دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

مهدویت + ولایت + شهادت

دست نوشته های بچه مثبت/مهرداد

تمامی تلاش ها در این وبلاگ ؛ جلب رضایت امام حاضر و ناظرمان مهدی عج است ؛ امید است با عنایت ایشان موفق باشیم ...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غواص» ثبت شده است

به نام خدای شنهای طبس





مگر شهدا نرفته بودند برای وطن مان ؟

مگر شهدا خرج وجود ما نشده اند؟

مگر شهدا نرفتن اعتقاد و آزادی مان بماند؟

پس چرا لقبی که خداوند به آنها داده را از تابلو خیابان هایمان برداشتیم ؟

میدانیم که جریان نفوذی و خائن در لابه لای کشور نفوذ کرده و تقریبا همه پست ها را اشغال کرده است...

خوب آیا این دلیل میشود جریان مدعی حزب اللهی و حق ، سکوت کند و دست روی دست بگذارد؟

اصلا چرا از نام شهید مترسند تا این حد که این اقدام را در ملع عام و در انظار عمومی انجام داده اند؟

مگر کلمه شهید چه در خود دارد؟

باید راز کلمه شهید را در این جست که وقتی 35 کشور از رژیم بعث صدام پشتبانی مالی و نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و انسانی و ... کردند و ما به تنهایی در مقابل آنها ایستادیم و در نهایت به پیروزی رسیدیم جس!ت


باید در این جست وقتی تمام قلدر ها و ظالمان دنیا میخواهند دولت بشار  اسد برود تا بعد دومینوی نابودی منطقه شروع شود، جوانانی از ایران به مدد آنها رفته و ورق را برمیگردانند و به این ترتیب آرامش را به منطقه باز میگردانند.

بله کلمه شهید دقیقا همان چیزی است که شیطان و لشکریانش در مقابل آن حرفی برای گفتن ندارند و محکوم به شکستند ، پس باید این نام از بین برود..


خوب در این بین من و توی مدعی جریان حزب اللهی و حق برای درخشش و معرفی بیشتر این نام الهی و مقدس چه کرده ایم ؟

باید گفت تقریبا هیچ! و اینجاست باید تاسف و حسرت خورد و به حال خودمان گریست!








۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۴
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس





آخرین آمار مفقودان ایرانی جنگ تحمیلی

رئیس نمایندگی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در ایران آخرین آمار مفقودان ایرانی جنگ تحمیلی با عراق را 11هزار و 697 اعلام کرد.

بنابر گزارش فارس ،پی‌یر ریتر اظهار داشت: موضوع مفقودان جنگ ایران و عراق هنوز از اولویت‌های کمیته بین‌المللی صلیب سرخ محسوب می‌شود.

وی افزود: شروع فعالیت‌های این کمیته در ایران در زمان جنگ بود که به‌ این ترتیب توانستیم به بسیاری از اسرا دسترسی داشته باشیم و آنها را ثبت ‌نام کنیم.

https://article.tebyan.net/144270/

خانواده شهدای مفقودالاثر از دیدگاه رهبر انقلاب 

مادر سال‌هاست هر روز صبح کوچه‌های خاکی را آب و جارو می‌کند، خانه را مرتب نگه می‌‌دارد، غذای مورد علاقه فرزندش را درست می‌کند و چشم را به جاده می‌دوزد تا عزیز سفر کرده‌اش، بازگردد. ناله‌هایش بوی انتظار می‌دهد و قلبش در تپش دیدار است؛ گاهی به جگر گوشه‌اش التماس می‌کند که فقط یک بار به خوابش بیاید و جای خود را نشان دهد، برایش حنابندان می‌گیرد، وقتی شهدای گمنام را می‌آورند به استقبالشان می‌رود، در حالی که قاب عکسی در دست دارد، سراغ فرزندش را از شهدای گمنام می‌گیرد. 

این انتظار چقدر زیبا در کلام رهبر معظم انقلاب بیان شده است:  «چقدر سخت است یک خانواده‌ای مفقودالاثر داشته باشد، خانواده‌ای که نمی‌دانند جوانشان زنده است یا نه، هر لحظه‌ای برای آنها مثل شب عملیات است، دائم در حال نگرانی‌اند آیا زنده است، آیا شهید شده آیا زنده خواهند ماند آیا او را خواهند دید؟».




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۳۹
مهرداد بچه مثبت
به نام خدای مهدی (عج)







هوا خیلی سرد بود و ما غواص ها آماده عملیات بودیم...
به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ فک من برای چندمین بار قفل شده بود ؛ هر بار حدود 15 روز طول میکشید تا باز شود و من در این مدت فقط میتوانستم مایعات بنوشم و این زیاد مرا نگه نمیداشت و بعد چند ساعت باز هم گشنه میشدم.
برای همین به اورژانس که نزدیک گردان بود رفتم.
پیش پزشک رفتم و گفتم دهانم قفل شده!
دکتر: خوب دهانتو باز کن ببینم!
فقط میتوانستم لب هایم را باز کنم چون دندانهایم با فشار به هم چسبیده بودند! دکتر دوباره گفت: میگم دهنتو باز کن!
گفتم: اگه میتونستم که اینجا نمیومدم
دکتر: واقعا دندونات این طوری قفل شدن؟
برایش جالب شده بودم ؛ پرسید پس این مدت چی میخوری؟
گفتم: هیچی چای شیرین درست میکنم و توش نون خیس میکنم!
دکتر: تو چرا تا حالا این جا موندی ؛ باید تو را عقب میفرستادن ... بیمارستان ...
با هم حرف زدیم و او به حرف هایم که از بین دو ردیف دندان به هم فشرده ادا میکردم گوش میداد؛ فهمید عقب برو نیستم!
برای معاینه پیراهنم را بالا زدم ؛ همین طور که مشغول معاینه بود متوجه شدم گریه میکند ...
بهم گفت تو با این بدنت وارد آب میشوی فکر نمیکنی فردا بدنت چرک میکند میافتی ؟
باورش نمیشد تا آنروز 22 بار بدنم را جراحی کرده باشم میگفت اصلا با عقل جور در نمیآید.
حالا دیگر من مشغول روحیه دادن به دکتر شدم !!!
بعد ها راهی برای قفل شدن دندانهایم پیدا کردم...
دو تا از دندان هایم را شکستم تا بتوانم راحت تر غذا بخورم!!!
برگرفته از کتاب نور الدین پسر ایران صفحات 528/529

www.afsaran.ir/link/729535
[تصویر: zeinab-2.gif]

پاسداشت پدیدآورندگان کتاب «نورالدین پسر ایران» در خبرگزاری فارس
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910217000330

http://www.afsaran.ir/link/729535
http://mehrdadz.blogfa.com/post/599
http://sangariha.com/view/post:6564291
http://hadinet.ir/view/post:8248302
http://razesorkh.com/view/post:4191495
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-36506.html
http://qm313.com/forum/showthread.php?tid=10191

#کتاب_نور_الدین_پسر_ایران_نور_الدین_عافی

#رزمنده_جبهه_جنگ_جانباز_دفاع_مقدس_

#خاطره_گویی_ایثار_بچه_های_تبریز

#غواص_سرما_فک_قفل_شدن_دکتر_گریه


به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ فک من برای چندمین بار قفل شده بود ؛ هر بار حدود 15 روز طول میکشید تا باز شود و من در این مدت فقط میتوانستم مایعات بنوشم و این زیاد مرا نگه نمیداشت و بعد چند ساعت باز هم گشنه میشدم.
بعد ها راهی برای قفل شدن دندانهایم پیدا کردم! دو تا از دندان هایم را شکستم تا بتوانم راحت تر غذا بخورم!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۳۳
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای شنهای طبس











۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
مهرداد بچه مثبت

به نام خدای مهدی (عج)


 




آموزش غواصی در شرایط سخت ادامه داشت. مشکلاتی چون سرمای شدید و

دشواری آموزش و نرسیدن امکانات غذایی و نبود حمام گرم ؛ کار را خیلی سخت کرده بود.

با پوشیدن لباس غواصی و حضور چند ساعته در آب کنترل ادرار از دست میرفت و بارها دفع ادرار صورت میگرفت

لباس غواصی طوری بود که آب به داخلش نفوذ نمیکرد و بچه ها وقتی به ساحل میرسیدند گلی میشدند ؛ در نتیجه لباسشان را در میاوردند و دوباره وارد آب میشدند تا خودشان را تمیز و پاک کنند.

آب آنقدر سرد بود که به همه وجود میلرزیدیم و اغلب صدای دندان لرزه بچه ها را میشنیدیم

در آن شرایط اعضای تدارکات ؛ آتشی درست میکردند تا بچه ها هنگام خروج از آب گرم شوند ؛ همچنین چیزی آماده میکردند تا دهان غواصان بگذارند در حالیکه آنها اینقدر قدرت نداشتند که تا دهانشان را باز کنند.

تمرینات به قدری سخت و فشرده بود که بچه ها فرصت استراحت کافی نداشتند ؛ با این حال برخی از وقت استراحت خود میگذشتند و با آمدن به بیرون چادر و تهیه آتش سعی در گرم کردن بچه هایی میکردند که ساعاتی دیگر آماده تمرین میشدند !

خودم نیز با ورود به آب و به خاطر مجروحیت هایی که داشتم ؛ زخم هایم اینگار تازه میشدند ودرد همه بدنم را فرا میگرفت علاوه بر این به خاطر از بین رفتن دیواره بینی ام ؛ از سوراخ بینی آب به شکمم سرازیر میشد ؛ همیشه به طور ارادی نمیتوانستم جلو ورود آب را بگیرم و آب با سرو صدا داخل شکمم میریخت به همین خاطر همیشه سعی میکردم دماغ گیر بزنم.

نور الدین پسر ایران صفحه 507 ؛ 508 ؛ 509





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۰۱:۰۵
مهرداد بچه مثبت