به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
به نام خدای شنهای طبس
آخرین آمار مفقودان ایرانی جنگ تحمیلی
رئیس نمایندگی کمیته بینالمللی صلیب سرخ در ایران آخرین آمار مفقودان ایرانی جنگ تحمیلی با عراق را 11هزار و 697 اعلام کرد.
بنابر گزارش فارس ،پییر ریتر اظهار داشت: موضوع مفقودان جنگ ایران و عراق هنوز از اولویتهای کمیته بینالمللی صلیب سرخ محسوب میشود.
وی افزود: شروع فعالیتهای این کمیته در ایران در زمان جنگ بود که به این ترتیب توانستیم به بسیاری از اسرا دسترسی داشته باشیم و آنها را ثبت نام کنیم.
https://article.tebyan.net/144270/
هوا خیلی سرد بود و ما غواص ها آماده عملیات بودیم...
به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ فک من برای چندمین بار قفل شده بود ؛ هر
بار حدود 15 روز طول میکشید تا باز شود و من در این مدت فقط میتوانستم
مایعات بنوشم و این زیاد مرا نگه نمیداشت و بعد چند ساعت باز هم گشنه
میشدم.
برای همین به اورژانس که نزدیک گردان بود رفتم.
پیش پزشک رفتم و گفتم دهانم قفل شده!
دکتر: خوب دهانتو باز کن ببینم!
فقط میتوانستم لب هایم را باز کنم چون دندانهایم با فشار به هم چسبیده بودند! دکتر دوباره گفت: میگم دهنتو باز کن!
گفتم: اگه میتونستم که اینجا نمیومدم
دکتر: واقعا دندونات این طوری قفل شدن؟
برایش جالب شده بودم ؛ پرسید پس این مدت چی میخوری؟
گفتم: هیچی چای شیرین درست میکنم و توش نون خیس میکنم!
دکتر: تو چرا تا حالا این جا موندی ؛ باید تو را عقب میفرستادن ... بیمارستان ...
با هم حرف زدیم و او به حرف هایم که از بین دو ردیف دندان به هم فشرده ادا میکردم گوش میداد؛ فهمید عقب برو نیستم!
برای معاینه پیراهنم را بالا زدم ؛ همین طور که مشغول معاینه بود متوجه شدم گریه میکند ...
بهم گفت تو با این بدنت وارد آب میشوی فکر نمیکنی فردا بدنت چرک میکند میافتی ؟
باورش نمیشد تا آنروز 22 بار بدنم را جراحی کرده باشم میگفت اصلا با عقل جور در نمیآید.
حالا دیگر من مشغول روحیه دادن به دکتر شدم !!!
بعد ها راهی برای قفل شدن دندانهایم پیدا کردم...
دو تا از دندان هایم را شکستم تا بتوانم راحت تر غذا بخورم!!!
برگرفته از کتاب نور الدین پسر ایران صفحات 528/529
www.afsaran.ir/link/729535
پاسداشت پدیدآورندگان کتاب «نورالدین پسر ایران» در خبرگزاری فارس
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910217000330
http://www.afsaran.ir/link/729535
http://mehrdadz.blogfa.com/post/599
http://sangariha.com/view/post:6564291
http://hadinet.ir/view/post:8248302
http://razesorkh.com/view/post:4191495
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-36506.html
http://qm313.com/forum/showthread.php?tid=10191
#کتاب_نور_الدین_پسر_ایران_نور_الدین_عافی
#رزمنده_جبهه_جنگ_جانباز_دفاع_مقدس_
#خاطره_گویی_ایثار_بچه_های_تبریز
#غواص_سرما_فک_قفل_شدن_دکتر_گریه
به نام خدای مهدی (عج)
آموزش غواصی در شرایط سخت ادامه داشت. مشکلاتی چون سرمای شدید و
دشواری آموزش و نرسیدن امکانات غذایی و نبود حمام گرم ؛ کار را خیلی سخت کرده بود.
با پوشیدن لباس غواصی و حضور چند ساعته در آب کنترل ادرار از دست میرفت و بارها دفع ادرار صورت میگرفت
لباس غواصی طوری بود که آب به داخلش نفوذ نمیکرد و بچه ها وقتی به ساحل
میرسیدند گلی میشدند ؛ در نتیجه لباسشان را در میاوردند و دوباره وارد آب
میشدند تا خودشان را تمیز و پاک کنند.
آب آنقدر سرد بود که به همه وجود میلرزیدیم و اغلب صدای دندان لرزه بچه ها را میشنیدیم
در آن شرایط اعضای تدارکات ؛ آتشی درست میکردند تا بچه ها هنگام خروج از
آب گرم شوند ؛ همچنین چیزی آماده میکردند تا دهان غواصان بگذارند در حالیکه
آنها اینقدر قدرت نداشتند که تا دهانشان را باز کنند.
تمرینات به
قدری سخت و فشرده بود که بچه ها فرصت استراحت کافی نداشتند ؛ با این حال
برخی از وقت استراحت خود میگذشتند و با آمدن به بیرون چادر و تهیه آتش سعی
در گرم کردن بچه هایی میکردند که ساعاتی دیگر آماده تمرین میشدند !
خودم نیز با ورود به آب و به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ زخم هایم
اینگار تازه میشدند ودرد همه بدنم را فرا میگرفت علاوه بر این به خاطر از
بین رفتن دیواره بینی ام ؛ از سوراخ بینی آب به شکمم سرازیر میشد ؛ همیشه
به طور ارادی نمیتوانستم جلو ورود آب را بگیرم و آب با سرو صدا داخل شکمم
میریخت به همین خاطر همیشه سعی میکردم دماغ گیر بزنم.
نور الدین پسر ایران صفحه 507 ؛ 508 ؛ 509
#کتاب_نور_الدین_پسر_ایران_نور_الدین_عافی
#رزمنده_جبهه_جنگ_جانباز_دفاع_مقدس_
#خاطره_گویی_ایثار_بچه_های_تبریز
#غواص_سرما_آتش_کمک_خستگی