دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبر» ثبت شده است

به نام خدای مهدی عج





پای صحبت جانباز انقلاب اسلامی محمد جهان‌بین که در زندان ساواک مورد شکنجه قرار گرفته:


چند روز قبل، خانمی در میان بازدیدکنندگان موزه عبرت، از بدو ورود شروع به مغلطه و جوسازی کرد که: «چیزهایی که اینجا می‌بینید، همه‌اش را خودشان ساخته‌اند.» در جوابش گفتم: «یعنی شما معتقدید شکنجه‌هایی که اینجا بازسازی شده، واقعیت ندارد؟ اما بعد از 46 سال، هنوز جای آن شکنجه‌ها در بدن من مخصوصاً پاهایم هست.» وقتی آثار کابل‌های ساواکی‌ها در کف پایم را نشان دادم، گارد آن خانم‌باز شد و گفت: «حالا باور کردم.»

از خاطرات شکنجه‌های ۴۶سال قبل که می‌پرسم، خم می‌شود، کفش و جوراب از پا درمی‌آورد و در مقابل چشم‌های متعجب من، پایش را روی میز قرار می‌دهد و می‌گوید: «با این پاهای آسیب دیده، هنوز هم شب‌ها نمی‌توانم بدون آرام‌بخش بخوابم. آثار کابل‌هایی که ماموران ساواک در سال ۱۳۵۵ زدند، هنوز کف پایم وجود دارد و درد و سوزشش عذابم می‌دهد. همین دیشب مجبور شدم با یک تیغ تیز، چند لایه پوست از کف پایم بردارم. بی‌قراری این پا، خیلی اوقات، بی‌خوابم می‌کند. از خواب که می‌پرم، در آن تاریکی نیمه‌شب، خیال می‌کنم هنوز هم در سلول انفرادی هستم...»

«افضلی»، بازجوی من، وقتی از تهدید، تطمیع و تحقیر جواب نگرفت، ساعت ۱:۳۰ نیمه‌شب درحالی‌که شیشه کنیاک روی میزش بود، خواست با مطرح کردن یک موضوع ناموسی، مرا خلع سلاح کند. گفت: «حرف نمی‌زنی؟ اشکال ندارد. همسرت را اینجا می‌آورم و در مقابل خودت...» در همان لحظه به حضرت زهرا (س) متوسل شدم که آن ناجوانمرد نتواند نیت شومش را پیش ببرد. عنایت خانم(س) طوری بود که او تا مدتی اصلاً نمی‌فهمید کجاست و با چه کسی صحبت می‌کند! در همان فضا در مقابل من نشسته بود اما انگار خدا هوش و عقل را از او گرفته بود و فقط به من نگاه می‌کرد.

https://farsnews.ir/social/1677301042000687726

با این پاهای آسیب دیده، هنوز هم شب‌ها نمی‌توانم بدون آرام‌بخش بخوابم. آثار کابل‌هایی که ماموران ساواک در سال ۱۳۵۵ زدند، هنوز کف پایم وجود دارد و درد و سوزشش عذابم می‌دهد. همین دیشب مجبور شدم با یک تیغ تیز، چند لایه پوست از کف پایم بردارم. بی‌قراری این پا، خیلی اوقات، بی‌خوابم می‌کند. از خواب که می‌پرم، در آن تاریکی نیمه‌شب، خیال می‌کنم هنوز هم در سلول انفرادی هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۳ ، ۰۹:۰۵
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)






خدایا صبرمان تمام شده ؛ بگو که آقامان برگردد ... اللهم عجل لولیک الفرج

مادری رفت خدمت آقا امام صادق (علیه السلام) ...گفت :خیلی وقت است پسرم از مسافرت برنگشته،خیلی نگرانم...

حضرت فرمودند : صبر کن پسرت بر می گردد .... رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت : پس چرا پسرم برنگشت ؟...

حضرت فرمودند : مگر نگفتم صبر کن .... خب پسرت بر می گردد دیگر .... رفت اما از پسرش خبری نشد .... برگشت؛ آقا فرمودند: مگر نگفتم صبر کن ...

مادر دیگر طاقت نیاورد ... گفت : آقا چقدر صبر کنم ؟ ... نمی توانم صبر کنم ... به خدا طاقتم دیگر تمام شده ...

حضرت فرمود : برو خانه ، پسرت برگشته است ... رفت خانه دید واقعا پسرش برگشته ...

آمد خدمت آقا امام صادق ، عرضه داشت : آقا جریان چیست ؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود ؟

 آقا امام صادق فرمودند به من وحی نازل نمی شود اما" عند فناء الصبر یاتی الفرج "

صبر که تمام شود فرج می آید ...

منبع:
 وسائل الشیعه ، جلد ۱۵ ، باب استجاب الصبر فی جمیع الامور ، حدیث ۲۰۴۶۲

بیشک باید یه ربطی بین این حدیث و مادرای شهدا وجود داشته باشه ...
شاید باید صبرمون از جنس مادرای شهدا باشه ...؟!
مادرای شهدای مفقود که هر تلفنی هر زنگ دری که میزنند فکر میکنند ؛ بهشون  از گمشده شون خبری خواهد رسبد ...

اگر اونجوری صبر کنیم و اونوقت صبرمون تموم بشه بی شک آقا همون موقع میاد ...

اللهم عجل لولیک الفرج

#حدیث #امام_صادق #دل_شکستن #صبر #انتظار #اللهم_عجل_لولیک_الفرج  #روایت #صبر_که_تمام_شود #فرج_میرسد #ظهور #منجی #مهدویت #انتظار #مادر_جوان #خسته #یاس #امام_ژمان_عج #منجی #انتظار #فرج ##ولی_معصوم #منبع #حدیث #عکس_نوشته

بازنشر:
http://www.afsaran.ir/Link/1304863
http://www.afsaran.ir/Link/793967
http://mehrdadz.blog.ir/post/222
http://mehrdadz.blogfa.com/post/684
http://hadinet.ir/view/post:8268554
http://sangariha.com/view/post:6624519/1420235464/
http://razesorkh.com/view/post:4614223



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۰۳
مهرداد بچه مثبت
به نام خدای مهدی عج





 http://www.rajanews.com/news/278092/

http://yon.ir/13983

دهه آخر ماه مبارک رمضان سال 1393 بود که توفیق زیارت امام رضا (علیه‌السلام) نصیبمان شد. داخل صحن روبه روی گنبد طلا نشسته بودیم چشم و دلمان گره‌خورده بود به گنبد طلایی حرم امام رضا (علیه‌السلام). گفت: خانم! یک حاجت بزرگی دارم و از آقا خواسته‌ام که من را به حاجتم برساند تو هم دعا کن حاجتم را بگیرم. گفتم: اگر قابل باشم چشم. چند روز بعد از برگشتمان از مشهد عازم سوریه شد روز خاک‌سپاری سید یحیی هم‌زمان با روز شهادت امام رضا (علیه‌السلام) بود و آنجا بود که فهمیدم سید یحیی به حاجتش رسید.

علی اولین کسی بود که از شهادت پدرش مطلع شد اما به من نگفته بود. من دیدم حال ‌و روز خوبی ندارد و چشم‌هایش قرمز شده، به من می‌گفت: سرم درد می‌کند و اگر کمی استراحت کنم خوب می‌شوم. همان روز دخترم کلاس داشت و رفت باشگاه، علی از خانه بیرون نرفت. خیلی‌ها می‌آمدند دم در خانه، خود علی جواب همه را می‌داد. گفتم: علی چیزی شده، گفت: نه مامان. یکی از همسایه‌ها مراسم روضه‌خوانی داشتند، می‌خواستم بروم برای مراسم که علی گفت: مامان اگر کسی حرفی زد قبول نکن. گفتم: علی برای بابا اتفاقی افتاده است؟! علی ‌بابا شهید شده؟! پسرم از صبح اسم پدرش را در لیست شهدا دیده بود و نتوانسته بود به ما بگوید. وقتی گفتم: علی، بابا شهید شده،  شانه‌های من را گرفت و گفت: نه؛ بابا فقط مجروح شده. به‌یک‌باره بند دلم پاره شد. 16 آذرماه سید یحیی در حلب درحالی‌که کنار تانک بوده، تانک با یک شلیک منفجر و در اثر اصابت ترکش‌ها به سرش مجروح می‌شود. هم‌رزم‌های سید یحیی تعریف می‌کردند که تا بیمارستان دمشق هم سید یحیی زنده بوده. درحالی‌که ذکر یا حسین (ع) را می‌گفته، به حاجتی که از امام رضا (ع) خواسته بود، می‌رسد.

 وداع خصوصی نداشتم، اما وقتی چهره‌اش را دیدم حس کردم خیلی نورانی‌تر از قبل شده. گفتم: خوش به سعادتت که به آرزویت رسیدی. درحالی‌که بر سجده‌گاهش بوسه می‌زدم، گفتم: منتظر شفاعتت می‌مانیم. این روزها با دل‌تنگی‌هایم می‌رویم سر مزار و برایش نماز می‌خوانیم. سید یحیی عادت به نماز شب داشت. هر موقع که نماز شبش قضا می‌شد در طول روز قضایش را به‌جا می‌آورد. به من هم می‌گفت: وقتی برایت مشکلی پیش می‌آید  دو رکعت نماز برای حضرت زهرا (س) بخوان و از خانم بخواه که کمکت کنند. دل‌تنگی‌هایم زیاد که می‌شود نماز می‌خوانم و از خدا صبر طلب می‌کنم و آرام‌تر می‌شوم. بعد از شهادت سید یحیی فکر می‌کردم به چهلم نمی‌رسم، اما خدا صبر می‌دهد. قشنگ‌ترین حرفی که از همسرم در ذهنم به یادگار مانده: می‌گفت سعی کنید کارهایتان با رضایت الهی همراه باشد، از خدا ایمان بخواهید اگر ایمانتان قوی باشد همه کارها درست می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۲۲:۵۹
مهرداد بچه مثبت