به نام خدای شنهای طبس
این شهر شبیه هیچ یک از شهرهایی که دیدهام نیست. در خیابانهایش به سختی میتوانی راه بروی. ازدحامی که تا به حال ندیدهای. ولی هیچکس از این ازدحام مستاصل نیست. انگار عجلهای نیست. انگار همین کنار هم بودن در خیابانهای این شهر و تنفس هوای مشترک در این ایام برای زائرانش کفایت میکند.
و زائرانی که دیگر فقط عراقی نیستند و این سالها بقیه هم به آنها پیوستهاند.
زائرانی که با سرعتی عجیب راه میروند. انگار برای قراری مهم دیر کرده باشند. زائرانی از هر شکل. از هر رنگ. از هر پوشش. از هر طبقه اقتصادی.
اولین چیزی که مبهوتت میکند همین بی پایانی تعدادشان است. همین شمرده نشدنی بودنشان.
باید ببینی با چشمهای خودت تا باور کنی اینجا بیاهمیتترین و نامرئیترین بازیگر، دولت است و سازمانها و وزارتها و دستگاه عریض و طویلش. اینجا چنان این «مردم» و قدرت عجیبی که از کنار هم بودن بواسطهی این حرکت مییابند، پررنگ است که هر نیروی دیگری رنگ میبازد. در سازماندهی اینجا، حتی دولت عراق هم نقشش بیاهمیت است، چه رسد به دولت کشور همسایه. اینجا حتی امنیتش هم با نیروهای مردمی است.
تو فقط ده دقبقه راه رفتن نیاز داری تا بفهمی آنهمه خبر درباره خرج منابع مالی ایران در اربعین ونقش حکومت ایران و فلان نهاد و سازمانش در سازماندهی اربعین یک شوخی بیشتر نیست. که اگر همه دولتهای منطقه هم جمع میشدند و تمام توانشان را میگذاشتند و میخواستند هم نمیتوانستند یک میلیون از این زائران را به مقصد برسانند. چه رسد به بیست و چند میلیون
در ابتدا، از منظر خودِ غربیشدهات وحشت میکنی و میپرسی نکند هرلحظه آشوبی رخ دهد و فاجعهای؟ با اینهمه مردم؟ بدون دولت در نقش پدر؟ ولی هیچ فاجعهای رخ نمیدهد. که نظمی دقیق در میان این بینظمی ظاهری وجود دارد. نظمی با منطقی متفاوت.
اربعین نوعی زدن زیر میز نظم دولت مدرن است و بهم ریختن نظم بوروکراتیک و تکنوکراتیک این دولت مدرن. جایی که در آن اداره امور مردم توسط مردم بدون میانجی دولت صورت میپذیرد.
و از خودت میپرسی چگونه میشود در یک کوچه شهر یک لوله آب که میترکد چشمهای همه به آسمان دولت دوخته میشود و تا دولت نیاید همه فلج و ناتوان میشوند و اینجا بیست میلیون میآیند و میروند و کارهایشان را سامان میدهند و فاجعهای رخ که نمیدهد هیچ، فردی هم وعدهی غذا و آبش ثانیهای دیر نمیشود؟