به نام خدای شنهای طبس
محل سخنرانی مقام معظم رهبری در روز ترور ایشان در 6 تیر 1360
به
محض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجیهای آنجا گفتم
اجازه خروج را به هیچ کس ندهند. به سمت شبستان مسجد رفتم آقا در بغل آقای
حاجی باشی بود. بچهها داشتند راه را باز میکردند و بیرون میآمدند. آقا
بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت. آقای جباری راننده ماشین بلیزر بود. من
کنارش بودم. آقا هم همراه آقای حیاتکماران صندلی عقب بود. اولین جا به
درمانگاهی در دو راهی قپان رفتیم. در مسیر به مرکز با بیسیم اعلام کردیم
که این اتفاق افتاده است. در درمانگاه دکتر گفت نمیتوانیم برای ایشان کاری
کنیم سریع ایشان را به بیمارستان ببرید. یک پرستار خانم با یک کپسول
اکسیژن همراه ما شد.
فیلم/ چگونگی ترور رهبر انقلاب به روایت محافظ ایشان
دکتر گفت: " آقا" تمام کرده است!
20
دقیقه طول کشید تا به بیمارستان بهارلو(حوالی میدان راهآهن، خیابان
انبارنفت) رسیدیم. با آسانسور به طبقه چهارم که اتاق عمل در آنجا بود
رفتیم. دکتر بیمارستان بهارلو آمد و نبض آقا را گرفت و گفت ایشان تمام کرده
است.
تسنیم: به همین راحتی؟!
بله
چون فشار آقا به 2 رسیده بود. در همین حین دکتر ولایتی، دکتر منافی وزیر
بهداشت وقت و دکتر زرگر رسیدند و فورا گفتند اتاق عمل را آماده کنید. نزدیک
به دو ساعت در اتاق عمل بودند. جمعیت خیلی زیادی هم جلوی بیمارستان جمع
شده بودند و میخواستند به آقا خون بدهند از جمله پدر من.
انتقال آقا به بیمارستان قلب با دو هلیکوپتر!
پس
از آن به من گفتند ایشان را به بیمارستان شهید رجایی ببریم. با مسئولان
بالاتر هماهنگیها انجام شد و قرار شد که برای این انتقال هلیکوپتر آماده
شود اما به دلیل ازدیاد جمعیت نمیتوانستیم آقا را سوار هلیکوپتر کنیم
برای همین یکی از بچهها را روی برانکارد خواباندیم و به هلیکوپتر منتقل
کردیم هلیکوپتر از زمین برخواست و جمعیت متفرق شد! پس از آن هلیکوپتر دوم
آمد. آقای حاجیباشی و دکترها و حضرت آقا را در هلیکوپتر گذاشتیم و با دو
نفر از بچهها با آمبولانس به بیمارستان شهید رجایی رفتیم. آنقدر سرعت ما
زیاد بود که زودتر از هلیکوپتر به بیمارستان رسیدیم. در آنجا هم پزشکان 4
ساعت در اتاق عمل بودند. بر اثر جراحات وارده اعصاب دست راست آقا قطع شده
بود.
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/04/17/1448257
عامل ترور رهبر انقلاب در سال ۱۳۶۰ چه کسی بود؟
http://habibebnmazaher.ghasam.ir/fa/news-details/43179
بین جمعیت، ضبط صوتی دست به دست شد تا
رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فر و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با
تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش
را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش
را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان
نوار، اما او رفت.
یک
دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت
میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ
کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان
امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری، نه فقط در میان عربها- مظلوم بود.
نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل
سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!
آقا
که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای
به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد
کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون.
همه چیز درباره روز ترور رهبر انقلاب:
https://www.yjc.ir/fa/news/5238327