به نام خدا
از رجبعلی خیاط سوال کردند چه درسی برای شیفتگان ظهور دارید؟
ایشان فرمود: نقل است که حضرت داوود (ع) در حال عبور از بیابانی مورچه ای را دید که مرتب کارش این است که از تپه ای خاک بر می دارد و به جای دیگری می ریزد . از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود ... ٬ مورچه به سخن آمد که :معشوقی دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاکهای آن تپه در این محل قرار داده است حضرت فرمود : با این جثه کوچک ٬ تو تا کی می توانی خاکهای این تپه بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی ٬ و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد !؟؟مورچه گفت : همه ی اینها را می دانم ٬ ولی خوشم چون اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام !
در اینجا حضرت داوود (ع) منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او ، حال منتظران ظهور باید ببیننند چقدر برای رسیدن محبوب تلاش و کوشش نموده اند.
در اینجا حضرت داوود (ع) منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او ، حال منتظران ظهور باید ببیننند چقدر برای رسیدن محبوب تلاش و کوشش نموده اند.
منبع:
کتاب کیمیای محبت ص62کتاب در محضر لاهوتیان جلد دوم ص385
از رجبعلی خیاط سوال کردند چه درسی برای شیفتگان ظهور دارید؟
ایشان
فرمود: نقل است که حضرت داوود (ع) درحال عبور از بیابانی مورچه ای را دید
که مرتب کارش این است که از تپه ای خاک بر می دارد و به جای دیگری می ریزد
. از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود! مورچه به سخن آمد که: معشوقی دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاکهای آن تپه در این محل قرار
داده است! حضرت فرمود: با این جثه کوچک،تو تا کی میتوانی خاکهای این
تپه را منتقل کنی ٬ و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد!؟؟ مورچه گفت: همه ی اینها را میدانم ٬ ولی خوشم چون اگر در راه این کار
بمیرم به عشق محبوبم مرده ام !
در اینجا حضرت داوود (ع) منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او ، حال منتظران ظهور باید ببیننند چقدر برای رسیدن محبوب تلاش و کوشش نموده اند.
در اینجا حضرت داوود (ع) منقلب شد و فهمید این جریان درسی است برای او ، حال منتظران ظهور باید ببیننند چقدر برای رسیدن محبوب تلاش و کوشش نموده اند.
منبع:
کتاب کیمیای محبت ص62
کتاب در محضر لاهوتیان
جلد دوم ص385