نزد تولیت آستانه بردند.
تولیت بیست هزار تومان به عنوان کمک هزینه زندگی به آن پیرزن هدیه داد و بلیت مسافرت برای آنها تهیه کرد و آنها با خوشحالی به زادگاه خود بازگشتند.

شفای پسری که تصادف کرده بود
آقای محمد قلی فرخی که از خدمتگزاران حرم بی بی هستند، می‌گوید: پسرم ابوالفضل با موتور تصادف کرد و حالش بسیار بد بود. از پشت کمر تا جمجمه سر خون لخته شده بود و ممکن بود تا آخر عمر خانه نشین شود. دست به دامن بی بی حضرت معصومه (س) شدیم و سلامتی ابوالفضل را از آن حضرت خواستیم.
به زودی پسرم بهبود یافت و همه دکترها از این بهبودی سریع ، دچار شگفتی شدند.

شفای خادمی که سنگ کلیه داشت
یکی از خادمین با وفای کریمه اهلبیت (ع) که مایل نیست نامی از او برده شود، برای آقای شریفی مسئول دفتر کفشداری، مطلبی را نقل کرده که نوار کاست آن نزد نگارنده این سطور موجود است و تردیدی در صحت مطالب آن ندارم.
ایشان نقل می‌کند: ناراحتی کلیوی آزارم می‌داد و به دکترهای متعددی رجوع کردم. بعد از عکسبرداری مشخص شد که سنگ بزرگی در کلیه‌ام وجود دارد که باید با عمل جراحی، یا از طریق سنگ شکن از میان برداشته شود. به دکتر متخصص کلیه گفتم: نیازی به این کار نیست.
چون ما خودمان دکتر داریم! روزی برای زیارت و انجام کار به حرم آمدم. در بالای بام اتاق انتظامات، وضو خانه‌ای بود. بعد از اینکه وضویم را گرفتم، در هنگام بازگشت، چشمم به گنبد حضرت افتاد، گفتم: بی بی جان! دکتر من تویی، خودت خوب می دانی که از لحاظ مادی برایم خیلی مشکل است که هزینه عمل را بپردازم. خودت عنایتی کن. از فردای آن روز، ناراحتی کلیه‌ام آرام گرفت و اثری از سنگ نبود. وقتی که به دکتر مراجعه کردم ، عکسبرداری کردند و گفتند: سنگ دفع شده است و دیگر مشکلی ندارید.

شفای پای سیاه شده
یکی از خادمین حرم حضرت معصومه (س) به نام آقای میرزا اسد الله به سبب ابتلا به مرضی، انگشتان پایش سیاه شده بود.
جراحان اتفاق نظر داشتند که باید پای او قطع شود تا مرض به اعضای بالاتر سرایت نکند. شب قبل از عمل ، میرزا اسدالله را می‌شنوند که فریاد می‌زند: در حرم را باز کنید ! حضرت مرا شفا داد.در را باز کردند و دیدند میرزا خوشحال و خندان است و می‌گوید: در عالم خواب دیدم خانمی مجلله به نزد من آمد و گفت: چه می‌شود تو را؟ عرض کردم: این پا مرا عاجز کرده. از خدا شفای درد یا مرگم را می‌خواهم.
آن خانم مجلله گوشه مقنعه‌اش را چند بار روی پای من کشید و فرمود: شفا دادیم تو را.
عرض کردم: شما کیستید؟ فرمودند: مرا نمی‌شناسی و حال آنکه خادمی ما را می‌کنی؟! من فاطمه دختر موسی بن جعفرم.

شفای درد پای شدید همسر خادم از زبان خادم
آقای شریفی مسئول دفتر کفشداری حرم حضرت معصومه (س) می‌گوید: یکی از کفشداران افتخاری و عزیز ما می‌گفتند: ماهها بود که همسرم به درد پای عجیبی دچار شده بود هر چه برای معالجه به پزشک مراجعه کردیم، نتیجه نگرفتیم.
اکثر دکترها راجع به علت درد پای ایشان، اظهار بی اطلاعی می‌کردند. یکی از روزها که همه درها را به روی خود بسته دیدم، سراغ روپوش خود رفتم تا برای آمدن به حرم آماده شوم. دیدم روپوشم کثیف است.
به همسرم گفتم: چرا رو پوش مرا نشسته‌ای؟ گریه‌اش گرفت و گفت: دیگر توان ایستادن ندارم.چندین سال است شما در خدمت حضرت معصومه (ع) در کفشداری خدمت می‌کنید. از حضرت بخواهید که درد پایم را شفا دهد.
حرف همسرم ، انقلابی در من به وجود آورد. از خودم سؤال کردم که چرا از اول سراغ حضرت نیامدم؟ در این حال از خودم خجالت کشیدم. به حرم رفتم.
در کفشداری که بودم، چند دقیقه با خود خلوت کردم. در آن حال گریه‌ام گرفت با زبان عامیانه گفتم: اگر همسرم را شفا ندهی، دیگر به اینجا نمی‌آیم چون مجبورم در خانه بمانم و از همسرم پرستاری کنم.
بعد از چهار ساعت که در کفشداری مشغول بودم، به منزل بازگشتم. ناگهان همسرم گریه کنان به استقبالم آمد. خیلی تعجب کردم. مدتها بود حتی نمی‌توانست قدمی بردارد. تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم تمام منزل را تمیز و مرتب کرده است. پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ گفت: بعد از اینکه شما رفتید، ساعتی خوابیدم. در عالم خواب، خانم بزرگواری را دیدم که نزد من آمدند و دستی به پاهایم کشیدند و فرمودند: فلانی کفشدار ما دارد می‌آید. او شفای شما را از ما گرفت. بلند شو و خانه را مرتب کن و لباس‌هایش را بشوی و به او بگو که ما از احوالات شما لحظه‌ای غافل نمی‌شویم.

منبع:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920615000597
http://www.afsaran.ir/link/1044286
http://mehrdadz.blog.ir/post/102
http://sangariha.com/view/post:6765649/1439675537/

#کرامات_حضرت_معصومه_س_از_زبان‌_خادمان_حرم
#شفا_دادن_بیمار_مریض_
#علاج_معجزه
#روز_دختر_حضرت_معضومه_سلام_الله
#عکس_ضریح_حضرت_معصومه_قم_گنبد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)









داستان همه مصائب حضرت زینب (س) ... وای بر دل زینب ... وای بر دل زینب ...

زینب سلام الله در همان کودکی ؛ غم شهادت حضرت محمد (ص) آخرین رسول خدا را تجربه کردند...
مدتی کوتاه بعد آمدند دنبال بابا تا به زور از او بیعت بگیرند ...
در خانه را آتش زدند ... مادرشان فاطمه (س) بین در و دیوار مضروب شدند...
برادرشان محسن (ع) در حادثه به شهادت رسیدند ...
پدر را با زور و دست بسته از خانه بردند تا بیعت بگیرند ...
به مادر تهمت دنیا طلبی و دست اندازی به بیت المال زدند و فدک را از او گرفتند ...
مادر بر اثر جراحت آن حادثه به شهادت رسیدند ... و زینب (س) ماند و آینده پر حادثه اش ...وای بر دل زینب (س)
مردم بعد مدتی با پدر بیعت کرده و او را امیرالمونین خود نمودند ؛ ولی بعد او را در محراب مسجد در حالی مضروب کردند
که برخی میپرسیدند مگر علی نماز میخواند ؛ زیرا معاویه همه افکار را علیه علی (ع) آماده کرده بود.
پدر بعد دو روز به شهادت رسیدند ...
برادرش حسن مجتبی (س) امام جامعه شد ولی با خیانت همسرش و نوشاندن جام زهر او نیز به شهادت رسید.
حتی هنگام تشییع برادرش هم زینب آرام نگرفت چرا که پیکر برادرش تیر باران شد...
و حالا نوبت حسین (ع) برادر دیگر زینب (س) رسیده بود تا به امامت برسد و مظلومیت های زینب ادامه یابد ...
مردم ادعا کردند منتظر حسین (ع)هستند ؛ همین باعث شد ؛ ایشان حج خود را نیمه رها کند و به سوی کوفه بشتابد.
همه چیز آماده شد تا کربلا ؛ کرب و بلا شود ...
امام حسین (ع) ؛تمام حق؛ در مقابل تمام باطل ایستاد ولی اهل باطل سخن حق او را نشنیدند ...
فرزندان حسین (ع) تک به تک و همه عزیزانش در مقابل چشمان زینب (س) پر پر شدند ...
ابولفضل (ع) آن رخ علی ؛ آن پهلوان و قهرمان را به شقاوت تمام به شهادت رساندند.
؛ علی اکبر را که قیمه قیمه کردند ... وای بر دل عمه جان زینب ... ؛
قاسم (ع) یادگار برادرش حسن مجتبی(ع) نیز پر پر میشود ... نوبت علی اصغر (ص) رسید ...
او را هم تشنه لب و در اوج مظلومیت پر پر کردند ...مگر انسان چقدر میتواند پست باشد که حتی به کودکی رحم نکند ...
همه یاران میروند و هیچ کسی نیست حسین(ع) را یاری کند.
حالا کم کم زینب (ُس) تنها میشود و فقط حسین (ع) برادرش برای او باقی مانده ...
او را نیز به شهادت میرسانند و با بیرحمی تمام سر از تن ایشان آنهم از پشت میبرند ... وای بر دل زینب ...
داستان مصائب حضرت زینب به اینجا ختم نمیشود ؛ حالا زینب میماند و کودکان و خانواده برادرش ...
که چگونه به آنها دلداری بدهد ؛ زینب میماند پای کودکان که تیغ رفته ؛ زینب میماند و مهار تازیانه های که بر سر کودکان سرازیر میشود و با بدن خسته و کبودش باید بگیرد.
راستی سوز بانو رباب مادر آن طفل 6 ماهه را چه بگویم ... وقتی رباب (س) به حضرت زینب (س) گفت الان که سیراب هستم در وجودم جوشش شیر را احساس میکنم ... افسوس که علی اصغرم نیست ... وای بر دل زینب ...
همینطور که به شام  میرسیدند ؛ ابلهان زمانه سنگ ها و زباله هایی را به سمت کاروان کربلا پرت میکردند ... زینب با آن غم و خستگی و کبودی چه کند ...
ان همه ناسزا را به اهل کاروان چه کند ...
آن همه نگاه حرامی را به کاروان چه کند ...
بی قراری های رقیه ؛ را چه کند که سراغ بابا را میگرفت ... زینب چه کند که تشت سر برادرش حسین (ع) را مقابل رقیه گذاشتند ...
زینب (س) چه کند رقیه از شدت مصیبت و دیدن سر پدر جان داد ...
زینب (س) چه کند با این جماعت حرامی شام ...
پوزخند های یزید و نگاه کثیف او را بر اهل کربلا چه کند ...
حالا زینب مانده که حالا با تمام این مشکلات دین جدش را چگونه حفظ کند ...
دینی که پدر و مادرش با مظلومیت برای حفظش صبوری کردند ...
برادرانش هم صبوری کردند ... وای بر دل زینب ...
آخر زینب (س) چه کند ؛ وای بر دل زینب ... خدایا این همه مصائب همه با هم ؛ هم مگر میشود ...؟
ای خدا ...
وای بر دل زینب ...
بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1319255
 http://www.afsaran.ir/link/998622
http://mehrdadz.blog.ir/post/69
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/119687069
http://hadinet.ir/view/post:8306802
http://sangariha.com/view/post:6744451/1436222610/
http://razesorkh.com/view/post:5203314

#وای_بر_دل_زینب_ #سلام_الله #مصائب #حضرت_زینب_ #عکس #کاروان #عاشورا #تیر_باران #پیکر #امام_حسن #مجتبی_س #طرح #ایده #کار #مطلب #درباره #موضوع #زینب_سلام_الله #واقعه #عاشورا #رنج #ر #مصیبت #کربلا_نبود #اگر زینب_نبود #میماند


علت و چگونگی تیرباران پیکر مکفون امام حسن علیه السلام

http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=234&t=news



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۷
مهرداد بچه مثبت

بیه نام خدای مهدی (عج)









برگی از تاریخ آینده
روزی خواهد آمد که امام زمان عج تشنه خواهد شد و ...

روزی خواهد آمد که امام زمان عج بر اثر تشنگی از یکی از 313 یار خود طلب آب میکند ...

آنگاه یکی از ایشان ؛ با ظرفی به امام آب میرساند ...

امام آن ظرف را گرفته و نمینوشد و بر آن مینگرد و ناگاه همه میگریند ...

بله امام به یاد آن دلاور مردی میافتد که با وجود تشنگی و ضعف مربوطه ، آب ننوشید ، چرا که امام خود را تشنه و اهل خیمه را منتظر و مضطر میدید ...

و امروز ، روز ؛ امام مهدی عج به دنبال 313 دلاور مردی میگردد ؛ همچون حضرت عباس ع

دلاور مردانی که از همه چیز خود بگذرند و فرمانبر امامی باشند که منصور همه عالم خواهد شد ...

نقل است که هر جایی که روضه حضرت عباس (ع) باشد امام زمان عج سراسیمه در انجا حضور خواهد یافت ، چرا که ایشان خیلی به روضه حضرت عباس علاقه مندند ...

چرا ...

به راستی چرا ...

نمیدانم شاید به خاطر این است که ببینند تاثیر حرکت عمویش عباس (ع) در کدامیک از گریه کن ها موثر تر بوده شاید برای ایشان سربازی باشد که بتواند تمام قد به او امیدوار باشند ...

بمیرم برای مولایم صاحب الزمان که بعد از 1170 سال از این همه مدعی انتظار ؛ 313 یار همچون عباس (ع) نیافته ...

امید که هر چه زودتر بیابد

اللهم عجل لولیک الفرج

http://www.afsaran.ir/Link/943564
http://mehrdadz.blogfa.com/post/377
http://razesorkh.com/view/post:5167687
http://sangariha.com/view/post:6718383/1432330005/
http://www.cloob.com/u/bachemosbatm/118564195
http://hadinet.ir/view/post:8299323
http://mehrdadz.blog.ir/1394/03/02/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B6%D9%84-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3

دانلود صوت نوحه حضرت ابوالفضل
http://www.afsaran.ir/media/download/1020739

#حضرت_ابوالفضل_عباس_دست_قطع_شده_بی_دست
#مرام_گذشت_صبر_صبوری_آب_تشنه_چای_چایی
#مرام_ساقی_بی_دست_را_عشق_است





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۲
مهرداد بچه مثبت